تحلیل تلفات انسانی ناشی از مخاطرات اقلیمی در ایران از سال 1370 تا سال 1386

 

تحلیل تلفات انسانی ناشی از مخاطرات اقلیمی در ایران از سال 1370 تا سال 1386

 

 

1-دکتر منوچهرفرج زاده، دانشیار گروه جغرافیای دانشگاه تربیت مدرس

2-قباد ذبیحی زاده، دانشجوی کارشناسی ارشد اقلیم شناسی  دانشگاه تربیت مدرس

چكيده

رخداد مخاطرات اقليمي كه جز ويژگيهاي اقليمي هر منطقه از كره زمين است كه در نتيجه رفتارهاي نابهنجار اقليمي بوجود آمده كه عمدتا از ماهيت تصادفي برخوردار بوده و از اينرو امكان پيش بيني آن را كمي با مشكلات جدي مواجه مي سازد. دراين تحقيق با جمع‌آوري اطلاعات 15 مخاطره اقليمي از روزنامه اطلاعات و سايت سازمان ملل متحد شامل، طوفان، تگرگ، گردباد، باران، بوران، كولاك، پيشروي دريا، يخبندان، گرم‌باد، باد شديد، برف، رعدو برق، خشكسالي و سيل در دوره زماني 17 ساله 1370 تا 1386، روند تعداد كشته ها و زخمي هاي  اين مخاطرات تحليل شده است.  نتايج بدست آمده اين تحقيق نشان مي دهدكه در كشور و در طول دوره آماري، 1607 مخاطره با ميانگين سالانه 90 رخداد، روي داده است. 2877نفر كشته باميانگين ساليانه 169 نفر ، 13374 نفر زخمي با ميانگين ساليانه 787 نفر پيامدهاي ناشي از اين رخدادها به ثبت رسيده است، سيل با بيشترين فراواني رخداد و بيشترين خسارت جاني با 2545 نفر كشته مخرب ترين مخاطره بوده است و پس از آن رعد وبرق و طوفان با 94 و 93 نفر كشته در طول دوره در مكانهاي بعدي  قرار دارند. از نظر تعداد زخمي ها همچنان سيل با 13048 نفر بيشترين تعداد زخمي بر جاي گذاشته و بعد از آن برف با 290 زخمي و سپس گردباد و رعدوبرق باعث زخمي شدن 14 و 13 نفر گشته اند.

واژگان كليدي: مخاطرات اقليمي، مرگ ومير، خسارت اقتصادي، ايران.

 

مقدمه

رفرنس ها براي آمار ارائه شده معرفي شود

تاثير متقابل سيستمهاي آب و هوايي با جوامع انساني موجب افزايش پتانسيل بلايا مي گردد ،پرهيز و اجتناب از بلاياي طبيعي غير ممكن است ولي امكان پيشگيري از خسارات وجود دارد. سرمايه گذاري در امر پيشگيري از بلاياي طبيعي  در جامعه مي تواند از خسارتي وارده معادل پنج تا ده برابر آن جلو گيري كند.

آمارها نشان مي دهد بلاياي اقليمي بر اساس تعداد تلفاتي كه در سال هاي گذشته در كل جهان رخ داده عبارتند از: 1- خشكسالي 2- طوفانها(حاره اي،گردبادها و مهيب) 3- سيل 4- صاعقه 5- كولاك وبرف 6- امواج گرمايي 7- بهمن 8- امواج.

طوفانهاي شديد زمستاني درياي بالتيك در سال 2005، طوفان كاترينا همراه با ديگر پديده هاي طبيعي و حادثه ساز مشابه را ناشي از تغييرات اقليم دانسته اند. مجموع رخداد مخاطرات اقليمي، حدود 86.2 درصد از كل مخاطرات بوقوع پيوسته در قرن بيستم بوده است. منبع؟

مرگ و مير هاي ناشي از مخاطرات طبيعي سالانه حدود 275000 نفر گزارش شده است. منبع؟ كه 50 در صد آن مربوط به خشكسالي است كه سالانه جان 140200 نفر را مي گيرد. بيشترين مرگ و مير سالانه مخاطرات در جهان در سال 1930 رخ داده است. منبع؟

مطالعات متعددي در خصوص مخاطرات محيطي در سطح دنيا انجام شده است كه از جمله آنها ادوارد لاتين پانويس شود.(2006)در مقدمه­اي بر مخاطرات محيطي، مخاطرات اقليمي را درجهان از 1900 تا 2000 مورد تحليل قرار داده است و به اين نتيجه رسيده كه مخاطرات اقليمي و خسارات ناشي از آن رو به افزايش بوده است. فيليپ لاتين پانويس شود (2006) به بررسي مخاطرات محيطي از ديدگاه اقليم شناسي و زمين شناسي پرداخته، او مخاطرات را با منشاء آب و هوايي و زمين شناسي تفكيك نموده، همچنين به نحوه تعامل انسان با مناطق حادثه ساز از جمله شهرهايي كه در معرض مخاطرات قرار دارند پرداخته است. در كشور نيز مطالعات زيادي در اين خصوص انجام شده است. سبزي پرور (1370)به بررسي سينوپتيكي سيستمهاي سيل زا در جنوب غرب ايران پرداخته  و عامل اصلي وقوع بارشهاي سيل زا در جنوب غرب ايران را حضور ناوه عميق در تراز بالا ذكر كرده است. مرادي (1380) بر اساس موقعيت سامانه هاي همديدي و با استفاده از الگوهاي سينوپتيكي در طي يك دوره آماري سي ساله كه منجر به طوفان و بارش سيل آسا در شمال شرقي ايران مي شود پرداخته و چهار الگو را در ايجاد بارشهاي سيل آسا منطقه موثر دانسته است. سيف (1375)با استفاده از تحليل داده هاي ايستگاههاي سينوپتيك در يك دوره سي ساله نحوه توزيع بارش تگرگ بر روي ايران را بدست آورده است.

در بررسي پيشينه تحقيقات مي توان گفت، در زمينه مخاطرات اقليمي تاكنون مطالعات و تحقيقات كاملي كه بتواند تمام عوامل اقليمي و خسارات ناشي از آنها را در بر گيرد، صورت نگرفته و آنچه كه در اين زمينه انجام شده به صورت موردي و تك بعدي بوده است لذا هدف مقاله حاضر بررسي و تحليل توزيع مكاني و زماني كشته ها و زخمي هاي ناشي از مخاطرات اقليمي در ايران مي باشد.

 

 

مواد و روشها

در اين پژوهش براي بررسي مخاطرات اقليمي در ايران با جمع آوري اطلاعات لازم از روزنامه اطلاعات و داده هاي سايت سازمان ملل متحد در ايران(www.unic.ir.org) آمار مورد نياز گردآوري شدند، سپس اطلاعات خام بر اساس نوع مخاطره اقليمي دسته بندي شده و  تاريخهاي وقوع هر مخاطره بر اساس روز، ماه و سال دسته بندي گرديد. سپس اطلاعات به محيط رايانه منتقل و بر اساس مخاطره‌ي اقليمي دسته بندي شدند. تاريخهاي وقوع، مكانهاي وقوع، فراوانيها، خسارات جاني اعم از كشته، زخمي هر مخاطره اقليمي در طول دوره براي تحليل استخراج گرديد. پس از آماده سازي داده‌ها در محيط اكسل، اطلاعات به صورت نوع مخاطره اقليمي، ماه و سال، به نرم‌افزار Spss منتقل گرديدند. فراواني مطلق و نسبي داده‌ها استخراج  و داده به صورت ماه، سال و نوع مخاطره با هم مقاسيه و تحليل شدند. براي توزيع مكاني مخاطرات اقليمي از سيستم اطلاعات جغرافيايي استفاده شده و  نقشه ها ی پراكنش تعداد كشته ها و زخمي هاي مخاطرات اقليمي در ايران تهيه و مورد تحليل قرار گرفت.

اين جدول چيست؟

جدول ها مرتب شوند.

بهتر است دوباره تايپ شود.

 

 

 

 

 

 

 

نتايج:

1-فراواني مخاطرات اقليمي

تحليل ها گسترده تر مطرح شود. يعني به علت هاي احتمالي توجه شود.

همانطور كه مشخص است در طول دوره مجموع كل رخدادهاي مخاطرات اقليمي 1607 مورد با میانگین 90 رخداد در سال بوده است. 2877 نفر كشته با میانگین سالانه 167و 13374 نفر زخمی با میانگین سالانه 743مي باشد. از اين مخاطرات  سيل با 2545 نفر كشته در درجه اول قرار دارد و سپس و رعد وبرق و طوفان با 94 و 93 نفر كشته در طول دوره قرار دارند. در ميزان زخمي‌ها همچنان سيل با 13048 نفر بيشترين زخمي برجاي گذاشته است اما بعد ار آن برف با 290 نفر زخمي و سپس گردباد و رعد و برق باعث زخمي شدن 14 و 13 نفر شده‌اند.

نوع مخاطره

 تعداد وقوع

افراد كشته شده

افرادزخمي شده

باد شدید

2

0

0

باران

24

13

9

برف

107

11

290

بوران

1

 

0

تگرگ

46

3

0

جوي

1

140

0

خشكسالي

35

0

0

رعد و برق

79

94

13

سيل

1095

2545

13048

طوفان

136

93

0

كولاك

72

33

0

گردباد

3

8

14

گرم باد

1

0

0

يخبندان و سرمای شدید

5

2

0

مجموع

1607

2877

13374

جدول 1-  فراواني و ميزان مرگ و مير ناشي از انواع مخاطرات اقليمي در ايران (1370-1368)

 

 

2-تحليل ماهانه مخاطرات اقليمي

توزيع ماهانه تعداد مرگ و ميرهاي ناشي از رخدادهاي مخاطرات اقليمي به اين گونه است كه بيشترين كشته ها با فراواني 748 كشته در مرداد ماه بوده و پس از آن ماههاي ارديبهشت، بهمن و اسفند قرار دارد.كمترين تعداد كشته ها در آبان ماه با فراواني 29 كشته قرار دارد. همانگونه كه از جدول(2) مشخص است مخاطره سيل در تمام ماهها بيشترين تعداد كشته ها را به خود اختصاص داده است توزيع تعداد زخمي هاي ناشي از مخاطرات اقليمي(جدول 3) به اين گونه است كه مرداد ماه با12313 نفر زخمي و پس از آن ارديبهشت با542 نفر زخمي بيشترين فراواني از نظر تعداد زخمي ها را دارد. مخاطره سيل در تمام ماهها بجز بهمن ماه داراي بيشترين تعداد زخمي ها
مي باشد، در ماه بهمن برف داراي بيشترين تعداد زخمي مي باشد.

 

 

جدول 2- توزيع ماهانه مرگ و مير ناشي از مخاطرات اقليمي در ايران(1386-1370)

نوع مخاطره

فروردين

ارديبهشت

خرداد

تير

مرداد

شهريور

مهر

آبان

آذر

دي

بهمن

اسفند

باد

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

باران

0

0

0

1

10

0

0

0

0

2

0

0

برف

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

81

1

بوران

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

پيشروي دريا

0

0

0

0

0

0

4

0

0

0

0

0

تگرگ

0

1

0

0

0

0

0

2

0

0

0

0

يخبندان

0

0

0

0

0

0

0

0

0

2

0

0

خشكسالي

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

رعد و برق

11

24

23

9

10

1

4

5

3

0

2

2

سيل

73

507

73

195

711

59

33

13

62

65

384

370

طوفان

1

13

12

2

17

8

4

2

27

6

1

0

كولاك

0

0

13

0

0

0

0

0

10

9

1

0

گردباد

0

0

0

2

0

0

0

0

0

0

0

6

گرم باد

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

مجموع

85

545

121

209

748

68

45

22

102

84

469

379

 

جدول 3- توزيع ماهانه زخمي هاي ناشي از مخاطرات اقليمي در ايران(1386-1368)

نوع مخاطره

فروردين

ارديبهشت

خرداد

تير

مرداد

شهريور

مهر

آبان

آذر

دي

بهمن

اسفند

باد

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

باران

0

0

0

0

3

5

0

0

0

1

0

0

برف

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

290

0

بوران

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

پيشروي دريا

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

تگرگ

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

يخبندان

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

خشكسالي

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

رعد و برق

0

0

8

4

1

0

0

0

0

0

0

0

سيل

0

542

3

83

12309

53

0

0

55

0

3

0

طوفان

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

كولاك

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

گردباد

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

14

گرم باد

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

0

مجموع

0

542

11

87

12313

58

0

0

55

1

32

14

 

 

3-تحليل زماني مخاطرات اقليمي

بيشترين تعداد كشته ها با رقم 693 مربوط به سال 1371 و سپس سالهاي 1380 و 1381 با رقم 426 و 405 كشته بيشترين فراواني از نظر تعداد كشته ها را به خود اختصاص داده است و كمترين تعداد كشته ها مربوط به سال 1385 با 25 مورد كشته مي باشد، از نظر تعداد زخمي ها سال 1384 با 12002 مورد زخمي بيشترين تعداد زخمي و در سالهاي 71 و 76 و 79 هيچگونه مخاطره اي كه منجر به زخمي شدن افراد بشود اتفاق نيفتاده است(جدول4).

 

 

جدول 4- فراواني و خسارات جاني مخاطرات اقليمي بر حسب سال  در طول دوره (1386-1370)

 

 

سال

تعداد وقوع

افراد كشته شده

افراد زخمي

1370

12

36

40

1371

15

693

0

1372

150

27

447

1373

102

69

37

1374

68

70

3

1375

99

72

9

1376

182

42

0

1377

114

310

89

1378

95

266

310

1379

57

31

0

1380

117

426

96

1381

96

405

20

1382

104

34

16

1383

84

134

42

1384

135

159

12002

1385

90

25

3

1386

86

35

4

مجموع

1607

2877

13374

 

 

 

 

4-تحلیل مخاطره طوفان

وقوع طوفان در ايران داراي فراواني نسبتاً زيادي است به طوري كه در طول 17 سال دوره آماري،136 مورد ثبت شده است كه به طور ميانگين در هر سال حدود 8 مورد طوفان رخ داده است. تعداد افراد كشته شده بر اثر طوفان در طول دوره 93 نفر و ميانگين آن در هر سال 5 نفر بوده است. اين رقم هرچند زياد به نظر مي رسد اما در مقابل مخاطره سيل كه هر سال 141 نفر كشته بر جاي مي گذارد رقم ناچيزي است. اگر به تعداد رخدادهاي طوفان و تعداد كشته شده هاي ناشي از آن توجه كنيم از 7 مورد رخداد سالانه طوفان 5 نفر جان خود را از دست داده‌اند. . بیشترین خسارت جانی این مخاطره نیز در بوشهر بوده که برابر با 14 نفر می باشد پس از آن مناطق ايلام با 11 كشته، تربت‌حيدريه  با 10 كشته و ايذه با 9 كشته قرار دارند. كمي رخداد طوفان در مركز ايران، شايد به دليل نبودن مراكز تجمع انساني و همچنين عدم خسارات جاني در اين مناطق باشد كه از درجه اهميت آن مي‌كاهد. در بررسی ماهانه مخاطرات مشخص  است که آذر ماه با(27) كشته و بعد از آن ارديبهشت ماه با(13) كشته، بیشترین تعداد کشته شده ها را به خود اختصاص داده است.

5-تحليل مخاطره كولاك

 

كولاك كه از آن نوع طوفانهايي است كه بیشتر از لحاظ کشاورزی خسارت به بار می آورد در ايران همواره در مناطق سردسير، مرتفع و در فصول سرد سال اتفاق مي‌افتد. تعداد وقوع رخداد كولاك در كشور در طول دوره آماري 72 مورد بوده است و 33 نفر كشته برجاي گذاشته است كه به طور ميانگين هر سال در هر 4 رخداد، 2 نفر بر اثر كولاك در ايران جان خود را از دست داده‌اند. تفاوت بين تعداد رخداد ها در هر منطقه با تعداد كشته شده‌ها، نشان از شدت و ضعف اين پديده دارد و يا اينكه مناطق وقوع آن از لحاظ اجتماعي و طبيعي با هم متفاوت هستند به طوري كه در يك رخداد كولاك در خوزستان در سال 1998، 9 نفر جان باخته‌اند كه بيشترين تعداد كشته‌ها را در طول دوره دارا مي‌باشد. اما در جايي مانند مسجد سليمان با 6 رخداد هيچ كشته‌اي ثبت نشده است. اصفهان 7 كشته در 2 رخداد، ساري و شيراز با 4 كشته در مراتب بعدي قرار دارند. فصل تابستان در طول دوره هیچ گونه کولاک مخاطره آمیزی به خود ندیده است. خرداد با 13وآذر با10 كشته ماههايی هستند که در آن بیشترین افراد جان خود را از دست داده اند.

6-تحليل مخاطره سرمای شدید و يخبندان  

تعداد رخدادهاي مخاطره آميز يخبندان در طول دوره آماري 5 مورد می باشد كه اين مقدار با توجه به كوهستاني بودن و سرماهاي شديد تجربه شده در كشور، كمي جاي تأمل دارد، اما به نظر مي‌رسد كه عدم ثبت رخدادهاي بيشتر يخبندان، ناشي از ناچيز بودن ميزان خسارات جاني وارده بوده باشد. تعداد ‌افراد كشته‌شده ناشي از يخبندان در طول دوره، 2 نفر بودهكه در دي ماه سال 1370 در اليگودرز رخ ‌داده است. ديگر مناطق، فاقد خسارات جاني بوده‌اند.

7-تحليل مخاطره تگرگ

 رخداد تگرگ در طول دوره آماري 46 مورد با ميانگين 5/2 بار در هر سال آماري بوده است اين

ميزان با توجه مشاهده‌هاي محلي كم به نظرمي‌رسد كه احتمالاً رخدادهاي خسارت بار گزارش نشده را شامل نمي‌شود و تنها شامل رخدادهايي مي‌شود كه نزديك به مراكز بزرگ جمعيتي بوده و دسترسي به آنها سهل الوصول بوده است. خسارات جاني ناشي از 46 مورد رخداد تگرگ در طول دوره 3 نفر بوده است كه در مناطق اهواز، تربت حيدريه و مشكين‌شهر رخ‌داده است.

8-تحليل مخاطره برف

در طول دوره آماري 107 بار برف براي مناطق مختلف كشور مخاطره آميز بوده است كه جان 82 انسان را گرفته و 290 نفر را زخمي نموده است، 71 مورد از 82 مورد تعداد كشته‌شدگان در استان گيلان، 7 مورد در شهرستان پاوه، 2 مورد در اروميه و در بيرجند و كوهرنگ 1 مورد كشته رخ داده است. همچنين بيشترين تعداد كشته ها با 74 مورد در سال 1383 و در توزيع ماهانه بهمن ماه با 81 مورد كشته داراي بيشترين تعداد فراواني از نظر تعداد كشته ها مي باشد.

9-تحليل مخاطره باد شديد

آنچه كه به عنوان باد شديد مطرح است منظور بادي است كه مخاطره آميز باشد و خسارات جاني و مالي به بار آورد. تعداد رخداد بادهاي خسارت بار در ايران در طول دوره آماري، 2 مورد، در گرمي و اردبيل در سال 2007 بوده است. انتظار اوليه از اين موضوع اين است كه تعداد رخداد و خسارات وارده از اين پديده در ايران بسيار بيشتر از اين عدد باشد اما به نظر مي‌رسد منابع مورد رجوع، بادهايي را كه خسارت نداشته‌اند ثبت نكرده‌اند و شايد هم در مواردي عدم ثبت رخدادها، به هر دليل، مزيد بر علت باشد.اين نوع مخاطره هيچ نوع كشته يا زخمي در پي نداشته است.

10-تحليل مخاطره باران

تعداد رخدادهاي مخاطره باران در مناطق مختلف ايران 24 رخداد بوده است. ميزان خسارات جاني ناشي شده شامل 13 كشته و 9 نفر زخمي مي باشد. كه سال 75 با 12 كشته و ماه مرداد با 10 كشته بيشترين فراواني را از نظر تعداد كشته ها به خود اختصاص داده است. بيشترين ميزان كشته شده‌ها 5 نفر در راميان و بيشترين تعداد زخمي‌ها 5 نفر در بيله‌سوار اتفاق افتاده است

11-تحليل مخاطره بوران

تعداد رخدادهاي ثبت شده بوران در طول دوره 1 مورد بوده است كه در سال 1993 در نيشابور در استان خراسان رضوي رخ داده كه فاقد هرگونه خسارات مالي و جاني بوده است

12- تحلیل مخاطره گرم باد

اين پديده با توجه به اطلاعات بررسي شده در ايران در سال 2007 در شهر رشت در ماه مرداد رخ داده است كه هيچ خسارات جاني و مالي به بار نياورده است

13- تحليل مخاطره پيشروي دريا

اين مخاطره در مناطقي رخ مي‌دهد كه يك پهنه‌ي آبي وجود داشته باشد و زماني مخاطره آميز  تلقي مي‌شود كه خساراتي هرچند جزيي به بار بياورد و يا اينكه در دراز مدت خطرناك تلقي گردد. اين مخاطره در طول دوره آماري در ايران 5 بار ثبت گرديده است. در مناطق مازندران، لنگرود، نوشهر و بندر انزلي كه همگي در شمال كشور قرار دارند. 5 رخداد پيشروي دريا 4 كشته برجاي گذاشته است كه تنها در مازندران بوده و 4 مورد ديگر خسارات جاني در پي نداشته است. همه ي مرگ و مير ناشي از اين مخاطره درمهر ماه و در سال 73 اتفاق افتاده است.

14- تحلیل مخاطره رعد وبرق

در ايران پديده رعد و برق هر ساله موجب خسارات جاني و مالي در نقاط مختلف مي‌شود. در بررسي اين پديده در طول دوره‌ي آماري در كل كشور 79 بار اتفاق افتاده كه 94 كشته، 13 زخمي بر جاي گذاشته است. به طور ميانگين هر سال از 4 رخداد رعد و برق بيشتر از 5 نفر جان باخته اند. بيشترين تعداد كشته‌شده‌ها 8 نفر بوده كه در ايذه در سال 1380 رخ داده و پس از آن بويين زهرا با 6 نفر، اسدآباد، بيجار، كبودرآهنگ و سنندج قرار دارد كه در طول دوره 4 نفر بر اثر اين پديده جان خود را از دست داده‌اند همچنين بيشترين زخمي‌ها در بيجار و بويين زهرا با 3 نفر مي‌باشد. است بيشترين تراكم اين پديده در مناطق غرب و شمال غرب واقع است به طوري كه از 79 مورد كل رخداد‌ها بيش از 40 مورد آنها در مناطق مذكور رخ داده و بيش از نيمي از كشته‌شده‌ها نيز در همين مناطق واقع شده است و مابقي موارد به طور پراكنده در اطراف كشور مشخص است اما مركز ايران و محل بيابانهاي كشور در طول دوره رعدو برق مخاطره آميزاتفاق نيفتاده است. توزیع ماهانه رعد و برق در ایران به این گونه است که ماه اردیبهشت با  24 و خرداد با 23 كشته و 8 نفر زخمی بیشترین فراوانی را دارا بوده اند.

15- تحليل مخاطره گرد باد

 گردباد از جمله طوفانهاي گردوغبار است كه معمولاً در مناطقي كه باد شديد در آنها در جريان است رخ مي‌دهد. با توجه به منابع موجود شرق، جنوب شرق و مركز كشور محل بروز بيشترين گردبادها مي‌باشند. وقوع اين پديده در ايران در طول دوره زياد نبوده است. تعداد رخداد گردباد مخاطره آميز 3 مورد بوده كه در كرمان، قم و كنگاور هر كدام 1 بار رخداده است. در كل تعداد 8 نفر كشته برجاي گذاشته كه 2 نفر آن در كرمان و 6 نفر آن در قم مي‌باشد. 14 نفر نيز از وقوع اين پديده زخمي گرديده‌اند كه به تنهايي در سال 1381 در قم اتفاق افتاده است. خسارت جاني رخدادهاي گردباد در ماههاي اسفند با 6 كشته و 14 زخمي و تير ماه با 2 كشته داراي بيشترين فراواني مي باشد.

16- تحليل مخاطره خشكسالي

 خشكسالي در مناطق مختلف و از سالي به سال ديگر متفاوت است. خسارتهاي اين پديده مانند مخاطره اي چون سيل ملموس نيست بلكه در دراز مدت بروز خواهد كرد. ايران در طول دوره آماري مورد مطالعه، 35 با دچار خشكسالي گرديده است كه حدود 110000 هزار نفر از اين واقعه تحت تأثير مستقيم قرار گرفته‌اند اما هيچكونه كشته و يا زخمي گزارش نشده است.

17- تحليل مخاطره سيل

سيل از جمله مخاطرات اقليمي است كه نه تنها در ايران بلكه در بيشتر نقاط دنيا از فراواني زيادي بر خوردار است و سالانه خسارات جاني و مالي فراواني را به بار مي‌آورد. در ايران نيز اين پديده از فراواني بسياري برخوردار است به طوري كه بيش از 2 برابر كل رخدادهاي مخاطرات ديگر در طول دوره اتفاق افتاده و با 1095 رخداد سهم زيادي را در خسارات جاني به بار آمده در ايران را به خود اختصاص داده است. 2545 نفر كشته و 13048 نفر زخمي،  از مواردي هستند كه مخاطره سيل در طول دوره آماري در ايران بر جاي گذاشته است. . به طور ميانگين در هر سال 60 رويداد سيل در ايران اتفاق مي‌افتد و ميانگين كشته شده‌ها از بلاي سيل در هر سال 141 نفر است يعني در برابر هر رخداد سيل در هر سال بيشتر از 2 نفر مي‌ميرند، . بالاترين رقم كشته‌شده‌ها با عدد 388  و 387  كشته متعلق به بندر عباس و مشهد مي‌باشد. پس از آن قم با 313، كلاله با 145، نكا 131، بجنورد 116، گرگان با 95 و تبريز با 67 نفر جزو مناطقي هستند كه در طول دوره داراي بيشترين كشته‌ها بوده‌اند. همچنين كلاله با 12000 نفر زخمي، اهواز با 346 نفر، نكا با 290 نفر بيشترين افراد زخمي را به خود اختصاص داده‌اند بیشترین تعداد کشته‌ها با 711 نفر و بيشترين تعداد زخمي ها با 12313 نفر در مرداد ماه اتفاق افتاده است. سال 1371 با 683 نفر كشته و سال 1384 با 12000 نفر زخمي بيشترين فراواني را از نظر سال و ماه به خود اختصاص داده اند.

 

بحث و نتيجه گيري

كشور ايران داراي وسعت زيادي است به همين دليل داراي تنوع زيادي در وضعيت طبيعي و محيطي مي‌باشد. بارشهاي زياد و گسترده ناشي از ورود توده‌هاي هوا از جنوب شرق و غرب، ورود جبهه‌هاي سرد از شمال و شما‌غرب، وجود كمربند گرمايي در جنوب، سيستم‌هاي گرم در جنوب و جنوب غرب و جنوب شرق همگي بيان‌كننده اين مطلب هستند كه ايران با توجه به تنوع اقيمي زياد مي‌تواند مستعد انواع مخاطرات اقليمي باشد كه از نتايج اين تحقيق نيز چنين بر‌مي‌آيد و لزوم تحقيق و برسي‌هاي گسترده تر و عميق‌تر را مي‌طلبد و نياز مبرم را به ايجاد و تدوين برنامه‌ريزي‌هاي دقيق و بلند مدت را در جهت شناخت هرچه بيشتر مخاطرات اقليمي را در ايران و ارائه‌ راهكارهاي مناسب براي كاهش مخاطرات، مي‌رساند. اگر نسبت مرگ و مير ناشي از مخاطرات اقليمي در كشور را با ديگر عوامل مرگ و مير، مثلا مرگ و مير ناشي از حوادث ترافيكي مقايسه كنيم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه تعداد مرگ و میر ناشي از حوادث ترافيكي در كشور در مدت ده سال تعداد 923/209 مورد بوده است(سازمان پزشکی قانونی کل کشور، سال) و نسبت مرگ ومير اين حوادث به ازاي هر صد هزار نفر جمعيت و تعداد وسايل نقليه در ايران در مقايسه از اغلب كشورهاي دنيا بيشتر است اما در مخاطرات اقليمي تعداد مرگ وميرها نسبت به اكثر كشورهاي جهان خيلي كمتر است كه دليلش را بايد در دو عامل دانست 1-نبودن آمار كافي در اين زمينه در كشور 2- در اكثر كشورهاي دنيا فعاليت شديد مخاطرات اقليمي باعث خسارت جبران ناپذيري
مي گردد مثلا خشكسالي در آفريقا، گردبادها درآمريكا و سيلابهايي كه در جنوب شرق آسيا رخ
مي دهد و باعث كشته شدن تعداد زيادي از انسانها مي گردد،اما در ایران با شدت کمتری اتفاق
می افتد. آنچه كه از تحليل و بررسي مخاطرات اقليمي و خسارات جاني ناشي از آنها در ايران بدست آمده است اينست كه هر چند در اكثر نقاط كشور مخاطرات اقليمي رخ داده است اما بيشترين تراكم و خسارات جاني در شمال، شمال غرب و غرب كشور و كمترين آن در مناطق مركزي مشاهده مي شود(شكلهاي 2و3).

مطالب مربوط به پراكندگي در مكان خودش يعني در ابتدا ارائه شود.

 هم تعداد مخاطرات، هم ميزان خسارات ناشي از آنها،  داراي افزايش محسوسي از ابتداي دوره تا پايان آن مي‌باشد. هرچند در بعضي موارد، اواسط دوره داراي بيشترين فراواني و خسارات بوده است اما آنچه مسلم است اين است كه بيشترين فراواني‌ها و خسارات در نيمه دوم دوره رخ داده است. 2887 نفر كشته، 13374 زخمي، پيامدهاي ناشي از اين رخدادها به ثبت رسيده است. سيل، رعدوبرق، طوفان، برف، كولاك،  بترتيب داراي بيشترين كشته ها در طول دوره مي باشد

 

 

شکل 2- پراکنش مکانی تعداد کشته های مخاطرات اقلیمی در ایران در طول دوره آماری(1386-1370)

 

 

شکل 3- پراکنش مکانی تعداد زخمی های مخاطرات اقلیمی در ایران در طول دوره آماری(1386-1370)

 

 

 

 

 

 

 

منابع:

1- آمارروزنامه اطلاعات و داده هاي سايت سازمان ملل متحد(1386-1370)

2- اسمیت، کیت، ترجمه مقیمی، گودرزی نژاد، 1382، "مخاطرات محیطی" ، انتشارات سمت، 288 ص.

3- زارعي، محمدرضا، 1387، "مرگ و مير ناشي از حوادث ترافيكي ايران،"مجله پزوهشي حكيم، شماره سوم

4- سبزي‌پرور، علي‌اكبر، 1370،" بررسي سينوپتيك سيستمهاي سيل‌زا در جنوب غرب ايران"، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، مؤسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران.

5- سيف، مهرزاد، 1375، "بررسي توزيع بارش تگرگ در ايران و مطالعه موردي آن"، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، مؤسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران.

 

6- مرادي، حميد‌رضا، 1380،" پيش‌بيني سيلابها بر اساس موقعيت‌هاي سامانه‌هاي همديدي در شمال‌شرق ايران"، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه تربيت مدرس.

 6- Bryant,E . 2001. Introduction to Natural Hazatds. Cambridge University Press, second Edition

 

  7- Philipp Schmidt, T,2006. Integration of natural hazards, risk and climate change into spatial planning practices.PhD thesis no.193 of the partment of Geology, University of Helsinki.

 

 

8- mergency Disaster Database (Em-Dat). 2006. Trends and Relationship for the eriod 1990-2005. Available at: http://www.em- dat.net/disaster/trend.htm.

 

 

 

 

 

 

Analysis of human casualties resulting from climatic hazards during 1370 until 1386 in Iran.

نويسندگان

 

 

Abstrct

Climatic risks which are climatic features of any region in the earth to come into existence as a result of abnormal climatic manners, which chiefly are random. So their predication is very difficult. In this study. In this study with data collection that in cloudes 15 climate risk,Windy, hailston , Tornado, Rain, sleet, Blizzard, Marchsea, glacial, snow, drouth and flood when 17 year period, the number killed in the process injured this risk achieved.For this purpose we collected data from 15 climatic risks in 17 years period during 1370 to 1386 of different sources such as Etelat newspaper and the united nation  website. Result shows that in our country and in during study period of all climatic risks, 1612 risks have occurred with 90 averages in each year. Annual average with 167 deaths, 743 injureds, which have been sequences of these risks ,have registered. Flood which this most abundance and cased loss has with 2545  death been the fatalist. After that was tornado  and thunder that caused 94 and 93 people to be killed,regarding the number of injured people, torent with 13048 caused the most damage, snowfalling with 290 ulcerous was on the next rank and After  that during  the period, thunder and strom with 14 and 13 killed people is on the next level.

Key words:Iran, number killed and injured, climatic risk, the most de structive.

 

خلیج فارس در گذرگاه تاریخ

خلیج فارس در گذرگاه تاریخ

يازدهم ارديبهشت ماه مصادف با «روز ملى خليج فارس» است تا اين روز مناسبى باشد براى تمركز اذهان ايرانيان كه نه تنها در سرزمين مادرى بلكه در همه واحدهاى جغرافيايى محل زيست خود در گستره اى به وسعت سراسر گيتى به پاسداشت نمادى از غرور ملى و افتخار ميهنى خود روى آورند. غرور و افتخارى كه به يمن و تبرك تأثير ژرف باورهاى عميق الهى و دينى ارزشى مضاعف يافته است و در اين روز با سرفرازى و نازش به وجود فسونبار پهنه آبى جنوب ايران به نام «فارس» شگون يافته و متجلى مى شود.اين گستره نيلگون كه زمانى به تمامى در درون قلمرو ايرانيان قرار داشت و از ديرينه روزگاران درياى فارس خوانده شده است تنها يك واژه ساده نيست بلكه يك «مفهوم» نهادينه شده است كه عصرى چند هزار ساله به قدمت آغاز نگارش تاريخ مكتوب بشر از عهد باستان دارد. همه مى دانيم كه «مفاهيم» در يك شبانه روز شكل مى گيرند و خلق الساعه نيستند بلكه از روندى طولانى توأم با رنج و اميد، واقعيت و رؤيا و انديشه و عمل حاصل مى آيند و نهادينه مى شوند. خليج فارس و نام ابدى آن نيز يادآور حضور و نقش برجسته و ويژه اجداد آزادكام ايرانيان است كه نام اين پهنه آبى را به خاطر جايگاه استوار و تحسين برانگيز خود در عهد باستان و در روزگار اسرارآميز كهن در تاريخ هستى بشر حتى متون مذهبى ملكه اذهان كردند و خليج و نام بامسماى آن آنچنان آسمان فرسا شد كه برخى مورخان اسلامى نام خليج فارس را از منشأ الهى و ملهم از اسما آسمانى دانسته اند.

نام خليج فارس
در عصر حاضر كه اغراض سياسى جعل تاريخ را نيز براى تحقق خواسته هاى نامورد با اباحه گرى ترويج مى كند، هر پژوهشگر راستين و بى غرضى مى تواند بدون صعوبت و دشوارى از متون باستانى تا تاريخ معاصر و زمان حاضر آنگاه كه نوبت سخن به نام گستره آبى جنوبى ايران مى رسد تلألو نام خليج فارس را شاهد باشد كه به مثابه افشاگر ماهيت و منشأ اسامى مجعول پرتوافشانى مى كند و ماهيت اهداف مغرضانه اى را برملا مى سازد كه در خدمت، سياست پيشگانى قرار مى گيرد كه وحدت ميان مسلمانان را برنمى تابند و با تمسك به هر وسيله اى حتى اگر از درونمايه لازم نيز تهى باشد به منظور صيانت از تخت و كيان خود امت اسلامى را به واگرايى تحريك و تحريض مى كنند تا آنجا كه عدم تجانس و هنجارستيزى حاميان فرامنطقه اى بر اشتراكات فرهنگى، دينى و مذهبى همسايگان هم كيش تفوق يابد.
در سده نوينى كه عصر انقلاب اطلاعاتى خوانده اند، «غربال كردن اطلاعات و صدور آن» از مهم ترين ابزارها براى القاى انديشه طراحان «نظم نوين جهانى» محسوب مى گردد به ويژه با لحاظ اين مهم كه گسترده ترين و تأثيرگذارترين شبكه هاى رسانه اى، ديدارى، شنيدارى و نوشتارى در تملك و اختيار دنياى غرب و صهيونيست هاى مولود آنان قرار دارد كه بى محابا فرهنگ ستيزى مغاير با منافع خود را هدف قرار داده اند و هر آينه كه مقتضى بدانند براى تأمين آنچه كه مطلوب نظرشان است و تضمين حيات شبكه هاى غول آسا و قدرتمند مالى و سياسى حكم مى رانند و سپس در زمان مناسب به اشاره پدرخوانده، عوامل شهرت طلب جعل تاريخ را قبيح نمى دانند و باز هم داستان «خليج عربى» و «جزاير عربى اشغال شده» در نفير كهنه و منسوخ پيشين دميده مى شود. در دو قرن اخير به تاريخ خليج فارس مى توان به عنوان برآيندى از رابطه سه دايره هم مركز شامل مردم و دولت ها نگاه كرد. اين دايره ها در نخستين حلقه خود شامل مردمى بود كه كرانه هاى خليج فارس محل زيست آنان بود، قدرت هاى منطقه اى كه شامل ايران، عربستان و عراق بودند در حلقه ميانى جاى مى گرفتند. اين قدرت ها كه كرانه هاى خليج فارس را اختيار داشتند هر يك داعيه سيادت بر خليج فارس را در داشتند و چنين هدفى را سرلوحه برنامه ها و شعارهاى خود قرار داده بودند اما حلقه بيرونى از آن قدرت هاى فرامنطقه اى بود كه منافع ملى فرامنطقه اى آنها سبب دلبستگى شان به خليج فارس شده بود و به شكلى منظم يا متناوب در اين پهنه آبى حضور خود را به رخ مى كشيدند. حلقه اخير را كه مى توان قدرت هاى بين المللى در مقاطع مختلفى از تاريخ دو قرن پيش ناميد كه در اين ميان به ويژه حضور امپراتورى عثمانى، بريتانيا، روسيه و سرانجام آمريكا از بقيه پررنگ تر و تأثيرگذارتر بود.
تحركات و تحولات مركز گريز اين دايره ها و مدارهاى قدرت در آن پروسه پرفراز و نشيب و رابطه پيچيده و معادله اى چند مجهولى را پديد مى آورد كه به بى ثباتى دامن مى زد و درونمايه تحولات خليج فارس بود اما شاخص ترين ويژگى هاى اين رابطه محورهاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى را دربرمى گرفت.
محور سياسى به دعاوى اقتدار سياسى و مفاهيم استراتژيك پيوندهاى سياسى مربوط مى شود. محور اقتصادى از مسير دريايى مهمى حكايت مى كرد كه بستر و زمينه ارتباط تجارى و اقتصادى و راه هاى آبى بود اما از لحاظ اجتماعى دين اسلام حلقه شاخصى بود كه دست بالاتر را در اين همهمه داشت چرا كه تقريباً جملگى ساكنان كرانه هاى دوسوى خليج فارس پيرو اسلام بودند و بخشى از جهان بزرگ تر اسلام را تشكيل مى داد و در مقاطع حساس نقشى عمده و اساسى ايفا مى كرد به اين معنا كه اختلافاتى مانند تضاد بين سنى و شيعه و اباضى و وهابى در بين ساكنان كرانه هاى خليج فارس هم گسستگى ايجاد مى كرد و هم اينكه به گونه شگفت آورى سبب پيوند كشورهاى منطقه مى شد. با لحاظ اين متمم بود كه عثمانى ها و در مقطعى مصريان اگرچه بيگانه بودند اما از مشروعيت دينى خود سود مى جستند. بنابراين دولت هاى اروپايى دين اسلام را به مثابه رادع و مانعى براى برقرارى ارتباط نزديك با مردم خليج فارس ارزيابى مى كردند و به تعبيرى آن را تهديدى بالقوه اما جدى مى پنداشتند و از «پان اسلاميسم» اوج گرفته و پيامدهاى مترتب بر آن بيمناك بودند.
به هر روى اروپاييان هر چقدر هم كه در خليج فارس سابقه حضور داشتند باز هم از ديدگاه ساكنان اجنبى بودند و اگرچه هنجارها و ارزش هاى ساكنان خليج فارس به مذاق آنها خوش نمى آمد اما دست بردن و تغيير در اين حريم ممنوعه را خطرناك و غيرقابل پيش بينى تلقى مى كردند.
به اين ترتيب اروپاييان هرگز ديدگاه مثبتى به دين اسلام و پيروان آن نداشتند و ميسيونرهاى مذهبى آنها هيچ گاه موفق نشدند اين منطقه را جولانگاه تبليغ عقايد خود كنند و به همين علت به فعاليت در آب هاى خليج فارس بسنده كردند و هرگز در پى تغيير هويت ساكنان كرانه ها برنيامدند.
براى بررسى بيشتر پيرامون خليج فارس و به ويژه نام آن ناگزير هستيم كه هرچند به طور مجمل از تاريخى آغاز كنيم كه در صفحات و سطور آن نام خليج فارس مضبوط شده باشد و اين تاريخ درست از همانجا شروع مى شود كه تاريخ هستى بشر به رشته تحرير در مى آيد و اين واقعيت مطبوع و دلپذير را اثبات مى كند كه خليج فارس از آغاز نگارش تاريخ مكتوب بشر از تأثيرگذارترين مناطق گيتى بوده است.
نگاهى گذرا به پيشينه نام خليج فارس
از روزگار يونانيان كهن كه پيش از ميلاد مسيح آغازگر مطالعه نوين جغرافيا بودند و با استناد به مكتوبات «استرابو» كه پدر جغرافى لقب يافته تا پس از اسلام و آثار ابوريحان بيرونى و ابن فقيه هيچگونه تشكيكى در نام خليج فارس ملاحظه نمى شود و همگان كه نام بردن از همه آنان مستلزم نگارش صفحات بسيار است آن را به نام راستين خود خوانده اند.
در اعصار بعدى تنها به ذكر يك نمونه اكتفا مى شود كه به گواهى جرجى زيدان مورخ نامى عرب در كتاب تاريخ تمدن اسلامى كاربرد عبارت خليج فارس در ميان مورخان و جغرافيدانان از قرن سوم هجرى و پسان تر عموميت داشته اما طرفه اينكه المنجد معروف ترين دايرة المعارف دنياى عرب از همان نخستين چاپ خود هميشه از نام خليج فارس استفاده كرده است.
حتى سياستمداران واقع بين و بدون غرض عرب هم دليلى براى جعل تاريخ و ابداع اسامى ساختگى نمى ديدند آنچنان كه دكتر محمد نوفل معاون دبير كل اتحاديه عرب در كنفرانس حقوق بشر تهران در سال ۱۹۶۸ در حضور خبرنگاران پيرامون نام خليج فارس گفت: «من كوشش هايى را كه براى تغيير نام خليج فارس به خليج عربى صورت مى گيرد تمسخر مى كنم و اين كوشش ها را بى نتيجه مى دانم و محكوم مى كنم».
در واقع اين سرهنگ عبدالكريم قاسم بود كه پس از كودتا و قبضه قدرت در عراق به سال ۱۹۵۸ از گرد راه نرسيده رؤياى رهبرى جهان عرب وسوسه اش كرد و «دشمن تراشى براى تحريك احساسات ناسيوناليستى» را دستمايه مناسبى براى آرزوهاى خود تلقى كرد و هم او بود كه براى نخستين بار نام جعلى «خليج عربى» را بر زبان راند.
وى اميد داشت توجه و تمركز اعراب را كه تحت تأثير نفوذ كاريزماتيك جمال عبدالناصر مقابله با اسرائيل دغدغه ذهنى شان شده بود، به سوى خليج فارس و دشمن تازه اى به نام ايران جلب كند و اينكه عراق به عنوان به اصطلاح خط مقدم جبهه اعراب در برابر آن ايستاده است، قاسم در رسيدن به رؤياهاى جاه طلبانه اش شكست خورد و بى آنكه فراخوان او از مرزهاى كشورش فراتر رود در كودتايى ديگر به قتل رسيد و كودتاگران بدن مثله شده اش را در خيابان هاى بغداد چرخاندند.
اما از عبدالناصر بعيد بود كه در كنار تلاش براى نمايانگر ساختن صداقت خود به عنوان زمامدارى كه دشمن اصلى صهيونيست ها است و «پان عربيسم» ابداعى خود را جانمايه جد و جهد براى رهبرى دنياى عرب قرار داده است نام ساختگى خليج عربى را سر دهد و فراموش كند كه در سرآغاز حركت خود براى نشستن بر اريكه سمبليك رهبرى جهان عرب حدود و ثغور جغرافياى دنياى عرب را «من المحيط الاطلسى الى الخليج الفارسى» (از اقيانوس اطلس تا خليج فارس) تعريف كرده بود.
انقلاب اسلامى و جنگ ايران و عراق
سرنگونى شاه و پيروزى انقلابيون، پژواك انقلاب اسلامى را در كرانه هاى خليج فارس طنين افكند و آنها ضمن اينكه از سرنگونى شاه خرسند بودند از بيم تأثير انقلاب اسلامى در فراسوى مرزهاى ايران چه در ساحت ايدئولوژيكى يا بعد سياسى بيمناك شدند و براى حفظ كيان خود به زير چتر آمريكا خزيدند و بيشتر چالش با حوزه نفوذ ايران را رويه خود ساختند.
در مورد جنگ تحميلى عراق بر ايران متأسفانه بايد پذيرفت كه صدام در آن زمان در نماياندن اين جنگ به عنوان شكاف بزرگ ايدئولوژيك و سياسى ميان اكثر اعراب و ايران بسيار موفق بود. شمارى از كشورهاى جنوب خليج فارس اين جنگ را به عنوان مظهر بيم و هراس و نگرانى هاى خود ارزيابى كردند. رخدادهاى خشونت بار در برخى شهرهاى اين كشورها و ادامه مالكيت ايران بر جزاير سه گانه ايرانى در خليج فارس نيز عواملى بودند كه سبب شدند برخى اعراب حاشيه خليج فارس هرگونه اقدام ايران را بدون توجه به انگيزه و هدف آن به زعم خود تهديد عليه امنيت كشورشان تلقى كنند.با توجه به گستره برتر جغرافيايى و جمعيتى ايران كه با كشورهاى جنوب خليج فارس قابل قياس نيست و ميراث فرهنگى و تاريخى گذشته ايران طبيعى است كه ايفاى نقش مسلط در خليج فارس از سوى تهران به ويژه در زمانى كه قدرت هاى بيگانه فرامنطقه اى در آن حضور چشمگير دارند كاملاً منصفانه و بجا به نظر برسد همچنين ايران حق دارد اين پرسش منطقى را مطرح سازد چرا در حالى كه آنها برترى منطقه اى شاه وابسته به غرب و عامل آمريكا را پذيرفته بودند همين حق را بر ج.ا مقتدر روا نمى دانند؟ نمى توان اين پندار واهى را واقعى انگاشت كه در جمهورى اسلامى ايران نسبت به رژيم شاه تمايل كمترى براى حفظ تماميت ارضى كشور دارد.
اين در حالى است كه ج.ا حمايت فراوان كشورهاى جنوب خليج فارس از عراق را كه تجاوز مستقيم به ايران محسوب مى گرديد، با بزرگ منشى به چماقى براى كوبيدن بر سر آنها تبديل نكرد اما آيا همكارى و پيوندهاى نزديك، تنگاتنگ و گاه غيرقابل باور نظامى كشورهاى جنوب خليج فارس با آمريكا كه خصمانه به عناد و كين توزى خود عليه انقلاب اسلامى ادامه مى دهد، موجه و دوستانه تلقى مى شود؟ چه كسى است كه درك نكند حضور گسترده و غيرقابل توجيه هزاران نظامى و ناوگان دريايى آمريكا در منطقه تهديد مستقيم امنيت ايران محسوب نمى گردد. با اين وجود ج.ا ايران كه پشتگرمى و حمايت ملت را كارآمدتر و مطلوب تر از حمايت نيروى نظامى بيگانگان مى داند به جاى انتقام و گروكشى، رويه اعتمادسازى را در رأس سياست خارجى خود قرار داده و به انحاى مختلف به همسايگان جنوبى خليج نشان داده است كه تنها در سايه اطمينان و اعتماد متقابل و همكارى منطقه اى حفظ امنيت خليج فارس ميسر و مقدور است و نكوهش ديگران براى فرافكنى معضلات داخلى راه حل مناسبى براى همزيستى مسالمت آميز محسوب نمى گردد.
امنيت جريان انرژى، بهانه و دستاويز غرب
در مجموع با توجه به عوامل جغرافيايى، اجتماعى، اقتصادى و استراتژيك كه وجه اشتراك همه كشورهاى خليج فارس است بهترين ساختار براى امنيت منطقه، سيستمى است كه بدون حضور هيچ يك از قدرت هاى غيركرانه اى و با مشاركت همه كشورهاى منطقه مشكول گردد. يك عامل عمده كه دستاويز بيگانگان براى توجيه حضورشان در منطقه است يعنى حفظ امنيت و تداوم جريان انرژى به دنياى صنعتى نيز با خردورزى و تعامل طرفين ذينفع توجيه هر نگرانى و دغدغه اى را بى مورد مى سازد. اين عامل عمده شناختن منافع مصرف كنندگان اصلى نفت در منطقه است و اين منافع نمى تواند جز با تضمين ادامه مسالمت آميز انرژى اعم از نفت و گاز از منطقه تأمين شود و رابطه بين خريداران و فروشندگان نفت هم نمى تواند جز از راه مقتضيات بازارهاى بين المللى انرژى به نظم درآيد.
ج.ا ثابت كرده است كه در بحرانى ترين شرايط و در بحبوحه جنگ تحميلى، تجاوز و اشغال سكوهاى نفتى توسط آمريكا و سخت ترين وضعيت، امنيت صدور نفت از خليج فارس و گلوگاه حياتى آن تنگه هرمز را تأمين كرده و هرگز احساسات را در انديشه سياسى خود دخيل نساخته است.
ما امروز در نخستين دهه هزاره نوين هستيم كه موج جهانى شدن و انقلاب ديجيتال كه رهاورد آن بوده، به سراسر جهان تسرى يافته، مرزهاى سياسى را درنورديده و روابط بين الملل را بازتعريف كرده است. اگر كشورهاى عرب همسايه در خليج فارس همراه با ايران با كارت هاى خود به درستى بازى كنند در خليج فارس داراى پيش نيازهاى لازم براى سوارى بر موج جهانى شدن و ايستادگى در برابر چالش هاى انقلاب ديجيتالى هستيم، اصرار و الحاح بر مواضع سنتى و منسوخ گذشته با واقعيات عصر حاضر همخوانى ندارد و خليج فارس را به جولانگاه هميشگى ميهمانان ناخوانده تبديل مى كند.

منبع:http://www.iran-newspaper.com/1385/850211/html/diplomatic.htm

ایستگاههای فضایی

ایستگاههای فضایی
 
ایستگاههای فضایی به دور زمین می چرخند و برای هفته ها یا ماهها محل کار و زندگی فضانوردان هستند ایستگاه فضایی تمام نیازهای خدمه را برآورده می کند تا به هنگام انجام آزمایش زنده و سالم بمانند باله های خورشیدی بزرگ برق تولید و دیواره ها و سپرهای مخصوص دما را مطلوب و خدمه را از تشعشع و قطعات سرگردان فضایی مصون نگه می دارند بار اندازه ها به سفینه های تدارکاتی ارسالی از زمین امکان می دهند که محموله شان را تخلیه کنند.
 
اولین ایستگاه فضایی جهان سالیوت 1 در سال 1971 پرتاب شد این اولین ایستگاه از 7 ایستگاهی بود که اتحاد جماهیر شوروی سابق در مدار زمین مستقر کرد و کیهان نوردان سفینه سایوز به استثنای سالیوت 2 در همگی آنها ساکن شدند با گذشت زمان طول اقامت آنها از چند هفته به 6 ماه افزایش یافت سالیوت 6 و 7 یک بار اندازه اضافه داشتند تا کیهان نوردان بتوانند با خدمه دیدار کنند و سفینه تدارکاتی پروگرس بتواند آذوقه بیشتری از زمین بیاورد.
سالیوت 1
تایخ پرتاب: آوریل 1971
اقامت در مدار:6 ماه
اقامت کیهان نوردان:یک بار به مدت 22 روز.سه کیهان نورد به نام گرگوری دوبرفولسکی، ویکتور پاتسایف، و ولادیسلا ولکوف درخلال اقامتشان اولین پژوهش ها درباره گیاه شناسی فضایی را انجام دادند. هر سه د رمرحله بازگشت این ماموریت رکوردشکنشان کشته شدند. تحقیق نشان داد که شیر فلکه معیوب باعث تراکم زدایی سریع هوای کپسول سالیوت شده و کیهان نوردان درونش را خفه کرده است. برخلاف فضانوردان آپولو این خدمه لباسهای مخصوص فشار هوا نپوشیده بودند، در این صورت ممکن بود زنده بمانند.سالیوت 1 به هنگام بازگشت به جو زمین بر فراز اقیانوس آرام سوخت.
کیهان نوردانی که درون سالیوت 1 خفه شدند اتاق کنترل سالیوت 1
 
 
سالیوت 2
 تایخ پرتاب: آوریل 1973
 اقامت در مدار:2 ماه
اقامت کیهان نوردان:بی سرنشین ایستگاه به مجرد پرتاب قطعاتش را یکی پس از دیگری از دست داد و 2 ماه بعد که به جو زمین بازگشت سوخت.
اتاق کنترل سالیوت 2
 
 
 سالیوت 3
 تایخ پرتاب: ژوئن 1974
 اقامت در مدار:7 ماه
اقامت کیهان نوردان:یکبار به مدت 14 روزآمریکا مشکوک بودکه سالیوت 3 ماموریتی نظامی دارد و تدابیر شدید امنیتی پرتاب این ایستگاه این ظن را تقویت می نمود. گزارشهای بعدی نشان داد که 2خدمه آن، پاول پایوویچ و یوری آریتوخین احتمالا 2 هفته اقامت خود در مدار را به نقشه برداری دقیق از تاسیسات نظامی آمریکا سپری کرده اند، هر چند که جزئیات این گزارشها نادرست است. سالیوت 3، هفت ماه بعد از پرتاب در جو زمین سوخت.
 
 سالیوت 4
تایخ پرتاب: دسامبر 1974
 اقامت در مدار:2سال و یک ماه
اقامت کیهان نوردان:2 اقامت، یکی 30 روز و دیگری 63 روز درخلال این اقامتها برنامه بلند پروازانه ای از آزمایشها ورصدهای خورشیدی، سیاره ای و ستاره ای انجام شد. این ایستگاه در بازگشت منهدم شد.
 
 
 سالیوت 5
تایخ پرتاب: ژوئن 1976 
 اقامت در مدار:13 ماه
اقامت کیهان نوردان:2 اقامتیکی 63 روز و دیگری 17 روزخدمه سالیوت 5 مقدار آلودگی ذرات معلق در جو زمین را مطالعه نمودند و اثرات بی وزنی را بر ماهی باردار بررسی کردند.‌آنها همچنین درباره پرورش بلور آزمایشهایی انجام دادند و با موفقیت بدون استفاده از پمپ ، ماده محرکه ایستگاه رادر فضا تعویض کردند. این ایستگاه در بازگشت سوخت.
 
 سالیوت 6
 تایخ پرتاب: سپتامبر 1977
 اقامت در مدار:4 سال
 اقامت کیهان نوردان:11 اقامت کوتاه(معمولا به مدت یک هفته) و 5 اقامت بلند ( که بیشترین آن 184 روز طول کشید.) با 2 کوره مخصوص سالیوت 6 در شرایط جاذبه خفیف مواد نیمه هادی ساخته شد. گاهی اوقات خدمه می توانستند با سبزیجات پرورش یافته در باغچه کوچک ایستگاه به غذایشان تنوع ببخشند. سالیوت 6 در سال 1986 به هنگام بازگشت به زمین سوخت.
 
 سالیوت 7
 تایخ پرتاب: آوریل 1982
 اقامت در مدار:8 سال و 8 ماه
 اقامت کیهان نوردان:سالیوت 7 به مدت 4 سال پذیرای 10 خدمه بود. طولانی ترین اقامت آنها 236 روز بود و در این مدت آزمایشهای مفصلی بر روی سیستم عضلات قلب انجام شد. در خلال یک راهپیمایی فضایی، بااستفاده از دستگاه جوش، ایستگاه تعمیر شد. سالیوت 7 به هنگام بازگشت به زمین در سال 1991 سوخت.

اولین ایستگاه فضایی آمریکا به نام اسکای لاب در 14 مه 1973 پرتاب شد دقایقی بعد از پرتاب سپر ضد شهابواره و یکی از باله های خورشیدی آن بر اثر فشار هوا کنده شد خدمه اولیه اسکای لاب خسارت وارده را به گونه ای تعمیر نمودند که این ایستگاه فضایی قابل سکونت شد در سال بعد سه خدمه هر کدام به مدت 28 59 و 84 روز در آن اقامت کردند اسکای لاب در سال 1979 به زمین سقوط کرد اکثر بخشهای آن به هنگام ورود به جو منهدم شدند ولی برخی از قطعاتش در استرالیا افتادند خوشبختانه کسی در این سقوط آسیب ندید.

ساخت یک ایستگاه فضایی بین المللی با مشارکت آمریکا٬ روسیه٬ کانادا و ژاپن از سال 1997 شروع شده است این ایستگاه موسوم به آلفا ظرف مدت 5 سال در فضا مونتاژ می شود این عملیات با پرتاب یک مرکز کنترل ساخت روسیه آغاز شده است ایستگاه آلفا علاوه بر کاربردهای علمی و تحقیقاتی توقفگاهی برای مسافرت فضایی به مریخ خواهد بود.

قبل از پیدایش ایستگاه های فضایی سفینه های سایوز فقط در مدار زمین می چرخیدند اولین سایوز، سایوز 1 در سوم آوریل 1967 پرتاب شد. یک ملاقات فضایی میان آن و سایوز 2 ترتیب داده شد ولی برای سایوز 1 مشکلات فنی پیش آمد و پرتاب سایوز 2 لغو شد. در خلال بازگشت به جو زمین، بندهای چتر سایوز 1 درهم گره خوردند. در نتیجه این سفینه به زمین اصابت کرد و ولادیمیر کوماروف فضانورد را کشت.

سفینه های فضایی سایوز کیهان نوردان روس را به فضا می برند و برمی گردانند سه خدمه آن در بخش میانی سفینه که سپر حرارتی دارد مسافرت می کنند زیرا به هنگام بازگشت به جو زمین باید دمای زیادی تحمل کنند در قسمت جلو واحد مداری حامل غذا و آذوقه است واحد تجهیزات در عقب حاوی موتور اصلی موتورهای موشکی بازگشت و تجهیزات مخابراتی و کنترل است.

ستاره شناسی باستانی

ستاره شناسی باستانی
 
مردمان اولیه از آسمان به عنوان قطب نما، ساعت و تقویم استفاده می کردند. طلوع و غروب خورشید به ترتیب نمایانگر شرق و غرب بودند.

 صورتهای کره ماه، یک ماه را معین می نمود و ماه به همراه حرکت سالانه خورشید در آسمان تقویم را پدید آورند. با شروع تبادلات تجاری میان فرهنگها، موقعیت ستارگان برای راهنمایی دریانوردان به کار گرفته شد
 

      ستاره شناسی ما قبل تاریخ       


آثار مشاهدات آسمان حتی از دوران ما قبل تاریخ، یعنی قبل از آغاز ثبت رخدادها، بر جای مانده است. تصور می شود که سنگهای قائم یافته شده در برخی از نقاط اروپا اولین رصدخانه ها باشند و این سنگها برای نشان دادن موقعیت خورشید و ماه در برخی از اوقات سال، نظیر اعتدالین، چیده و مرتب شده اند. احتمالا مراسم مذهبی در این روزها برگزار می شد، هر چند که کاربرد دقیق سنگها به درستی معلوم نیست.
می توان نمونه برجسته سنگهای قائم ماقبل تاریخ را در استون هنج انگلیس یافت. این سنگها حول دایره ای چیده شده اند و ظاهرا بین سالهای 2200 و 1600 قبل از میلاد برپا شده اند. خیابانی دراز به محلی منتهی می شود که خورشید به هنگام رسیدن به بالاترین نقطه آسمان (انقلاب تابستانی)، در روز به آنجا می رسد. از دیر باز استون هنج با مراسم بت پرستی آمیخته بوده است و هنوز آیینهای گرامیداشت انقلاب تابستانی در آنجا برگزار می شوند.
اغلب، اختر شناسی اولین علم محسوب می شود. تقریبا همه تمدن های پیشین حرکات اجرام سماوی را مطالعه می کردند و از اندوخته دانش شان برای تعیین زمان، تجارب و نظم دادن به زندگی روزمره بهره می گرفتند. این اولین کوشش برای درک نیروهای طبیعی و مهار آنها به سود بشر بود.
 

انسانهای شکارچی و گیاه چین


انسانهای نخستین باشکار و جمع آوری گیاهان امرار معاش می کردند. اگر چه بقایای اندکی از این جوامع باستانی بر جای مانده، ولی بی تردید آنها بازگشت ادواری فصول و الگوهای نامتغیر ستارگان را مشاهده کرده اند. به عنوان مثال، استخوانهایی که در آفریقا کشف شده، نقوشی را نشان می دهند که ظاهرا هلالهای ماه را در قالب تقویم جمع بندی کرده است.

 
انسانها تقریبا در 9 هزار سال قبل از میلاد در جوامع زراعی ساکن شدند. دو فرهنگی که در ابتدا پیدایش یافتند عبارت بودند از مصریان در آفریقا و بابلیان در در غرب آسیا، برای هر دو تعیین زمان جهت سازماندهی به زندگی مذهبی و اقتصادی ضروری بود و آنها با حرکات ماه و خورشید تقویم ابداع کردند. این تقویم ها بر پایه سال شمسی یا سال قمری استوار بودند. سال شمسی مدت زمانی است که زمین بدور خورشید می گردد یعنی 365 روز و یک چهارم روز.

        اعتقادات بابلیان      

بابلیان تقویم شان را از روی رصد ماه که چرخه اش 5/29 روز طول می کشد، ابداع کردند. تقویم های بابلی که احتمالا نخستین بار در سال 3 هزار قبل از میلاد پدید آمدند، بر اساس 12 ماه قمری بودند. بعد از هر دوره 29 روزه، دوره ای 30 روزه قرار داشت در نتیجه سال قمری 354 روز بود. برای مساوی نمودن سال قمری و شمسی، که تغییر فصول را کنترل می کرد هر چند سال یکبار چند ماه دیگر به تقویم اضافه می شد.

بابلیان معتقد بودند که خدایان، خورشید، ماه، سیارات و ستارگان را در آسمان قرار داده اند و به دقت بر آنها نظارت می کنند. آنها دریافتند که سیارات در پهنه معینی از آسمان حرکت می کنند که به برج فلکی معروفند و الگوهای ستارگان این پهنه را به صور فلکی تقسیم نمودند. آنها همچنین مشاهدات خود را از کسوفها، شهابها، ستارگان دنباله دار ثبت کردند
.

 

              مصریان              


مصریان باستان توجه اندکی به حرکات سیارات داشتند واز ستاره شناسی تنها برای تعیین زمان استفاده می کردند. آنها اولین مردمانی بودند که تقویمی مبتنی بر سال شمسی ابداع نمودند. آن سال با طغیان رود نیل آغاز می شد که رخدادی سالیانه بود و برای جوامع زراعی مجاور کرانه اش اهمیتی حیاتی داشت. این طغیان با طلوع صبحدم ستاره شعرای یمانی، درخشانترین ستاره آسمان، مقارن بود.
 

       چینی ها    


قدمت اختر شناسی چینی به 4 هزار سال قبل از میلاد باز می گردد، و چینی ها متقاعد شدند که حرکات خورشید، ماه و سیارات راهنمای پیش گویی آینده هستند. آنها بدقت آسمان را رصد نمودند وامروزه یادداشتهای آنها درباره ستارگان دنباله دار و ابرنواخترها برای اخترشناسان کاربرد قابل ملاحظه ای دارد. آنها توجه خاصی به کسوف مبذول داشتند و می پنداشتند که بد یمن است. آنها تصور می نمودند که کسوف بر اثر خورده شدن خورشید توسط اژدها ایجاد می شود و در خلال کسوف به خیابانها می ریختند تا با کوبیدن قابلمه و ماهی تابه آن جانور را فراری بدهند.

             تمدن مایا              


مایایی ها که در خلال سالهای 2 هزار قبل از میلاد و 900 میلادی ساکن آمریکای جنوبی بودند، معتقد بودند که سیارات و ستارگان خدایانند. آنها برای رصد حرکات متغیر اجرام سماوی اهرامی بنا نهادند و تقویم شمسی دقیقی وضع نمودند. آنها همچنین با محاسباتی وقوع خسوف و کسوف را پیش بینی می کردند.

 


گردشگری جنسی

گردشگری جنسی
 
گردشگری جنسی گسترش سريع و روزافزون شبكه اينترنت، به تبليغات صنعت گردشگري جنسي به ويژه جهت ساكنان اروپاي غربي و آمريكا، رونقي دوچندان بخشيده است. در اين تبليغات خدماتي نظير تورهاي جنسي، فاحشه‌خانه‌ها و سفارشات اينترنتي زنان روسپي در كشورهايي نظير تايلند، فيليپين و كوبا ارائه مي‌شود.بي‌شك در اين وضعيت، علاوه بر گسترش قاچاق زنان و كودكان، ضربات سنگيني بر حقوق انساني زنان و كودكان وارد شده و آنها را به يك كالاي جنسي جهت مردان هوسران گردشگر، تبديل نموده است.مبلغان تورهاي جنسي، اندام‌ها و جنسيت زنان را در كل كره خاكي و از طريق شبكه اينترنت به حراج مي‌گذارند. اين شبكه، ارتباط بين‌المللي جهت فروش زنان در يك بازار جهاني و به ويژه جهت مردان كشورهاي صنعتي به وجود آورده است. در دو سال گذشته، امكانات چندرسانه‌اي (صوت و تصوير) به شبكه اينترنت افزوده شده كه تبدل رنگ، گرافيك، عكس، انيميشن، صدا و تصاوير متحرك را ممكن نموده است.
اين ويژگي‌هاي پرشور و نوين اينترنت، به رشد سريع منافع تجاري در بخش‌هاي گوناگون شبكه منجر گرديده است كه در اين ميان «صنعت سكس» يكي از پيشگامان در استفاده از اين ويژگي‌هاست.
تبليغات ويژه تورهاي جنسي، فاحشه‌خانه‌ها و استريپ‌بارها (بارهايي كه در آن افرادي كاملاً برهنه مي‌شوند). به سهولت و بدون كمترين محدوديتي در شبكه اينترنت ارائه مي‌گردد. چند مثال را مرور مي‌كنيم: اتاق‌هاي گفت‌وگوي اينترنتي، امروزه به مكاني جهت تبادل اطلاعات در توصيه‌ها براي گردشگري‌هاي جنسي و يافتن زنان روسپي در كشورهاي مختلف تبديل شده است.
اطلاعاتي نظير چگونگي سفر، قيمت‌ هتل‌ها، شماره تلفن‌ها، كرايه تاكسي‌ها، قيمت مشروبات الكلي، قميت خدمات جنسي ارائه شده و انواع آن را به راحتي مي‌توانيد در اين اتاق‌ها بيابيد.
تصاوير مستهجن اين سفرها نيز در دسترس همگان است. در تابستان 1995 يك مرد آمريكايي، براي اولين بار «تورهاي جنسي» به مقصد جمهوري دومينيكن را در شبكه اينترنت تبليغ نمود. اين تور 4 روزه با همراهي يك راهنما جهت ارائه اطلاعات كاربردي در مورد چگونگي يافتن و ارتباط با زنان روسپي و همچنين يافتن گروه‌هاي عياشي ارائه مي‌شد.
اين تورها با سكس دهاني توسط يك زن جذاب كه از سوي راهنماي تور انتخاب مي‌شد، همراه بود و يا در تبليغات مربوط به «تعطيلات جنسي» در كاستاريكا كه با ارائه راهنماي گردشگري (زنان روسپي بومي) همراه بود، با طولاني شدن زمان تور امكان تعويض راهنماها نيز ممكن بود. شوهاي مبتذل سكسي نيز در تايلند به يكي از بخش‌هاي مهم گردشگري تبليغ شده در اينترنت بدل شده است. از تصاوير زنان كاملاً عريان نيز در اين تبليغات استفاده مي‌شود.
در يكي از تبليغات مربوط به سفر به فيليپين، كه با ارائه تصوير يك زن همراه است، وي از شما دعوت مي‌كند كه جهت ديدن فيليپين با وي همراه شويد! در اين تبليغات از آن كشور به عنوان مكاني جذاب و هيجان‌انگيز نام برده شده است. در اين تبليغات به اختصار به وجود زنان روسپي در همه جاي كشور و با ارائه ليست قيمت آنان اشاره شده است. به نظر مي‌رسد همه حرف‌ها پيرامون عشق، زناشويي كودكان دور مي‌زند.
در تبليغاتي ديگر، ارائه يك راهنماي مؤنث اختصاصي جهت اين تورها تبليغ شده است. در اين تبليغات اشاره شده كه كليه دستمزدها بايد به مدير تور و نه زن پرداخت گردد، اما پرداخت انعام فراموش نگردد! و يا گفته مي‌شود كه اين زنان به سن، ظاهر و ثروت شما توجهي نخواهند كرد.
در تبليغي ديگر با ارائه ليستي مصور از زنان مختلف، آدرس‌هاي آنان به خريداران فروخته مي‌شود. همه اين تبليغات براي سودآوري فاحشه‌خانه‌ها و هتل‌ها و مشروب‌فروشي‌هاي نيز مفيد خواهند بود.
در سفارشات اينترنتي دختران برخلاف آنچه كه به عنوان يافتن همسر در كشورهاي ديگر تعبير مي‌شود، اكثر مردان پس از سفر به آن كشورها و ازدواج با آن دختران، آنان را ترك مي‌كنند.
در گردشگري جنسي و سفر به مكان‌هاي هيجان‌انگيز، افراد محدوديت‌هاي موجود در منازل خود را نخواهند داشت. در شهرهاي خارجي، مردان امكان همه نوع سوءاستفاده و بدرفتاري با زنان و دختران را به روش‌هايي كه در كشورهاي خودشان بسيار خطرناك و يا پردردسر است، خواهند داشت. براي تعدادي از مردان، جذابيت بانكوك به دليل وجود دختران بسيار جوان و روش‌هاي شبيه به برده‌داري در آن است.
در تبليغات اينترنتي سفر به بانكوك، به رضايت مرداني كه پيش از اين به تايلند سفر كرده‌اند، اشاره شده است. نيروهاي پرقدرت تبعيض نژادي، آزار زنان، تسلط كشورهاي قدرتمند و استعمار اقتصادي در فروش زنان جذاب و شهواني متحد گرديده‌اند. اكثر مكان‌هاي توريسم جنسي در نيم كره جنوبي نظير تايلند و فيليپين سال‌هاي آغاز فعاليت خود را با تقاضاي مربوط به زنان روسپي توسط نظاميان اشغالگر آمريكايي آغاز نموده است و با ترك ارتش آمريكا، دلالان محبت (قوادان) و كارگزاران فعال در اين صنعت بازار جديدي را براي زنان تايلندي و فيليپيني جهت تورهاي نسي به مقاصد ژاپن و اروپا پيدا كرده‌اند.
سود فزاينده اين تورها نصيب شركت‌هاي فرامليتي، خطوط هواپيمايي، هتل‌ها و رستوران‌ها مي‌گردد. با تبديل روسپي‌گري به يكي از انواع گردشگري ويژه مردان، اين فعاليت‌ها به يكي از عوامل توسعه اقتصادي كشورهاي فقير بدل شده است. «صنعت گردشگري» همواره از سوي سازمان ملل متحد، بانك جهاني و گروه‌هاي مشاوره‌اي ايالات متحده به عنوان يكي از راه‌هاي ايجاد درآمد و بازپرداخت بدهي‌هاي خارجي كشورهاي فقير معرفي شده است.
كشورها با تعيين سياست‌هاي گردشگري خود، مي‌توانند در صورت تمايل از گسترش روسپي‌گري به عنوان يك جنبه گردشگري حمايت نموده و يا از شكل‌گيري آن جلوگيري نمايند.
البته تعدادي از كشورها با اتكا به فروش اندام‌هاي زنان، به كسب درآمد روي آورده‌اند. با رشد صنعت سكس، زنان و دختران بيشتري در يك شهر و يا كشور به اين سو كشيده مي‌شوند تا به گردشگران خارجي فروخته شوند.
در «بارهاي بانكوك» زنان و دختران اسم ندارند، بلكه شماره‌هايي بر لباس‌هاي تنگ و كوتاه آنان نصب شده است. مردان آنان را با شماره‌هايشان انتخاب مي‌كنند.
آنها كالاهايي سكسي و قابل تعويض به معناي كامل كلمه هستند. در يك تخمين گفته شده است كه 10 درصد جمعيت مؤنث تايلند در صنعت سكس فعالند. در مراكز توريسم جنسي، نظير بانكوك تقاضا براي زنان مورد استفاده در مراكز روسپي‌گري، از ظرفيت جمعيت بومي آن فراتر رفته و آنان قادر به تأمين زنان كافي جهت انجام تقاضاهاي گردشگري خارجي نيستند، لذا دلالان محبت و پااندازها به ساير كشورها به ويژه آنهايي كه بحران‌هاي سياسي ، زنان را آسيب‌پذير و نيازمند نموده، روي آورده‌اند.
مقامات تايلندي تخمين مي‌زنند كه هم‌اكنون 20000 زن برمه‌اي در فاحشه‌خانه‌ها فعالند كه همه ساله به تعداد آنها افزوده مي‌گردد. هم چنين 10000 زن از كشورهاي مستقل مشترك‌المنافع و 5000 زن چيني نيز همه ساله به تايلند روي آورده مي‌شوند.
مرداني كه از اين سايت‌هاي اينترنتي استفاده مي‌كنند ، در يادداشت‌هاي خود به يكديگر، گردشگران را به بازديد از كشورهايي كه به سختي از فقر صدمه ديده‌اند ، دعوت مي‌كنند.
با كاهش درآمد سالانه، زنان مستأصل‌تر گرديده و در برابر روسپي‌گري ، مقاومت كمتري نشان مي‌دهند و همچنين قيمت‌ها براي سكس با زنان روسپي هم پايين‌تر مي‌آيد.
مردان در اكثر موارد، درآمد ميانگين مناطق را به عنوان بخشي از اطلاعات عمومي در مورد هر كشور يا شهر خاطرنشان مي‌كنند. اين اطلاعات جهت توضيح و توجيه اينكه چرا زنان را مي‌توان به بهايي اندك در مقايسه با درآمد مردان كشورهاي صنعتي خريداري كرد، به كار مي‌آيد.
با رشد توريسم جنسي، شهرها و كشورها بر اساس روسپي‌گري در سطح جهاني با بدنامي روبه‌رو مي‌شوند. هنگامي كه محيط سرشار از خودفروشي و قوادي گردد ، همه زنان حاضر در محيط‌هاي بيروني به عنوان «روسپي» و همه مردان به شكل «قواد» ديده مي‌شوند.
در يكي از تبليغات اينترنتي كه از كوبا به عنوان مكاني جديد جهت خوشگذراني مردان اروپايي در منطقه كارائيب نام مي‌برد. يك مرد در گزارش خود از كوبا مي‌نويسد: «شما هر دختري كه بخواهيد مي‌توانيد داشته باشيد. فقط در برابر او در خيابان بايستيد و از آن زن بپرسيد كه آيا تمايل داريد با من بياييد و او خواهد آمد… هداياي كوچكي نظير لباس‌هاي زنانه يا عطر به همراه داشته باشيد تا با شما نظير يك سلطان برخورد شود».
يك توريست ديگر در مورد كوبا مي‌نويسد: «هر دختر غير مجرد كوبايي را مي‌توانيد داشته باشيد. اكثر آنها در مورد روسپي‌گري چيزي نمي‌دانند تا اينكه با يك توريست آشنا مي‌شوند.
«همچنين مرد ديگري در مورد اينكه چگونه يك دختر كمتر از 12 ساله را براي سكس در بانكوك بيابيد چنين مي‌نويسد: «به دنبال مردان قواد باشيد تا دختر مورد نظر خود را بيابيد حتي اگر آن مرد نتواند به شما كمكي كند ، مرد مناسبي را به شما نشان خواهد داد».
تبديل جنسيت زن به كالا جهت فروش به هر مردي، نجابت روحي و پاكي جسماني او را كه جزء حقوق پايه هر انساني است ، از بين مي‌برد. روسپي‌گري ، پايمال نمودن حقوق انساني زنان است. كليه مقالات ارايه شده در گردهمايي سازمان‌هاي غيردولتي و چهارمين كنفرانس جهاني زن در پكن ، به اين مورد اشاره نموده‌اند كه يك نياز اساسي جهت پايان دادن به استثمار جهاني زنان و گردشگري جنسي احساس مي‌شود.
در قطعنامه كنفرانس مي‌خوانيم: «ما خواهان پايان دادن به تجاوزات جنسي و همه انواع استثمار جنسي و خشونت و آزار جنسي زنان و كودكان هستيم. ما همچنين خواهان پايان دادن به قاچاق زنان و كودكان به ويژه گردشگري جنسي هستيم». تبليغات اينترنتي در مورد زنان روسپي در تورهاي گردشگري جنسي ، باعث افزايش رفتارهاي اين چنيني مردان و همچنين برخورد روزافزون مردان با زنان به عنوان يك كالاي جنسي مي‌گردد.
اينترنت ، شبكه‌اي ارتباطي با سريع‌ترين رشد و فاقد قانونمندي است. اين يك رسانه ارتباطي سريع است كه مي‌تواند مخاطبانش را در هر نقطه دنيا و در عرض چند دقيقه بيابد. اين عوامل ، شبكه اينترنت را به مكاني پررونق جهت قاچاق بين‌المللي زنان تبديل نموده است كه موجب توسعه تجارت جهاني سكس گرديده است. هنوز هم وارد شدن و توسعه‌ي صنعت سكس در اينترنت، به عنوان آسيب‌هايي قلمداد مي‌شود كه بر زنان وارد مي‌گردد.
اولين آسيب اين است كه با استثمار جنسي زنان ، حقوق انساني آنان، پايمال مي‌شود. كساني كه خواهان توقف اين خشونت‌ها عليه زنان و كودكان هستند ، بايد در همه جنبه‌ها نظير حوزه‌هاي سياسي ، اجتماعي، اقتصادي ، محلي ، ملي و بين‌المللي فعاليت نمايند تا دنيايي بسازند كه به مردان اجازه استثمار زنان و كودكان را ندهد.

انسان سکس و تکامل طبیعی

انسان سکس و تکامل طبیعی

 
سکوآلیته انسان به دلیل پیچیده گی اش، همیشه ذهن دانشمندان حوزه های مختلف را به خود اشغال کرده است. متاسفانه به علت تابوهایی که در این زمینه در فرهنگ ما وجود دارد، کمتر به این موضوع پرداخته شده و نوشته های اندکی به زبان فارسی دراین زمینه به چشم می خورد.
هدف ما در این مقاله، آشنا نمودن خواننده های فارسی زبان، با سکسو آلیته از دیدگاه "بیولوژی تکاملی" می باشد.
 
بیولوژیست ها با مقایسه و مشاهده ی سیر تکاملی سکسوآلیته در موجودات زنده، سعی نموده اند یک سری خصوصیات جنسی انسان را نیز بررسی کنند. یکی از تفاوت های عمده ای که بین سکسوآلیته انسان با سایر جانوران مشاهده  می شود، این است که در اکثر حیوانات، تمایلات جنسی ماده به  زمان تخمک گذاری او محدود می شود. در حقیقت در حیوانات، غریزه ی جنسی تنها وسیله ای برای بقای نسل است. حس غریزی که در حیوان ماده وجود دارد، تمایلات جنسی او را با زمان تخمک گذاری اش منطبق کرده است. دلیل این مسِئله،  مهم ترین اصل قانون تکامل طبیعی، یعنی همان قانون بقای نسل موجودات است. این قانونی است که با آن می توان بیشتر تحولات و تغییرات "نوع"های مختلف را  توجیه کرد.
در اغلب جانوران و خصوصا پستان داران، حیوان ماده به طور غریزی از زمان تخمک گذاری اش آگاهی دارد و با نشانه ها یی، این تخمک گذاری را به حیوان نر اطلاع می دهد. این نشانه ها می توانند" رفتاری" یا "غیر رفتاری" یا ترکیبی از هر دو باشند. به عنوان مثال در شامپانزه های ماده، با شروع تخمک گذاری دهانه آلت تناسلی به رنگ قرمز در می آید و  او این تغییر را با خم شدن در مقابل شامپانزه نر به معرض دید او قرار می دهد.
تکامل طبیعی، این آگاهی غریزی از زمان تخمک گذاری را در انسان پاک کرده است.  بیو لوژیست ها این فقدان آگاهی  که نتیجه اش عدم توانایی انتقال آن به مرد می باشد را "تخمک گذاری نهان " می نامند.
انسان بر خلاف اغلب موجودات، رابطه جنسی اش را در تمام سیکل ماهانه زن ادامه می دهد. زن جزو معدود موجودات مونثی است که در زمان های غیر تخمک گذاری اش مو جود مذکر را از خود نمی راند. زیرا  که تمایلات جنسی اش از "تولید مثل" فراتر رقته اند. بطوری که حتی در زمان بارداری و نیز بعد از یائسگی نیز این نیازها به وجود خود ادامه می دهند. به این ترتیب بیشترین رابطه ی جنسی آدم ها در زمان هایی صورت می گیرد که امکان بارداری وجود ندارد.
در اینجا سوال عمده ای که برای بیولوژیست ها مطرح می شود، این است که چرا تکامل طبیعی در جهت خلق موجودی بوده است که در او سکسوآلیته تنها جنبه بقا نسل ندارد؟ این که این ویژگی حتی پیش از رشد تمدن و فرهنگ در انسان وجود داشته است، نشان گر این است که دلایل دیگری نیز در ایجاد این بعد در انسان دخیل بوده اند.
 
 
در اینجا ما به ذکر دو تئوری که توضیح این تخمک گذاری نهان را هدف قرار داده اند،  می پردازیم:
ثئوری نخست توسط "ریچارد الکساندر" و"کاترین نو نان "[1]، دو بیو لوژیِست دانشگاه میشیگان مطرح شده است. اساس این تئوری بر " ناتوان بودن نوزاد انسان" می باشد. در حقیقت،  بر خلاف اکثر پستان داران که خیلی زود به استقلال می رسند، نوزاد انسان تا سال ها نیاز به حمایت و تامین غذایی دارد. در انسان های بدوی، بخاطر شکل زندگی شان، این مسئله حادتر بوده است. نقش پدر در اغلب حیوانات به باروری تخمک خلاصه می شود و حیوان نر بعد از بارور کردن ماده، به جستجوی ماده دیگری برای باروری می رود. زیرا طبق برنامه ریزی غریزی اش ژن های بیشتری باید از خود برجا بگذارد.
برای انسان های ابتدایی ماجرا پیچیده تر از این بوده است. برای زن بدوی، رفتن مرد بعد از باروری، به منزله ی به خطر افتادن جان فرزندش  تلقی می شده است. زیرا که نگهداری از کودک و همزمان جستجوی غذا برای ادامه ی حیات خود و نوزادش تقریبا غیر ممکن بوده است. در نتیجه انتخاب طبیعی در جریان تکامل، زنانی را بر گزیده است که دارای تمایلات جنسی فراتر از دوران تخمک گذاری بوده اند. بدین ترتیب اگر در اغلب حیوانات ماده، پذیرایی رابطه بر قرار کردن با جنس مخالف،  تنها به زمانی که قابلیت بارآوری دارند خلاصه می شوند، در زن این قابلیت شکل مداوم به خود گرفته است. همانطور که گفتیم در زن هیچگونه رفتاری که در آن نشانی از تخمک گذاری بوده  و برای مرد قابل تشخیص باشد،  مشاهده نمی شود. در نتیجه مرد بدوی چون نمی دانسته چه زمانی قادر است زن را بارور کند، ناچار بوده است که با او بماند. زیرا تنها گذاشتن او و به سراغ زن های دیگر رفتن دو نتیجه منفی برای او به همراه داشته است:
-          به جای او رقبایش در غیابش زن را بارور کنند و بدین ترتیب ژن هایش را نتواند به نسل بعد انتقال دهد.
-   چون از زمان تخمک گذاری هیچ کدام از زنهای احتمالی که با آن ها ارتباط برقرار کرده اطلاعی ندارد، در نتیجه این امکان وجود دارد که هر چند با زن های متعددی رابطه بر قرار کرده است، ولی در نهایت هیچ یک از آنان را بارور نکرده باشد.
بدین ترتیب پذیرا بودن مداوم زن بدوی برای برقراری رابطه جنسی با مردش، حمایت و تامین غذایی خودش و کودکانش را برای او به همراه داشته است.
 
 
تئوری دیگری که در مقابل این تئوری قرار می گیرد، توسط "سارا هردی"[2] مردم شناس دانشگاه کالیفرنیا مطرح شده است. این تئوری بر پایه ی مشاهده ی پدیده ی" بچه کشی" در بین یک سری حیوانات و نیز در بین بعضی جوامع ابتدایی می باشد. این پدیده در حیواناتی که از لحاظ ژنتیکی به انسان شبیه هستند مثل شامپانزه ها و گوریل ها ونیز دربین در نزد شیرها و سگ ها ی شکاری آفریقا، به چشم می خورد.  "بچه کشی " به این مفهوم است که نر بالغ زمانی که می خواهد ماده ای را تصاحب کند، دست به از بین بردن بچه های آن ماده می زند و بدین ترتیب باز مانده های رقبایش را که حامل ژن های این رقبا هستند را نیز نابود می کند.
دلیلی که دانشمندان برای توضیح این اقدام نر بیان می کنند به شرح زیر است:
ماده ای که در پریود شیر دادن به فرزندش به سر می برد، در بیشتر موارد تخمک گذاری نمی کند. نر از راه رسیده برای اینکه بتواند ماده را بارور کند، با کشتن نوزاد به شیرسازی مادر خاتمه می دهد و باعث می شود او تخمک گذاری را از سر بگیرد. بدین گونه حیوان نر قادر خواهد بود که ماده را بارور کند و فرزندی که حامل ژن های اوست بوجود آورد. 3/1 بچه ها گوریل ها به این طریق جان خود را از دست می دهند.
در تئوری سارا هردی، " تخمک گذاری نهان " و " تمایل جنسی مدام ماده" راهی برای جلوگیری از این فرزند کشی می باشد. به عقیده سارا هردی، اگر طبیعت در سیر تکاملی اش به ماده هایی  رسیده که دارای این خصوصیات هستند، به این دلیل است که به نوعی  سدی در مقابل این بچه کشی قرار دهد. به این ترتیب که ماده هایی که تمایل جنسی مداوم داشته اند، به رابطه با یک نر اکتفا نمی کرده اند. بر قراری ارتباط جنسی با نرهای گوناگون، باعث می شده که این نرها دیگر اقدام به کشتن بچه های او نکنند. زیرا هر کدام  خود را بطور پتانسیل، پدر او و در نتیجه اورا حامل ژن های خود تلقی می کردند.
اگر بخواهیم این دو تئوری را در مقابل هم قرار دهیم باید بگوییم که در تئوری اول " تخمک گذاری نهان" عاملی برای تقویت تک همسری است در حالی که در تئوری دوم  در جهت از بین بردن تک همسری و نا مشخص کردن پدر است.
وجه اشتراک این دو تئوری در این است که در هردو آن ها، دلیل این تغییر و تحول حفظ جان نوزادان است.
دو بیولوژیست سوئدی به نام های"سیلن تولبرگ" و" آندرس مولر"، بر اساس مشاهداتشان عنوان می کنند که این دوتئوری می توانند مکمل باشند. یعنی آنها را به عنوان دو مرحله از تکامل تلقی می کنند. به این ترتیب که در ابتدا  ماده ها با" تخمک گذاری نهان " و رابطه جنسی  با نر های مختلف، موفق شدند از مرگ احتمالی فرزندانشان به دست نرهای گروه جلوگیری کنند، دردومین مرحله " تخمک گذاری نهان "  باعث شده است انسان بدوی به زندگی تک همسری رو بیاورد. زیرا زن بدوی با پنهان کردن زمان تخمک گذاری اش می توانست حمایت و حضور مرد بدوی را که برای زنده ماندن فرزندانش اجتناب ناپذیر بوده است را حفظ کند.
در حقیقت " انتخاب طبیعی " راهی از پیش معلوم نیست که همیشه هدفش از قبل معلوم باشد. بلکه یک" ویژه گی" که در برهه ای خاص عملکردی مشخص دارد، می تواند با گذشت زمان آن عملکرد را از دست بدهد و نقش دیگری در زندگی آن موجود بازی کند.
 
 
در اینجا به پایان مطلب میرسیم. نکته ای که در اینجا ذکر آن مهم می باشد، این است که رشد و تکامل مغز انسان  تحولات عظیمی را در زندگی اوایجاد کرده است. پیشرفت تمدن بشری، عوامل بیشماری را  زندگی و روان و روابط او با هم نوعانش بوجود آورده است. او با خلق فرهنگ،  مذهب، هنر، رابطه ای نمادین نیز با دنیا بوجود آورده است. تمامی این عوامل بدون شک بر سکسولیته بشر اثر گذاشته اند. هدف ما در این مقاله،  تنها بررسی سکسوآلیته از دیدگاه بیولوژی تکاملی بود. ولی ذکر این نکته لازم است که برای درکی صحیح از سکسوآلیته انسان، آن را باید در ابعاد دیگر فرهنگی-روانی-اجتماعی اش نیز بررسی کرد. که متاسفانه در کادر این مطلب نمی گنجید.

نمای بی هویت ،شهر را بی هویت می کند

نمای بی هویت ،شهر را بی هویت می کند

 

نماي هر ساختمان در شكل‌دهي به مجموعه شهري كه در آن حضور دارد، موثر است. اگر به نماي يك ساختمان بدون در نظر گرفتن نماي ديگر ساختمان‌هاي شهر توجه شود، همگوني نماي شهري در مجموع از بين مي‌رود. به نقل از پايگاه اطلاع رساني شهرسازي و معماري، بررسي آماري نشان دهنده اين موضوع است كه در هر سال 50 ميليون نفر به جمعيت شهر نشين كشورهاي در حال توسعه اضافه مي‌شود. 
در ايران نيز شهر نشيني طي دهه‌هاي گذشته با شتاب فزاينده اي گسترش يافته و همچنان اين روند ادامه دارد. رشد سريع جمعيت و گرايش مردم به شهر نشيني، تقاضاي فزاينده‌اي را براي تهيه مسكن به دنبال داشته كه اين موضوع در پي خود مشكلات عديده اي در زمينه توسعه شهري بوجود آورده است. ناتواني در پاسخگويي مطلوب و مناسب به اين مساله، وضعيت نا مطلوبي را به صورت بي مسكني، بد مسكني و تنگ مسكني براي بسياري از اقشار جامعه به همراه آورد

 

مسكن به عنوان يكي از نيازهاي نخستين بشر، ابتدايي ترين سوالي بوده كه انسان سعي در يافتن پاسخي مناسب و معقول براي آن بوده است، اما هميشه در برنامه ريزي‌هاي ملي به مسكن نه به عنوان محلي براي آسايش ساكنان در ابعاد عيني و ذهني، بلكه به عنوان يك مشكل اقتصادي و فقط از اين بعد بر خورد شده است.

سازندگان و توليدكنندگان مسكن آزاد به‌دليل اينكه به‌دنبال فروش سريع و بازگشت سرمايه خود هستند، سعي در هر چه بيشتر مطرح كردن خود در محله مسكوني و نمايشي متمايز از بناي خود دارند و به همين دليل يكي از دلايل عمده ناهماهنگي نماي ساختمان‌ها در سطح شهر هستند.

در رابطه با مسكن تعاوني شرايط بدتري وجود دارد. به دليل وضعيت مالي ضعيف سازندگان و اينكه ساكنان و مالكان به‌دنبال فروش ساختمان نيستند، بدون انجام عمليات پاياني نظير نماسازي مورد استفاده قرار مي گيرند و يا با كمترين هزينه و بدون طراحي نما، حجم و كالبد ساختمان رها مي‌شود. البته در سال‌هاي اخير در شهر تهران هيچ ساختماني بدون نماسازي نبوده است، ليكن اين مساله در شهرستان‌ها همچنان انجام مي‌شود.

چگونه به موضوع  نما در معماري بينديشيم؟

نما در لغت نامه دهخدا به معناي صورت ظاهري هر چيزي، آنچه كه در معرض ديد و برابر

چشم است، آنچه از بيرون سوي ديده مي شود، منظره خارجي بنا و عمارت،‌ قسمت خارجي ساختمان و نماسازي، فن روسازي ساختمان و ساختن نماي عمارت است.

در سال‌هاي اخير پس از مطرح شدن دوباره اهميت فضاهاي عمومي و ارزش زندگي شهري، نما اهميت دوباره اي يافته است. نما در عمل درون ساختمان را از بيرون و فضاي خصوصي را از فضاي عمومي جدا مي كند. نما حاكي از موقعيت فرهنگي سازندگان ساختمان است و نشانگر ميزان نظم طرح ساختمان، امكانات و ذوق تزيين و خانه آرايي طراح و مالك است. يك نما به مثابه معرفي وضعيت ساكنان ساختمان در بين عموم است. نما در واقع صورت ساختمان و بهترين بيان حالتي است كه فرد طراح يا مالك از خود در برابر بيرون دارد. نماهاي داخل ساختمان بيشتر جنبه خصوصي دارند، ليكن نماهايي كه به سمت كوچه و بافت شهر باز مي‌شوند، جنبه عمومي تر دارند.

بنابراين وجوه پشت و جلوي ساختمان از يك طرف داراي نمود اجتماعي و از طرف ديگر نمود مشخص ساكنان خود است بنابراين نماي هر ساختمان بايد هم با فضاي عمومي همبستگي داشته باشد و هم بتواند حجم داخلي ساختمان را بيان نمايد.

نماي هر ساختمان موثر در مجموعه شهري است كه در آن حضور دارد و اين تاثير را در بدنه خيابان‌ها يا ميدان‌ها كه در آن قرار گرفته است مي گذارد. اگر به نماي ساختمان واحدي، بدون در نظر گرفتن نماي ديگر ساختمانها فكر شود، همگوني نماي شهري در كليت از بين مي‌رود.

تناقض بين جنبه شهري و بيان فردي نما در صورتي مي‌تواند از بين رود كه ساختمان جزيي از شهر در نظر گرفته شود و ارتباطات آن با محيط اطراف چند جانبه باشد. نماي رو به كوچه و خيابان بايد تابع عوامل همبستگي بين نماهاي اطراف باشد. اما در عين حال بر اساس تركيبي از اجزا مختلف بر حسب عملكرد، ابعاد و مصالحشان شخصيت خاص خود را دارد.

نما در واقع يك سطح صاف و تخت نيست بلكه آن سطح انتقالي بين فضاي داخل و خارج است كه با عقب نشستگي و پيش آمدگي، تراس و غيره با فضاي داخل مسكن ارتباط پيدا مي‌كند.

براي اينكه نماي ساختمان حريم خصوصي ساكنان خود را حفظ كند بايد نسبت به خيابان بسته‌تر و محفوظتر باشد.

نماي ساختمان بايد به‌دنبال خلق يك كليت هماهنگ به‌وسيله تناسب خوب پنجره ها، بازشوهاي در، سايبان و محدوده سقف‌ها،‌ سازه عمودي و افقي، مصالح، رنگ، عناصر تزييني و... باشد. پنجره‌ها همواره با ديگر عناصر ديوار، ‌سطوح باز و بسته، تيره وروشن، صاف و ناهموار را بوجود مي آورند. به علت تكرار دوره اي پنجره ها، در ساختمان‌هاي چند طبقه، نظم كاملي به چشم مي‌خورد. اما گاه به‌علت افزايش نور در طبقات بالاتر كاهش داده مي‌شود و اين نظم آهنگ خود را از دست مي‌دهد.

جداسازي عناصر افقي و عمودي تاثير كلي در نما دارد. تناسبات عناصر ساختمان لازم است با كل ابعاد ساختمان مطابقت داشته باشد. براي مثال در ساختمان‌هاي كوتاه عريض، ابعاد عرضي غالب خواهد بود. در ساختمان‌هاي بلند عناصر باريك برتري خود رانشان مي‌دهند. در و پنجره و نعل درگاه‌ها تاثير خاصي در نما مي‌گذارند. ناودان‌ها، سايه بانها، پيش آمدگي‌هاي سقف و بالكن‌ها ايجاد سايه هاي خاصي بر روي نما مي‌كنند.

تفاوت سطح ها بايد در نما مشخص باشد. براي مثال بين طبقه همكف، ساير طبقات و طبقه انتهايي بايد يك تفاوت اساسي وجود داشته باشد. تركيب كلي نما در واقع نظم در اين تفاوت‌ها است.

عناصر اصلي نما مثل پنجره، در، سطوح و محدوده پاياني سقف و غيره در شكل، رنگ، و مصالحشان با يكديگر اختلاف دارند. اين عناصر معناهاي متفاوتي دارند. مثلا نمي‌توان بالا و پايين پنجره و در را با هم هم‌رديف كرد. اگر ارتفاع اين بازشوها يكسان نباشد مي توان از ضرايب مشترك و يا رنگهاي يكسان استفاده نمود. نسبت‌هاي هندسي نقش تعيين كننده اي در هماهنگ سازي ظاهر نما دارند. مي‌توان پنجره ها را در گروه‌هاي كوچكتر تركيب شده كه شكل مشخصي را ايجاد مي‌كنند دسته بندي كرد. نماها مي توانند از نظر مصالح نيز با يكديگر متفاوت باشند.

مصالح نما در رنگ، شكل، زبري و خشني نما تاثير مي گذارد. مصالح بومي نشان مي‌دهد كه نما مربوط به چه منطقه اي است.

تركيب پنجره ها، ايوان‌ها، درها و به‌طور كلي بازشوها، همچنين بافت و جنس نما و كمپوزسيون آن در هر عصر متفاوت است و در عين حال در يك تداوم شهري تغيير مي‌كند. طراح مي‌تواند نما را به عاليترين حد تركيب معماري برساند و يا آنرا تا حد يك سطح بدون طراحي و فكر رها كند.

در اعصار مختلف بازشوها به شكل مشابهي در سطح نما قرار مي‌گيرند و تنوع در قرار گيري آنها تابع عوامل داخلي چون بزرگي ساختمان، عريض بودن آن و يا عوامل اقليمي چون جهت قرارگيري و محل قرارگيري است. در پهناي ديوار نما تعبيه پنجره دو جداره، آفتاب‌شكن، سايبان و ... نقش تنظيم كننده شرايط آب و هوايي فضاهاي داخلي را خواهد داشت.

در ديوارهاي باريك معاصر اين عمل با جلو و عقب آمدن ساختمان انجام مي‌شود. يكي از عوامل ضروري درهويت نما تعيين محدوده نما است. نمايي مي تواند در طرح خود موفق باشد كه به اين سوال‌ها پاسخ گويد. محدوده عمودي جانبي ساختمان كجاست؟ خط پاياني افقي ساختماني چگونه است و مرز ساختمان در آسمان به چه شكل است؟ انتهاي ساختمان چگونه به پايان مي‌رسد؟ گوشه‌هاي ساختمان چه وضعي دارد؟ اگر ساختمان همسايه اي دارد ارتباط نماي ساختمان فعلي با نماي همسايه چگونه به پايان مي رسد؟ گوشه هاي ساختمان چه وضعي دارد؟ اگر ساختمان همسايه دارد ارتباط نماي همسايه چگونه است و اگر در فضا قطع مي شود اين ارتباط چگونه است.

محدوده هاي افقي ساختمان عبارتند از نقطه اتصال به آسمان ( محدوده پاياني ساختمان) نقطه اتصال به زمين (محل نشستن ساختمان بر زمين) و پوشش ساختمان مثل بام و شيرواني. محدوده پاياني ساختمان بايد معناي اتمام ساختمان را با خود داشته باشد و طبقه همكف ساختمان را با خود داشته باشد و طبقه همكف ساختمان بايد مفهوم نشستن ساختمان بر زمين را برساند. طبقه همكف بايد در محدوده قد افراد كشش لازم را بر عابر پياده و بيننده ايجاد كند.

كنج يا گوشه نما در واقع محل برخورد دو نماي عمود بر هم است. كنج مي‌تواند حالت عمود 90 درجه، نيم دايره يا سه وجهي را داشته باشد و هر كدام مي تواند تاثيرات متفاوتي را در نما بگذارد. در يك ميدان يا چهارراه هماهنگي كنجهاي ساختمان هايي كه در چهار طرف آن قرار گرفته است مي تواند در نماي شهري تاثير زيبايي داشته باشد.

نماي ساختمان خالق نماي شهري است

نماي شهري از مجموعه نماهاي مشرف به فضاي عمومي به‌دست مي آيد. اين نماها از جهتي همگن و از جهتي ناهمگن هستند. مي‌توانند همگن باشند چون با استفاده از زباني مشترك روي بدنه اجزا شهر اجرا مي شوند و اما از آنجا كه هر كدام از اين فضاها به كمك اين زبان، مقاصد و نيازهاي خود را بيان مي‌كند، ناهمگن هستند. در شهرهاي ما زبان مشتركي بين نماها وجود ندارد. نه فرهنگ مشتركي براي بيان دارند، نه مصالح يكساني به‌كار گرفته اند و نه سبك مشخصي را دنبال مي‌كنند.

در واقع هر يك از نماها در شهر نشانه وضعيت اقتصادي و اجتماعي سازنده و نحوه تفكر و نگرش او به مسايل مختلف است.

نماي شهري در واقع تركيبي از اجزا متفاوت است كه بر اساس اتفاقاتي كه در خيابان‌ها ومعابر مي‌افتد شكل مي گيرد.

اين اجزا در صورت رعايت مسايلي كه پيش از اين نيز به آن پرداخته شد مي‌توانند با يكديگر نقاط اشتراك جالبي داشته باشند كه نمي توان وجود آنها را نفي كرد.

عناصر پراهميت درنما

ورودي يكي از عناصر حايز اهميت نما در ساختمان است كه محل و اهميت طراحي آن به شكل مستقيم نمايانگر نقش و عملكرد ساختمان است. در ورودي نشانه گذر از فضاي عمومي خارجي به فضاي خصوصي داخلي و يكي از مهم ترين عناصري است كه مي‌توان به عنوان نشانه ساختمان از آن نام برد.

ليكن به‌دليل اهميت اقتصادي كه سطوح ساخته شده داخلي براي سازندگان دارند، اغلب ورودي‌ها به فضاهاي كم اهميتي تنزل يافته اند. سرمايه گذاران ساختماني هم فقط به رعايت ضوابط ضروري طراحي ساختمان بسنده مي‌كنند.

بيشترين مشكل زماني است كه ورودي وسايل نقليه به حياط پاركينگ با ورودي خود ساختمان يكي شود. در اين حالت فرد وارد شونده به ساختمان فقط يك راه باريك كنار ديوار برايش باقي مي‌ماند. گاه نيز ورودي يك ساختمان مسكوني بيش از حد پرتجمل است، به‌نحوي كه عملكرد ساختمان را دگرگون مي‌سازد. زماني هم ورودي به يك بناي بزرگ تنها با روزنه‌اي امكان پذير مي‌شود. تناسب ورودي و حجم ساختمان مي تواند نقش مهمي در توجيه عملكرد و شكل ساختمان داشته باشد.

از آنجا كه طبقه همكف ساختمان قسمت اتصال به زمين يا كف پياده رو است، به صورت قابل توجهي در معرض ديد قرار مي‌گيرد. طبقه همكف اهميت ويژه اي در زندگي شهري دارد، به اين علت كه عابران پياده اين قسمت را به‌طور مستقيم مي‌بينند. از اين رو نماي اين قسمت پر اهميت است و مصالح مورد استفاده در اين قسمت بايد نسبت به بقيه ساختمان با دوامتر و مستحكم تر باشد تا  عابر در نگاه به نماي ساختمان احساس ثبات كند. ساختمان‌هايي كه طبقه همكف آنها عملكرد تجاري دارد، به‌دليل تغيير دكوراسيون واحدهاي تجاري دايما دستخوش دگرگوني مي‌شوند. همين موضوع موجب مي‌شود كه ساختمان مذكور شخصيت ثابت خود را از دست داده و داراي نماي شناخته شده ثابتي نباشد.

تراس‌ها چشم اندازهاي جديدي نسبت به فضاهاي بيرون براي ساختمان فراهم مي‌آورند. بالكن‌ها نبايد حالت موقت و ناپايداري كه در بيننده تصور به‌راحتي جدا شدن از بدنه ساختمان القا شود را داشته باشند.

لبه بام حد و مرز ساختمان و آسمان است و از نظر بصري بام انتهاي نماست. بام پوسته‌اي است كه بر سر ساختمان قرار دارد. بنابراين لبه بام نمي‌‌تواند بدون تفاوت با ديگر قسمت ها در آسمان رها شود.

صورت ظاهر ساختمان و آنچه كه در برابر ديد عموم قرار دارد، در واقع پر اهميت ترين قسمت ساختمان در برابر عابران و ساير افراد غير استفاده كننده از ساختمان است. همان‌طور كه عنوان شد نماي ساختمان‌ها، نماي شهري را ايجاد مي كند، اما به‌دليل ضعف قوانين موظف كننده طراح و سازنده در اين ارتباط، نماي ساختمان در كمترين اهميت قرار گرفته است.

در بسياري از شهر هاي بزرگ جهان، ضوابط و مقررات ويژه‌اي در ارتباط با سيما و كالبد شهر وجود دارد و گروهي از برجسته‌ترين افراد با تخصص‌‌هاي مرتبط هنر زيبا سازي و زيبايي شناسي به كنترل طرح هاي بزرگ و كوچك معماري و شهري از نقطه نظر هماهنگي نماي بيروني ساختمان‌ها و محيط شهري يعني از جنبه هاي رنگ، حجم، مصالح مناسب، فضاي پر و خالي نما، رعايت اصول هماهنگي و تناسبات و... مي پردازند.

آنچه براي علاقه‌مندان به اين موضوع نگران كننده است، پاسخگويي با شتاب به نيازي كاملا محسوس است. در اين ساخت و ساز پر شتاب نياز به بررسي طرح‌هاي ارايه شده توسط جمعي از صاحب نظران و مسوولان در مراكز تاييد پروانه‌هاي ساختماني ضروري به نظر مي‌رسد. بررسي ميداني طرح ساختمانها با بناهاي اطراف از لحاظ كيفيت طرح معماري، نماي ساختمان، تناسب حجم آن با ساختمان‌هاي اطراف، زيبايي طرح و مصا لح مورد استفاده و... نيز گامي موثر در بالا بردن كيفيت نماهاي شهري است. با در نظر گرفتن موارد ذكر شده و القا آن توسط شهرداري هر شهر، مي توان شاهد ارتقا كيفيت شهرها و زيباسازي نماي شهرها بود.

باغ لاویج نور

یکی از افسانه های تاریخی که در میان مردم لاویج نور رواج دارد و پرده از یک اسطوره ی مذهبی بر می دارد این است که امام حسن(ع) به این دیار سفر کرده بود. این نکته در مضمون دوبیتی ای منسوب امیر پازواری نیز دیده می شود وآنچه در افواه جاری است شاید برگرفته از همین وبیتی باشد، یا این دو بیتی بر اساس این داستان سروده شده است:
دیارون بَوینین چه خار جائه لاویج   بی تش و کله آب گرمائه لاویج
فیل هندستون سنگِ سِیاهئَه لاویج      امام حسن(ع) مُعجز نِمائه لاویج

«یاران ببینید لاویج چه جای خوبی است، بدون افروختگی آتش آبش گرم است. فیل هندوستان به سنگ سیاه تبدیل شده است، و این فیل سنگی معجزه ی امام حسن(ع) است»
این داستان را برخی از کهن سالان چنین نقل می کنند: روزگاری که امام حسن مجتبی(ع) به این دیار سفر کرده بود فیل عظیم الجثه ای از هندوستان آمده بود که موجب رعب و هراس عموم شد، امام حسن(ع) برای آن که فیل آزاری به مردم نرساند، با عصای امامت اشاره ای به فیل کرد و آن فیل به صورت یک تکه سنگ سیاه در آمد.
افسانه دیگری می گوید: روزی امام حسن (ع) از کنار خانه ای عبور می کرد، زنی را دید که مشغول پختن نان بود، امام از او قرصی نان درخاست می کند، ولی زن نمی پذیرد، امام انگشتری خود را عوض نان عرضه میکند، زن انگشتری را گرفته، آن را در کفه ی ترازو می گذارد و نان را در کفه ی دیگر، وقتی می بیند کفه ای که انگشتری در آن قرار دارد سنگین تر است با گذاشتن نان بشتر در کفه ی دیگر می خواهد هر دو را یکسان کند، ولی همچنان آن کفه سنگین تر است، از فروختن نان منصرف می شود، امام در حق او نفرین می کند، پس از آن در این مکان چشمه ی کوچکی از آبگرم پدید می آید که به « تنیرو» (taniro )معروف است.( در این باره اشاره خواهیم کرد)
در منابع و متون تاریخی، از جمله اخبار الطوال دینوری (متوفی283ه.ق) و تاریخ یعقوبی احمد ابن یعقوب (متوفی284ه.ق) که از قدیمی ترین تاریخ عمومی در بین منابع تاریخی اسلام است، از آمدن امام حسن (ع)به ایران ذکری نشده است، تنها " فتوح البلدان" بلاذری گزارش می دهد که امام حسن به ایران و به طبرستان و رویان آمد، بلاذری می نویسد:« گویند که عثمان بن عفان، سعید بن عاص بن امیه را در سال بست و نه هجری والی کوفه گردانید،...پس سعید به طبرستان رفت، گویند که حسن و حسین فرزندان علی بن ابی طالب علیهم السلام نیز با وی بودند»(1)
ابن اسفندیار و میر ظهیر الدین مرعشی نیز از آمدن امام حسن (ع) به آمل و مامطیر(بابل) سخن گفته اند، ظهیر الدین از ابن اسفندیار و به نظر می رسد ابن اسفندیار ازبلاذری روایت کرده باشد. برخی از پژوهندگان معاصر آمدن امام حسن(ع) را به مازندران مردود شمرده اند. (2) سپاهیان فاتح عرب هیچ گاه تا دوران اموی به سر زمین های طبرستان و رویان و دیلم دست نیافتند، و یا اینکه دست کم تا دوران خلافت عمر و عثمان به گرگان و قسمت محدودی از شرق طبرستان راه یافتند و در زمان خلافت معاویه، مصقله بن هبیره شیبانی به نواحی رویان وارد شد. ظهیر الدین می نویسد:« ابن مصقله در زمان معاویه با چهار هزار لشکر به طبرستان آمد و دو سال با فرخان اصفهبد طبرستان در مجادله و محاربه بود آخر الامر در کجور کشته شد و در قریه چهار سو مدفون است.

 

مسلمان شدن مردم کوهستانی طبرستان و رویان و دیلم و حتی نواحی جاگه ای، بیشتر به وسیله ی داعیان علوی زیدی صورت گرفت و یک چندی مذهب زیدیه به وسیله آنان در طبرستان و دیلم رواج یافت.عامل دیگر گسترش اسلام و مذهب شیعه در منطقه، روی اوردن پناهنده شدن سادات علوی به این مناطق بود که در معرض کشتار و نفی بلد از سوی خلفا و حاکمان دست نشانده ی انها در قرون اولیه اسلامی قرار گرفته، به نواحی البرز هجرت کردند و در این مناطق نیز مورد تعقیب عمال خلفا قرار گرفته جایگاه امنی نیافتند و برخی نیز کشته شدند، نشانه ی این امر وجود امم زاده های متعددی است که در سراسر دو سوی البرز دیده می شود. در منطقه ی لاویج نور نیز مقبره ی چهار تن از سادات وجود دارد.

با توجه به آن چه گفته شد آیا می توان افسانه ی موجود در دو بیتی امیر را صحیح پنداشت؟ پاسخ به این پرسش نیاز به تاملی عمیق دارد. جالب آن است که این سنگواره به گونه ای نیست که هر کسی در ذهن خود آن را با شکل اصلی فیل تطبیق دهد این سنگواره کاملاً شکل یک فیل عظیم الجثه است که بر شکم خوابیدهف دارای خرطومی به شکل خرطوم فیل است، اگر چه قسمتی از آن را بنا به گفته مردم ، سودجویان شکسته اند.
حال باید پرسید اگر این سنگواره یک فیل واقعی بوده است و افسانهی موجود در دو بیتی را بپذیریم چگونه در این مکان قرار گرفته است؟ جایی که حتی اسبان چابک  سواران عرب نتوانسته اند به ان راه یابند بعید به نظر می رسد که چنبن فیل عظیم الجثه ای به آن جا راه یافته باشد و شرایط جغرافیایی و زیست گاهی این منطقه با توجه به کوهستانی بودن  آن مکان مناسبی برای زیست فیل نیست. به علاوه منشاء پیدایش چنین افسانه ای (حضور امام حسن (ع)در منطقه) شاید وجود سلدات علوی زادگانی است که به نقاط دور دست از جمله این مناطق گریخته اند، و مردم با مشاهده ی بزرگی و منش والا و به احترام کرامتشان، آنان را امام تصور کردند.

نکته شایان ذکر آن است که هر اسطوره ای رگه هایی از واقعیت را در خود دارد، شاید جابجایی شخصیت حسن بن زید علوی با امام حسن (ع) باشد. نکته دیگر اینکه اگر منظور از امام حسن(ع)در دو بیتی مورد نظر امام حسن عسگری هم باشد باز احتمال حضور ایشان با توجه به ایمکه در سامره تحت نظر بودند کاملاً منتفی است اگر چه مکان دفن نماینده ی ایشان، بنا به اقوال، در بلده ی نور باقی است.
بر این اساس شخصیتی که در این افسانه آمده شاید همان حسن بن زید باشد که بنا بر گزارش ابن اسفندیار و میر ظهیر الدین مرعشی و اولیاء الله آملی هنگامی که از مقابل سلیمان بن عبدالله حاکم طاهری در ساری برای اولین بار گریخته بود، تا لاویج رود آمده، و به احتمال  در ادامه مسیرش از لاویج نیز عبور کرد. ابن اسفندیار می نویسد « حسن بن زید به لاویج رود امد و مشورت طلبید از یاران خویش، و به او گفتند این جایگاه نکوست ...»(3) اولیاء الله آملی نوشته است: « داعی(حسن بن زید) به لاویج رود معسگر ساخت..».(4) مرعشی  می گوید: « بعد از چند روز داعی را از دیلمان و گیلان مدد رسید داعی از چالوس سوار شد و به خواجک (خاچک امروزی) نزول کرد سلیمان (ابن عبدالله طاهر) با اصفهبد (ملک الجبال قارن بن شهریار) به پای دشت آمد داعی به لاویجه رود معسگر ساخت.»(5)
افسانهی دیگری که در ارتباط با فیل سنگی وجود دارد و آن را معجزه ای منتسب به امام حسن(ع) جلوه می دهد « تنیرو» است. شکلی که شاید به مرور زمان بر اثر خروج آهک ها و گچ ها در کناره ی چشمه ی آبگرم به وجود امده آن را کاملاً شکل یک تنور ساخته است. تنور و محای که آب از آن فوران می کند در ارتفاع خاصی قرار گرفته است، این همه دقت اتفاقی در کار طبیعت خود عجیب است. نفرین کردن امام در حق زنی و نیز درخواست قرصی نان از آن زن که برخلاف طبع بلند و منش والا و منیع آن حضرت بوده، هم چنین آماده بودن ترازو برای وزن کردن نان همه گویای ان است که دریابیم اسطوره از چه لایه ی نازکی، نقب به تاریخ و واقعیت می زند و تمییز لایه ی ظریف بین افسانه و واقعیت چقدر دقیق و دشوار است.

 

فرجام سخن، ماندگاری این سنگواره در زمانی بس طولانی است، اگر به تاریخ یا واقعه ای  که در این افسانه
آمده نگاه کنیم و یا پیدایی آن را به زمان سرودن دو بیتی منسوب به امیر پازواری بدانیم در هیچ یک از منابع تاریخ عمومی یا محلی نامی از این سنگواره ذکر نشده است. نگاهی دقیق تر به ان نشان می دهد که به احتمال در دوره هایی نه چندان دور به وسیله ی افراد تغییراتی یافتهف چنان که دیوار شکمی  و پشت آن با لایه ای از ساروج یا سنگ های سیمانی پوشش یافته است، و این برای جلوگیری از فرسایش طبیعی، یا برای جبران تخریب های ناشی از دستبردهای انسانی بوده، که به طمع یافتن گنج و دفینه ی موجود در آن، صورت گرفته است که در دل خویش راز های سر به مهری از تاریخ فرمانروایان و حاکمان را پنهان کرده است و نیز به دست همان فرمانروایان ساخته شده؛ اما این نکته همچنان باقی است که چرا تندیس موجودی را انتخاب کردند که هیچ ارتباطی با شرایط طبیعی و جغرافیایی منطقه ندارد و حتی ذهنیتی نامانوس دارد. آیا سنگواره طبیعی از گچ وآهک بوده با توجه به این که در کنار چشمه ی آبگرم قرار گرفته، و به دلیل شباهتش با فیل، فرمانروایان محلی ان را تکمیل کرده، به صورت سمبلی برای حکومت خود در آورده اند و در آن گنجینه های با ارزش خود را نهفته اند؟ می گویند اگر کسی بخواهد این سنگواره را خراب کند با حمله مارها و افعی ها روبه رو میشود، این حادثه چندین بار هم رخ داده است، این امر چه صحت داشته باشد چه نداشته باشد، سبب شده است که افراد به ندرت جرئت نزدیک شدن به آن را داشته باشند و بدین سبب سنگواره کمتر به وسیله عامل انسانی تخریب شده است. به هر حال این سنگواره را چه به صورت سمبل، دفینه، آرامگاه، یا سنگواره ای طبیعی از گچ و آهک تصور کنیم بی مبالغه باید گفت در حد خود شاهکاری سترگ، و زیباترین اثری است که به عنوان یادگاری از تاریخ، سبب ماندگاری هویت و حافظه تاریخ قومی و منطقه ای می تواند باشد، اگر چه منتسب کردن آن با معجزه ی یاد شده در دو بیتی امیر نمی تواند تطابق و سازگاری داشته باشد و این احتمال تقریباً منتفی است، شایسته است به دلیل اهمیتی که دارد، مورد شناسایی و توجه قرار گیرد.  در واقع این زیبایی وقتی کامل می شود و موجب شگفتی خواهد شد، که در نظر بگیریم این سنگواره در سرزمینی چون هند با افریقا به عنوان سمبل یا نماد وجود دارد چندان عجیب نمی نمود، اما در این منطقه علیرغم گسیختگی جغرافیایی با زیست گاه اصلی فیل و عدم پیوند این سمبل با فرهنگ بومی چه می کند، موجودی غریب با منطقه که بسیار زیبا و ساکت بر جایگاه خویش نشسته است و چون تصویری پروقار بر تابلوی این سرزمین نقش بسته است، چون تندیسی از غربت تاریخ است که رنج دورافتادگی از وطن مالوف را در سینه دارد و نگاهش تا دور دست ها چون دیرینگی های سرزمین رویان رازناک و اساطیری است.


پی نوشته ها:   

1. بلاذری ، احمدبن یحیی. فتوح البلدان( بخش مربوط به ایران) ترجمه ی آذرتاش آذرنوش. ص92.

2. کسروی ، احمد. مجموعه مقالات.
3. ابن اسفندیار. تاریخ طبرستان . ص234.
4. آملی، اولیاء الله. تاریخ رویان. به کوشش منوچهر ستوده. ص91.
5. مرعشی، میرظهیرالدین. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران. به کوشش محمد حسین تسبیحی.ص133.

 

بنای تاريخی گنبد سلطانيه

بنای تاريخی گنبد سلطانيه در نزديکی زنجان واقع شده ، دشتی که گنبد در آن قرار دارد حدود 2000 متر از سطح دريا ارتفاع دارد . ساخت بنای عظيم سلطانيه در بين سالهای 675 الی 685 هجری قمری صورت می پذيرد و به عبارت ديگر کار ساختمان آن به مدت 10 سال به طول انجاميد . قصد از بنای چنين گنبد با شکوهی آن بود تا مرقد مطهر حضرت علی (ع) را به آنجا منتقل سازند 

   علت اين کار شيعه شدن سلطان محمد خدا بنده و گرايش او به حضرت علی بود ، شايد به اعتباری گنبد سلطانيه را بتوان اولين اثر هنری شيعه در کشور ايران دانست . بعد از اتمام بنا به علت مخالفت علماء دين با اين عمل ، سلطان محمد از انجام اين کار منصرف شد .

 اين بنا در نمای داخلی و خارجی حالت تظاهری دارد ، ارتفاع آن 46 متر و قطر دهانه گنبد آن 26 متر می باشد ، اساس طرح بنا بر عدد 8 قرار دارد و معلوم نيست اين عدد به چه منظوری انتخاب گرديده است ، زيرا عدد 8 عدد مقدسی ماننده 7 و 12 که به احتمال الهامی از خورشيد است نمی باشد ، شايد عدد 8 به علت ساختن ساعت آفتابی و يا ايستايي فوق العاده اش بوده است ، آنچه در اين بنا ماننده بناهای ديگر اسلامی به چشم می خورد حالت تمرکزی است که اين هشت ضلعی در مرکز مجموعه بنا دارد .

 در اين اثر روابط معماری در دو جهت افقی و عمودی حل گرديده است ، طبق معمول حرکت عمودی بر عهده منارها قرار دارد ، بنابراين دو نوع منار می باشد ، يک نوع منار 
پنهان که داخل اسکلت بنا قرار دارد و نوع دوم که در قسمت فوقانی به صورت گلدسته 

خودنمايي می کند ، در بنای سلطانيه حرکت افقی در چهار سطح می باشد که ارتباط آنها توسط اجزاء عمودی که قبلا توضيح داده شد برقرار گرديده است ، در قسمت همکف که برای قرار دادن مرقد حضرت علی در نظر گرفته شده بود فضای بسيار وسيعی قرار دارد که برای طواف و اجراء مراسم خاص مذهبی از آن استفاده می گرديد . سطح دوم که در هر يک از اضلاع 8 ضلعی ايوانی را ايجاد کرده و به وسيله راهرو پوشيده ای به هم مرتبط می باشند که به احتمال برای استقرار خانمها جهت ديدن مراسم مذهبی تعبيه گرديده است. سطح سوم عبارتست از غرفه های شبيه به طبقه دوم که بر روی نمای خارجی بنا ايجاد شده و دشت پيرامون در برابر آنها با زيبايي خاصی گسترده شده است ، اين غرفه ها به احتمال محل جمع شدن علما و طلاب علوم دينی بوده است ، در دوران صفويه اين غرفه ها را به اطاق تبديل ساخته اند و از آنها برای سکونت طلاب استفاده کرده اند . در تعميرات اساسی گنبد سلطانيه اين ديوارهای افزوده را که سبب سنگين شدن اسکلت بنا شده بود برداشتند و آن را به صورت نخستين آن بازگرداندند . سطح چهارم عبارت است از پشت بام بنا ، در اين محل فضای مناسبی برای انجام حرکت آزاد در اطراف گنبد وجود دارد ، از اين فضا برای تعمير گنبد يا ريختن برف استفاده می شده است .
 اين بنا دارای هشت مؤذنه بوده که تمام آنها خراب شده است ، اين مؤذنه ها برای پخش صدای اذان و خبر بطور يکنواخت در تمام شهر با چند نفر مؤذن تعبيه گرديده زيرا در صورت بودن يک منار به علت وجود گنبد صدا به تمام شهر نمی رسيد .
 مقيد بودن مسلمانان به تشخيص دقيق زمان برای انجام مراسم مذهبی را می توان سبب ايجاد ساعت آفتابی در اسکلت اين بنا دانست ، باين طريق اگر نور از سوراخ گنبد اصلی بتابد زمان اذان ظهر است ، نوری که از پنجره های بزرگ می تابد مبين ساعت و نور پنجره های کوچک حدود دقيقه را مشخص می ساخت ، به احتمالی طرح هشت ضلعی بنا نيز به خاطر ايجاد چنين ساعتی بوده است . بدون شک کشف و پياده سازی علمی اين مطلب بسيار قابل اهميت است که متاسفانه تا کنون توجهی بدان نشده است . در شب هم به ياری بعضی از ستاره ها که از اين پنجره ها ديده می شدند زمان را مشخص می کردند.
             زمين اين ساختمان از طبقات فشرده شن و ماسه به عمق تقريبی 10 متر تشکيل يافته است ، بنا روی پايه هايي مرکب از هشت جرز بزرگ حمال آجری استوار شده است که در پلان تشکيل يک هشت ضلعی منتظم را می دهند ، طول هر يک از اظلاع هشت ضلعی 17 متر و سطح هر يک از اين جرزهای باربر حدود 50 متر مربع می باشد ، بار اين جرزها و به کلی بار تمام بنا روی پی هايي به قطر دو متر وارد می شود که به صورت راديه ژنرال ايجاد شده است .
 پی های اين ساختمان عظيم بسيار ناچيز و سطحی است ، دليل اين امر مربوط به مقاومت عالی زمين می باشد ، نکته ای که سازندگان بنا به آن توجه داشتند ، فقط در قسمت شمال بنا است که پی ها از سطح طبيعی زمين حدود 5/1 متر پايين رفته است ولی در ساير قسمت ها عمق پی ها از 50 – 60 سانتی متر تجاوز نمی کنند ، پی های مزبور از بلوک های سنگی منظم به ابعاد 20 – 25 سانتی متر و ملات گچ و آهک ساخته شده است.
 شايد هيچ چيز به اندازه تزئينات سلطانيه رسالت فکری هنرمند را نشان ندهد زيرا اگر اسکلت بنا در فرم و روابط تاثير بسزايي دارد ولی برای عامه مردم قابل درک نيست و تنها همين تزئينات است که در وحله اول چشم بيننده را خيره مي کند و نحوه تفکر هنرمند زمان را برای بيننده به روشنی بازگو مي سازد .
 به اختصار نمونه هايي از طرح های نهفته در اين تزئينات و نقش رنگ در سلطانيه بيان شده است :
 کلمات الله به عنوان علت غايي جهان هستي ، محمد به عنوان بنيانگذار مکتب و علی به عنوان مظهر حکومت عدل الهی با خط تزئينی به بيننده القا مي شود . بر روی پاقوس گنبد با ترکيب کاشی الوان که از رنگ سرد استفاده گرديده به خط بنائی ترکيبی از کلمات الله ، محمد و علی ايجاد گرديده ، اين طريقه در بدنه مناره ها هم به کار رفته است. در داخل فضا بر روی ديواره های  ايوانهای داخلی نيز به خط بنايي با ترکيب کاشی آبی و آجر کلمات الله محمد و علی نقش شده است ، در يک سری تقسيم بندی کاملا رياضی و با ايجاد مدول های متنوع بعضی از شعار های اسلامی همچون " لا اله الا الله - سبحان الله " به خط بنائي نوشته شده است ، در همين زمينه از کلمه علی نيز ترکيبهای پيچيده رياضی عرضه شده که نمونه های آن را در تزئينات کاشی کاری ميابيم . به نظر مي رسد در تزئين کاشی ها فقط رنگ آبی مورد نظر بوده ولی به علت عدم امکانات تکنيکی رنگهای متنوعی از آبی سير تا آبی آسمانی و حتی سبز پررنگ مايل به آبی بوجود آمده است ، ترکيب کلی اين رنگها در گنبد اصلی ، رنگ فيروزه ای بسيار زيبايي ايجاد مي کند که اين نوع رنگ ها در ترکيبات داخلی گنبد هم مورد استفاده قرار گرفته است .

جزایر مهم خلیج فارس


جزایر مهم خلیج فارس

1 - جزیره لارک: جزیره لارک دارای 11 کیلومتر طول و 5/7 کیلومتر عرض است که در نزدیکی تنگه هرمز واقع شده است، شغل اکثریت قریب به اتفاق ساکنان جزیره پرورش دام و نخل و صید ماهی است؛ کمی جمعیت در آن به علت کمی آب آشامیدنی است.

2 - جزیره هرمز: جزیره هرمز در شمال جزیره لارک واقع شده است. این جزیره تقریبا به شکل بیضی است. قطر اول آن 5/7 و قطر اصغرش 5/5 کیلومتر طول دارد. محیط آن حدود شش هزار متر است. در اطراف جزیره جلگه های کوچک و همواری وجود دارد. هر چند این جزیره وسعت زیادی ندارد، ولی به سبب اینکه در مدخل خلیج فارس قرار گرفته موقعیتش از نظر نظامی و بازرگانی مهم و حساس است.
این جزیره سابقا «زرون» نام داشته که معرب آن «جرون» است و هرمز نام بندر بسیار معتبری نزدیک مصب رود میناب (میناب فعلی) بوده است. هرمز قدیم که در اوایل عهد مغول یکی از مراکز معتبر تجارت بین سواحل ایران و عربستان و هندوستان بود، از خود سلسله ملوک و امرایی داشت که باج گذار امرای فارس و کرمان بودند.
پس از ضعف اتابکان فارس در اواخر قرن هشتم هجری، امیر تیمور شهرهای ساحلی نزدیک به هرمز را مورد تاخت و تاز خود قرار داد و هفت قلعه را در آنجا تصرف کرد. اسامی این هفت قلعه را شرف الدین علی یزدی چنین ذکر کرده است: قلعه مینار، در هرمز کهنه، قلعه تنگ زندان، قلعه کشکک، حصار شامل قلعه منوجان، قلعه ترزک و قلعه تازیان.
در نتیجه محافظین قلعه های نام برده به اتفاق امیر هرمز که یارای پایداری را در خود نمی دید و با عده ای از ساکنان شهر، ابتدا به جزیره قشم و سپس به جزیره جرون (هرمز فعلی) رهسپار شدند. از این زمان به بعد هرمز قدیم رو به ویرانی نهاد و به تدریج متروک شد و به جای آن جزیره جرون دارای اهمیت و اعتبار گردید و رفته رفته جای هرمز قدیم را گرفت. به طوری که امرای آن نه تنها شوکت و قدرت سابق خود را به دست آوردند، بلکه بر اغلب نواحی خلیج فارس، از جمله عمان و مسقط و بحرین، استیلا یافتند.
این وضع تا دو قرن؛ یعنی تا استیلای دریانوردان پرتغالی بر این نواحی، دوام داشت و بعد از آن هم تا سال 1031 هجری قمری که هرمز به تصرف شاه عباس اول درآمد و خراب شد، از اهمیت و اعتبار گذشته برخوردار بود. بیشتر سیاحانی که در دوران صفویه به ایران مسافرت کرده اند هرمز را دیده اند و در سفرنامه های خود به تفصیل از آبادی و رونق تجارت آن سخن به میان آورده اند.
آثار شهر قدیمی هرمز از زمان اردشیر و خرابه های ابنیه و قلعه پرتغالی ها درشمال جزیره قرار دارد. هنگامی که مسلمین به ایران حمله کردند، ایرانیانی که پیرو دین زرتشت بودند و به سوی هندوستان مهاجرت می کردند، حدود یک سال و نیم در جزیره اقامت داشتند و به احتمال زیاد آثاری هم در این مدت از خود باقی گذاشته اند.
غیر از خرابه های قلعه پرتغالی ها آثار دیگر هرمز عبارتند از: برج گلک، قصر بی بی گل، قصر صورت، مکتب خانه، خانه زعفرانی، برج تیرانداز، برج ناقوس، زیارت خضر و الیاس، الواح مقابر.
3 - جزیره قشم: جزیره قشم بزرگ ترین و پرجمعیت ترین جزیره خلیج فارس است. طول آن 115 کیلومتر و عرضش از 10 تا 35 کیلومتر است. جزیره ای است کوهستانی که بلندترین نقطه آن «کیش کوه» نام دارد و دارای 450 متر ارتفاع است.
این جزیره متجاوز از 40 آبادی دارد که مهم ترین آنها جزیره قشم است که مرکز جزیره نیز هست. آبادی های معروف دیگر آن عبارتند از: باسعیدو، درگهان، لافت، دیرستان.
جزیره قشم در ایران قبل از اسلام «برخت» و «ابرکافان» (ابرکاوان) نام داشته است و حتی اسم برخت تا اوایل استیلای پرتغالی ها متداول بوده است. اسم دیگر این جزیره به مناسبت زمانی طولانی اش در قرون اول اسلامی «طویله» بوده است. اسامی قدیمی این جزیره با گذشت زمان فراموش شده است. در دوران بعد گاهی به مناسبت بندر لافت که در شمال جزیره قرار دارد «جزیره لافت» و گاهی هم به اسم بندر قشم، «جزیره قشم» خوانده شده است. بنای «مسجد برخ» را که در آبادی کوسه واقع شده است به احتمال زیاد به دوران خلیفه دوم نسبت می دهند. ای بسا محل این مسجد سابقا آتشکده بوده است. به استناد مندرجات صفحه 761 کتاب آثار شهرهای باستانی سواحل جزایر خلیج فارس، تالیف احمد اقتداری، در زمان حمله مغول گروهی از مردم به سرپرستی شخصی به نام توران به این جزیره آمدند. وی خود را توران شاه نامید و در آبادی توریان سکنا گزید.
این جزیره از قرن 17 تا 19 میلادی بارها میان پرتغالی ها، انگلیس ها، ایرانی ها و عرب ها دست به دست می گشته است. انگلیس ها در قرن نوزدهم میلادی چندین پایگاه دریایی در بنادر قشم و باسعیدو بنا کردند لیکن، به علت گرمای شدید تابستان، آنها متروک شدند. آثار تاریخی به جا مانده در قشم عبارتند از: قلعه قشم که یادگار دوران تسلط پرتغالی ها است، آثار شهر لافت، آثار سدهای آب رسانی و منابع ذخیره در جزیره، آثار قریه توریان و زیارتگاه بی بی مریم. نام جزیره قشم را «کشم» هم ضبط کرده اند.
4 - جزیره هنگام: جزیره هنگام در جنوب جزیره قشم واقع شده و دارای ده کیلومتر طول و سه تا شش کیلومتر عرض است. چندین پایگاه بزرگ نورافکن های دریایی ایران برای هدایت کشتی ها در این جزیره بنا شده است.
5 - جزیره کیش: جزیره کیش بعد از قشم مهم ترین جزیره ایران است که دارای پانزده کیلومتر طول و هشت کیلومتر عرض است. کیش نیز مانند اغلب جزایر خلیج فارس جزیره ای است کوهستانی و به منزله یکی از قلل آتشفشانی خاموش است که دامنه های اطراف آن به صورت جلگه های هموار درآمده و قابل کشت و زرع است. جزیره کیش به دلیل داشتن آب شیرین و موقعیت جغرافیایی مناسب از قدیم الایام منطقه ای مسکونی بوده است. جغرافیانویسان دوره اسلامی و نیز بنیامین تودلائی و مارکوپولو از آن نام برده اند. بنیامین بازار کیش را جذاب و پررونق یافته است.
این جزیره در زمان سلطنت اتابک ابوبکربن سعد «دولتخانه» نامیده می شد. در همین دوره است که تسلط امرای محلی بنوقیصر بر جزیره کیش پایان می پذیرد و به تصرف ملوک هرمز درمی آید. خرابه های قدیم شهر کیش در امتداد ساحل شمالی جزیره باقی مانده است. کیش از گذشته های دور مرکز دادوستد مروارید بوده است. این جزیره دارای بازاری قدیمی و مسجد جامعی است که از تمام مساجد کیش بزرگ تر است. نام این جزیره را به صورت «قیس» یا «قیش» هم ضبط کرده اند.
6 - جزیره لاوان : (شیخ شعیب) جزیره شیخ شعیب در جنوب غربی بندر نخیلو قرار گرفته و دارای 24 کیلومتر طول و 5 کیلومتر عرض است و دارای چاه های آب شیرین است.
7 - جزیره خارک: جزیره خارک که در زبان لاتینی آن را «آراکیا» گویند در شمال غربی بندر بوشهر به فاصله 60 کیلومتر از آن بندر واقع شده است. طول آن 10کیلومتر و عرضش 5/4 تا 5 کیلومتر است. این جزیره دارای آب شیرین و اراضی آن برای کشاورزی مستعد است. به استناد گفته زمین شناسان، قریب یک میلیون سال از عمر خارک می گذرد. لیکن بیش از چهارده هزار سال نیست که سر از آب بیرون آورده است. به احتمال زیاد خارک از سه هزار سال قبل از میلاد جزو قلمرو عیلام بوده است. بنابراین در زمان هخامنشیان خارک ناشناخته نبوده است و احتمالا در زمان اسکندر، یونانیان از آن خبر داشته اند. زیرا «نثارک» دریادار اسکندر از مصب رود سند حرکت کرد تا به رودخانه فرات برسد. هرچند بحریه او از کناره های خارک عبور نکرد، اما به مجرد رسیدن به مقصد یکی از همراهان خود به نام آندرستن را مامور کردتا به کشف کامل خلیج فارس مبادرت کند.بنا به گفته استرابون، نویسنده قرن اول قبل از میلاد، آندرستن در حالی که خلیج فارس را سیر می کرد به جزیره «ایکاریا» رسید و در آنجا «معبد آپولو» را کشف کرد. به احتمال زیاد می توان گفت جزیره ای که آندرستن دور زده همان جزیره خارک بوده است. یکی از نویسندگان قرن اول میلادی روم به نام «پلین» از جزیره خارک به نام «آراکیا» نام برده است که در آن می توان به آسانی ریشه امروزی خارک را پیدا کرد. در دوره اسلامی خارک از توقفگاه های دریایی بین بصره و هند و عمان بود. مسجد جامع خارک که «استخری» در «مسالک الممالک» از آن نام برده، بیانگر وجود تعداد قابل ملاحظه ای ازمسلمانان در خارک بوده است. درباره این جزیره از اواسط نیمه اول قرن هفتم هجری تا قرن دهم اطلاع زیادی در دست نیست.
در قرن شانزدهم میلادی، خارک به تصرف پرتغالی ها درآمد. هلندی ها نیز در سال 1683 میلادی خارک و بعضی جزایر دیگر خلیج فارس را تصرف کردند. دیری نگذشت که میر مهنای عرب هلندی ها را شکست داد و جزیره خارک را تسخیر کرد. آنگاه کریم خان زند، در سال 1183 هجری قمری، خارک را از میرمهنا باز پس گرفت. انگلیس ها در دوران سلسله قاجار در جنگ هرات خارک را اشغال کردند و حتی پس از پایان مخاصمات و انعقاد عهدنامه پاریس، از تخلیه آن خودداری می کردند. آنها قصد داشتند آنجا را مرکز نیروی نیروی دریایی انگلستان قرار دهند، لیکن به این هدف نرسیدند. سرانجام در سال 1274 هجری قمری خارک را تخلیه کردند و آن را تحویل ایران دادند.
8 - جزایر سه گانه: جزیره ابوموسی با وسعت 12 کیلومتر مربع در 75 کیلومتری جنوب شرقی بندر لنگه و 57 کیلومتری شرق جزیره سیری واقع است. نفت ابوموسی به حوزه مبارک در بخش دریایی جزیره محدود می شود که از بهترین نوع و کیفیت در خلیج فارس برخوردار است. تنب بزرگ با مساحت 11 کیلومتر مربع در 31 کیلومتری جنوب غربی جزیره قشم و در بخش شمالی خط منصف خلیج فارس قرار دارد و حداقل فاصله آن از کرانه های راس الخیمه بیش از 70 کیلومتر است. جزیره تنب کوچک هم با وسعت 2 کیلومتر مربع در 13/89 کیلومتری غرب تنب بزرگ و در 45 کیلومتری جنوب بندر لنگه واقع شده و از دیدگاه استراتژیک به عنوان یک نقطه ارتباطی و پشتوانه برای تنب بزرگ اهمیت دارد.


بيابان؛ سفره پربركت، اما متروك ايران

در گذشته‌هاي دور، به خاطر نبود صنعت، زندگي مردم از طريق دامداري و كشاورزي مي‌گذشت و فكر مي‌كردند كوير مايه بدبختي و نكبت است. زيرا خاك آن قابل كشت براي گياهان زراعي نبود و حتي محصولاتي مانند پسته و خرما هم در آن به عمل نمي‌آمد اما امروزه كوير به‌خاطر جاذبه توريستي و مناظر زيبايي كه دارد، به عنوان منابع درآمد ياد مي‌شود، ضمن اينكه املاح فراواني كه از كوير به دست مي‌آيد مي‌تواند در صنعت مورد استفاده قرار بگيرد.



 
عجايب كوير ايران
دكتر حميد عباس‌نژاد مدرس دانشگاه مي‌گويد: «منطقه گندم بريان شهداد كه گرم‌ترين نقطه كوير در جهان و در قلب ايران به شمار مي‌رود، به كره ماه مي‌ماند و گدازه‌هاي سياه رنگ واقع در اين منطقه، نور خورشيد را بيش از حد معمول جذب مي‌كند و باعث افزايش بيش از حد دما مي‌شود. همچنين برخي لايه‌هاي شكل گرفته در كوير، از نظر زمين شناسي غير قابل باروري است».

شهداد، در شرق ارتفاعات كرمان با نخلستان‌ها و باغ‌هاي مركبات و نيز آثار تمدن شش هزار ساله «آراتا» از ديدني‌هايي است كه به راستي در طبيعت نفس‌گير كوير، نفس هر طبيعت‌گردي را مي‌گيرد.‌
پرفسور پرويز كردواني بيابان‌شناس معروف نيز اين منطقه را به دليل وجود گدازه‌هاي آتشفشاني، گرم‌ترين نقطه كره زمين به شمار آورده كه دماي آن در تابستان در سايه به 60 درجه سانتيگراد بالاي صفر نزديك مي‌شود.
 وي با اشاره به تپه‌هاي تخم‌مرغي شكل در كوير شهداد كه به‌طور منظم چيده شده‌اند، مي‌افزايد: «در بيابان شهداد، هيچگونه حيات، موجود زنده و حتي باكتري وجود ندارد و شايد يگانه نقطه فاقد حيات در كره زمين محسوب ‌شود، سرزميني كه هنوز بسياري از طبيعت‌گردان، كاشفان و ديرين‌شناسان جهان آرزوي بازديد و پيمايش تمامي آن را دارند. شهداد با هفت هزار سال تاريخ مستند، يكي از كهن‌ترين تمدن‌هاي بشري است.
 منطقه گندم‌بريان به مساحت 480 كيلومتر، جايي در داخل اين كلوت‌هاست. هر باراني كه بر كوير لوت مي‌بارد، صورتي تازه براي هر كلوت مي‌سازد و باد و باران، دو معمار قسم خورده کلوت‌اند. در اين منطقه به علت گرماي زياد، دانه گندم به حالت برشته درمي‌آيد و به همين خاطر به آن «گندم بريان» گفته مي‌شود».

پروفسور كردواني همچنين مي‌گويد: «سوراخ‌ نبودن لايه ازون در فضاي بالاي كوير لوت از مهم‌ترين قابليت‌هاي اين دشت بزرگ ايران است و اشعه آفتاب در كوير لوت نه تنها خطرناك نيست، بلكه خاصيت درماني نيز دارد، بنابراين، ماسه درماني و آفتاب‌درماني از قابليت‌هاي مهم كوير لوت است».

به گزارش خبرگزاري ميراث فرهنگي، وي يكي ديگر از جاذبه‌هاي گردشگري اين منطقه را برنزه كردن پوست براي گردشگراني كه علاقه بسياري به اين امر دارند، مي‌داند، ضمن اينكه توريست‌‏ها نيز در شب، كوير لوت را محل مناسبي براي رصد ستارگان مي‌‏دانند.

براساس گزارش‌هاي موجود، درجه حرارت در قسمت مياني كوير لوت بسيار بالاتر از صحراي آفريقا و نواداست، به طوري كه صحراي آفريقا و عزيزيه ليبي 57 درجه است اما در دشت لوت 65 درجه گزارش شده است. يك ژنرال انگليسي در ايران پس از ديدار از كلوت‌ها مي‌گويد: «آثار مهم كلوت‌ها از عجايب طبيعت است و كسي كه از اين منطقه عبور مي‌كند، از شگفتي آن به خود مي‌لرزد و اين حس القا مي‌شود كه انسان در ساخت و ساز آنها نقش داشته است».

نگرش جهاني به كوير
سازمان ملل متحد سال ۲۰۰۶ را به عنوان سال بين‌المللى کوير و کويرزدايى نام‌گذارى کرد. اين اقدام به منظور افزايش آگاهى عمومى مردم جهان به منظور حمايت از تنوع زيستى سرزمين‌هاى خشک که يک‌سوم کره زمين را تشکيل مى‌دهند و نيز حمايت از دانش بومى ۲ ميليارد انسانى که در کوير زندگى مى‌کنند صورت گرفته است.

غول بيابان بيدار مي‌شود
دانشمندان پيش‌بيني مي‌كنند زمين تا سال 2100 ميلادي خشكسالي‌هاي شديد به خود خواهد ديد و تا آن زمان 30 درصد كل اين سياره خاكي بيابان مي‌شود. به گزارش ايسنا، خشكسالي بيشتر دامن كشورهاي پيشرفته را خواهد گرفت و فوج عظيم گرسنگان و تشنگان در اين سرزمين‌ها قد علم خواهند كرد چرا كه كشاورزي اين كشورها نابود خواهد شد. 
 بيابان‌زايي پديده‌اي است كه باعث كاهش قوه بارخيزي و توليدي خاك مي‌شود و حدود 14 درصد مردم جهان در مناطق كويري و بياباني زندگي مي‌كنند. دكتر محمدطاهر نظامي مدرس دانشگاه نيز معتقد است: «خشكي و كم آبي، شور شدن، قليايي، زه‌دار شدن و از بين رفتن عناصر حاصلخيز خاك از عوامل اصلي بيابان‌زايي هستند كه نهايتاً منجر به ضعف پوشش گياهي مي‌شوند كه محدوديت زندگي گياهي و جانوري را به دنبال دارد».

وي با اشاره به مناطق خشك و نيمه خشك دنيا كه 40 درصد سطح كره خاكي را تشكيل مي‌دهند، يادآوري كرد: حدود 800 ميليون نفر از مردم جهان در مناطق كويري و بياباني زندگي مي‌كنند». اين مدرس دانشگاه اكوسيستم‌هاي بياباني را ضعيف و شكننده مي‌داند و مي‌افزايد: «‌بي‌توجهي به مراتع فقير و چراي نامناسب و بي رويه باعث تبديل آن اراضي به بيابان مي‌شود، دخالت‌هاي غلط انسان در طبيعت باعث شده شتاب بيابان‌زايي از فعاليت‌هاي بيابان‌زدايي پيشي بگيرد به‌طوري كه به گفته برخي كارشناسان هر سال بخش عظيمي از كشور با شدت يك درصد به سوي بيابان‌زايي پيش مي‌رود».
  وي با اشاره به برنامه‌هاي اصلاح مراتع بياباني از 40 سال پيش تاكنون تصريح كرد: «نهال‌كاري، بذركاري، عمليات نظارت، قرق بخش عظيمي از مناطق بحراني، تثبيت تپه‌هاي شني متحرك و حتي استفاده از مالچ نفتي از جمله اقداماتي است كه در جهت بيابان‌زدايي انجام گرفته است».

ايران، يكي از كشورهاي پيشرو و با سابقه در اجراي برنامه‌هاي بيابان‌زدايي در منطقه و جهان است و در سال‌هاي پيش از انقلاب با اجراي موفق طرح‌هاي مبارزه با بيابان‌زايي، مردمي كه گرفتار غول بيابان بودند به همكاري با مجريان طرح پرداختند و در نهايت ايران جزو پنج كشور موفق در اجراي برنامه‌هاي مهار بيابان‌زايي و تثبيت شن‌هاي روان شناخته شد و در سال‌هاي اخير نيز امكانات و بودجه براي بيابان‌زدايي دو تا سه هزار برابر شده، اما به دليل مديريت ضعيف بخش منابع طبيعي غول بيابان دوباره به پا‌خاسته و فعال شده است.          
 

علوم طبیعی وارد شده از فارس به چین در زمان یوان

سونگ سیان ( Song xian )
   بر اساس کتاب " بیوگرافی گوه کان ( Guo kan ) ـ تاریخ یوان" ،نیروهای مغول به رهبری هولاکو (Hulaku 1217 ـ 1265 ) در سال 1258 بغداد ،پایتخت امپراطوری عرب را به تصرف درآورده و گوه کان فرمانده نظامی تسلیم نامه خلیفه را در کنار رودخانه دجله تحویل گرفت و دودمان عباسی پس از 509 سال حکومت  نابود گردیدند.  هولاکو مؤسس کشور ایلخان فارس، عراق را اشغال کرد و به بغداد و ارپ سوریه رفت. 


 
 در قرنهای 13 و 14 ، کشور ایلخان فارس منطقه پهناوری از رودخانه ام تا اقیانوس هند و از رودخانه دجله و فرات تا سند و آسیای صغیر و قفقاز را فرمانروائی کرده بود.  میراث علمی امپراطوری عرب توسط دودمان ایلخانیان به ارث برده شد.  اعراب نیز با این موضوع مخالفت نکردند.  در " فرهنگ Monjid " که در سال 1965 در لبنان به چاپ رسیده در باره " ایلخانیان " آمده است که " در آن زمان ستاره شناسی، ریاضیات و علم پزشکی به شکوفائی رسید. "  ستاره شناسی ، ریاضیات و علم پزشکی تقریبا همزمان به چین وارد شد.
 1-           ورود کتابهای علوم اسلامی به چین
بعلت اینکه کشور ایلخانی در فارس با دودمان یوان در سرزمین چین ارتباط قریب و نسبت خونی داشت، رفت و آمد اشخاص بین چین و ایران در آن زمان خیلی زیاد بود.  کتابهای علمی بزبان عربی در عرصه های مختلف پی درپی وارد چین می شدند.  به نوشته کتاب " یوان می شو جیان جی ( Yuan mi shu jian zhi ) " تالیف وانگ شی دیان ( Wang shi dian ) و شانگ چی وونگ ( Shang qi wong )، " در سال 1273، رصدخانه شمال چین اعلام کرد:  این رصدخانه 242 جلد کتاب بزبان عربی دارد."  پرفسور ما جیان ( Ma Jian ) دانشمند معروف چین پس از بررسی و پژوهش در مورداین کتابها نظر داد که این کتب بیشتر در موضوع علوم اسلامی هستند.  در این میان کتابهای مربوط به علوم طبیعی بشرح زیر است:
1-  " اصول الهندسه" ( Usoul al-Handsah ) اوکلیده ( Euclide ) 15 جلد.
2-           " سوال و جواب هندسه" 17 جلد.
3-  " Al-Majisti" 15 جلد.  این کتاب قدیمی ترین کتاب ستاره شناسی بقلم Peolemee دانشمند یونان در سال 148 نوشته شد و سپس هوناین ابن اسحق ( Hunayn ibn Ishag ) آن را به زبان عربی ترجمه کرد.  نام  لاتینی آن Mageste است.
4-           " زیج " 48 جلد.  اسم دیگر آن " تقویم فلکین " است.
5-           " سوال الکواکب " 4 جلد.
6-           " حسابیه " 8 جلد.
7-           " علم کیمیا " 8 جلد.
8-           " جواهر " 5 جلد.
9-           " طب " 13 جلد.
با مراجعه به کتاب " Mukhbat al- Dahr fi ajaib al-Barri wa al Bahri "  دمشقی ( Damashghi درگذشت به سال 1367) می توان دریافت که کتاب " علم کیمیا" دانش شیمیائی غرب را معرفی می کند.  " جواهر " پراکندگی معادن جهان و محل تولید ،رنگ ، بو ، شکل و حتی ماهیت فیزیکی و شیمیائی آنها را معرفی می کند.  می توان گفت که دانش علوم طبیعی وارد شده از فارس به چین به ریاضیات ، فیزیک ، شیمی ، نجوم ، جغرافیا، پزشکی مربوط بوده و انواع آن گوناگون وکامل است.
 
2-           استعمال علوم طبیعی اسلامی در چین
در میان علوم طبیعی وارد شده از فارس ، نجوم مورد توجه و استفاده دولت مرکزی قرار گرفت.  در سال 1271 قوبیلای قاآن دستور داد در ناحیه شانگ دو ( Shang du ) جنوب شرقی شهرستان دو لوان مغولستان داخلی امروز ) رصدخانه هوی هوی را بسازند.  زمان الدین ستاره شناس که از فارس به چین آمده بود مسوول آن شد.  در سال 1267 زمان الدین تقویم جدیدی به قوبیلای قاآن تقدیم کرد و دستور اجرای آن صادر گردید.  آقای چن جیو جین ( Chen jiu jin ) در کتاب " پژوهش های تاریخ ستاره شناسی هوی هوی " خود در این باره به معرفی منظم و کامل پرداخته که اینجا لازم نیست بتفصیل بیان شود.
   کتاب " نسخه طبی هوی هوی " توسط پزشکان هوی هوی چین در زمان یوان بر اساس موضوعات کتابهای طبی مختلف وارد شده از فارس تالیف شده بود.  من با مقایسه کتابهای طبی عربی و تاریخ پزشکی متوجه شدم که کتابهای طبی و نسخه های طبی دانشمندان فارس از جمله زکریای رازی ( Mohammad zakariya Razzi ) علی بن عباس المجوسی ( Ali ben Abas Majusiyi ) ، بو علی سینا ( Avisenna )مروزی ( Marwazzi ) ، سابور سهلی ( Sabur sahli ) و سحربخت ( Sahar- bakht ) در زمان یوان وارد چین شده بودند و برای معالجه بیماران و نجات جان انسان ها مورد استفاده قرار می گرفتند.  این کتابها و نسخه های طبی فارسیان پس از کپی شدن با کتابهای و نسخه های طبی چین مخلوط گردید.  بگونه ای که در 13 جلد کتاب طبی اشاره شده در کتاب " یوان می شو جیان جی " ، موضوعات کتابهای پزشکان فارس فوق الذکر وجود داشت.  علاوه براین ، مهارت پزشکی فارس و عرب نیز با طب سنتی چین مخلوط شد مثلاً:  وی ای لین ( Wei yi lin ) پزشک چین در زمان یوان در کتاب " نسخه طبی موثر در محافل پزشکی جهان " به روش نصب نردبان برای معالجه بیماری دررفتگی استخوان اشاره کرده که این روش با روش " نسخه طبی هوی هوی " یکی است و منشاء این روش " فرهنگ پزشکی " بوعلی سینا بود."  روش دست کشیدن و پا زدن " ، روش دیگری برای معالجه بیماری دررفتگی استخوان ، نیز از " فرهنگ پزشکی " بوعلی سینا آمده بود.  توضیحات مربوط به آن در مقاله " طب فارس قدیم و چین " بنده بطور مفصل مندرج  است.
   علم تشخیص سنگ های گرانبها وارد شده از فارس در زمان یوان نیز مورد قبول داشنمندان چین قرار گرفت.  آقای تائو زونگ ای ( Tao zong yi ) در کتاب خود به معرفی سنگهای هوی هوی پرداخته و بنده نیز در مقاله خود تحت عنوان " سنگهای هوی هوی و ورود علم سنگ گرانبهای عرب به شرق" سنگهای هوی هوی را بطور مفصل معرفی کرده ام.  در اینجا ما تنها به سنگ سبز هوی هوی اشاره می کنیم.
   در کتاب تائو زونگ ای آمده است که سنگ سبز به 3 نوع تقسیم می شود:  ضوبابی ( Zhubabi) درجه بالا و سبز پررنگ است.  زمرد ( Zomorrod ) درجه متوسط و سبز روشن است.  صابونی ( Sabooni ) درجه پایین و سبز کم رنگ است.
   لازم بذکر است که در میان سنگهای هوی هوی یک نوع سنگ بنام فیروزه وجود دارد.  در کتاب " فرهنگ دارو " ابن بطار نوشته شده که ماهیت فیروزه سرد است و در چاه معدن زیرزمین نیشابور تولید می شود.  نیشابور یک شهر قدیمی واقع در شمال شرقی ایران است.  تائو زونگ ای آن شهر را نیسابور ( Naysabur ) خوانده است.  تائو زونگ ای نوع دیگر فیروزه را فیروزه کرمانی نامیده است.  کرمان اسم یکی از استانهای ایران است.  کیفیت فیروزه تولید شده در کرمان پایین تر از فیروزه تولید شده در نیشابور است، در کتاب تشخیص سنگ گرانبها که توسط اعراب نوشته شده به این نوع فیروزه اشاره نشده است.
   ولی در کتاب تائو زونگ ای به فیروزه کرمانی اشاره شده که این نوع فیروزه باید توسط فارسیان وارد چین شده باشد و در زمان یوان برای آقای تائو زونگ ای آشنا باشد.  این موضوع نشان می دهد که مبادلات فرهنگی بین چین و ایران در زمینه های علوم طبیعی در زمان یوان خیلی زیاد بوده است.
   چین و فارس بنیانگذار جاده ابریشم بودند.  دو تمدن بزرگ در مسیر جاده های ابریشم زمینی و دریائی بمدت بیش از 2100 سال به گفتگو و مبادله پرداخته اند.  این مبادلات بویژه در زمینه علوم طبیعی ، سطح علمی و تکنولوژی هر دو کشور را ارتقاء داد و رشد اقتصادی اجتماعی آنها را پیش برد.  در قرن 21 ، برای سعادت بشر، چین و ایران باید با تجلی دوستی سنتی و تقویت مبادله و همکاری از فردای زیباتر استقبال کنند.

جغرافیای شهری چیست؟

جغرافياي شهري
   مقدمه:
  
   جغرافياي شهري چيست؟
   تعاريف مختلفي در رابطه با جغرافياي شهري بيان شده است كه به ذكر چند مورد از آنها مي‌پردازيم:
  
   1) جغرافياي شهري روي نظام فضايي و موقع شهر تأكيد دارد و نظير ساير شاخه‌هاي علم جغرافيا، علل پراكندگي مكان‌هاي شهري، تشابهات و تناقضات اجتماعي- اقتصادي ميان آنها را در ارتباط با شرايط مكاني مطالعه مي‌كند.
   بر اساس تعريف فوق، جغرافياي شهري موارد زير را تأكيد مي‌نمايد:
   -نظام داخلي شهرها و ماهيت الگوها به ويژه كاربري زمين و حوزه‌هاي اجتماعي در شهرها.
   -بررسي روند اين الگوها و شكل‌گيري آنها در طول زمان.
  
   2) جغرافياي شهري درباره الگوهاي فضايي پديده‌هاي شهري، از نظر پراكندگي فضايي و نيز تأثير متقابل فضايي آنها مطالعه كرده و همچنين روندها را در داخل شهرها بررسي مي‌كند.
  
   3) جغرافياي شهري، مطالعه جغرافيايي از شهرنشيني و حوزه‌هاي شهري است. در واقع، در جغرافياي شهري، در يك طرف جغرافياي سيستماتيك (نظام يافته) و در سمت ديگر جغرافياي ناحيه‌اي قرار مي‌گيرد. پايگاه جغرافياي شهري ميان اين دو شاخه اصلي جغرافيا قرار دارد.

شكل فوق چهارچوب جغرافياي شهري را نشان مي‌دهد (از ري. ام. نورتم)
    جنبه‌هاي فضايي توسعه شهري از دو ديدگاه بررسي مي‌شود:
  
   الف- درون شهري:
   در اين قسمت، شهر به عنوان يك پديده مجزا و منفك در سيستم سكونتگاهي مطالعه مي‌شود كه مباحثي مثل: كيفيت كاربري زمين، مورفولوژي شهري و كاركرد شهر از آن جمله است.
  
   ب- برون شهري يا تأثيرات متقابل فضايي يك حوزه شهري در حوزه شهري ديگر:
   در اينجا تأثيرات مادر شهرهاي جهاني در مادر شهرهاي ملي، ناحيه‌اي و تأثيرات شهر مسلط به ساير شهرها و نواحي كشور و وابستگي فضايي شهر و ناحيه مورد بررسي قرار مي‌گيرد.

نوليبراليسم و شهر

 

 

 


نوليبراليسم و شهر

 

 

 

متن آخرين سخنراني ديويد هاروي در کالج ديکينسون

 

 

 

 

 اول فوريه 2007

یادداشت مترجم:

دیوید هاروی، یکی از برجسته‌ترین متخصصان جغرافیا، انسان‌شناسی و مسایل شهری در دنیای معاصر است. او در 1935 در انگلستان به دنیا آمد. تا اواسط دهه 1960 وی عمدتاً به جریان متعارف علوم اجتماعی نزدیک بود، از روش‌های کمَی استفاده می‌کرد و در دانش متعارف جغرافیا و نظریه پوزیتیویستی مشارکت داشت. وی در 1969 کتاب «تبیین در جغرافیا» را نوشت که به روش‌شناسی و فلسفه جغرافیا اختصاص داشت. با این‌حال، ‌از این مقطع شاهد گردش وی به چپ و نیز گرایش‌های رادیکالی در مطالعات جغرافیایی بودیم. چنین است که هاروی به مباحثی نظیر بی‌عدالتی اجتماعی و سرشت نظام سرمایه‌داری پرداخت. ورود وی به دانشگاه جان هاپکینز در بالتیمور در گرایش وی به چپ موثر بود. در سال 1973، هاروی کتاب «عدالت اجتماعی و شهر» را نوشت. این کتاب به‌شدت در میان گرایش‌های غیرمتعارف اقتصاد سیاسی مورد توجه قرار گرفت. وی در ادامه در کتاب «محدودیت‌های سرمایه» (1982) تحلیل‌های جغرافیایی درباره نظام سرمایه‌داری را ادامه داد. دیگر کتاب مهم وی «وضعیت پسامدرنیته» است وی در این کتاب ایده‌های پسامدرنیسم را ناشی از تناقضات درونی سرمایه‌داری می‌داند. این کتاب یکی از آثار بسیار پرفروش بود و از آن به عنوان یکی از 50 کتاب برتر در دوران پس از جنگ دوم جهانی نام برده‌اند. هاروی در 1996 کتاب «عدالت، شهر و جغرافیای تفاوت» را منتشر کرد و در این کتاب بر روی مسایل عدالت اجتماعی و عدالت زیست‌محیطی متمرکز شد. هاروی در کتاب «فضاهای امید» (2000) با ایده‌ای آرمانشهرگرایانه به طرح بدیلی برای وضعیت کنونی جهان پرداخت. کتاب بعدی وی «پاریس: پایتخت مدرنیته» نام دارد. در این کتاب وی به بررسی وضعیت شهر پاریس در قرن نوزدهم تا مقطع شکل‌گیری کمون پاریس را بررسی می‌کند. دیوید هاروی در سخنرانی‌ای که اول فوریه 2007 در کالج دیکینسون ادا کرد به رابطه نولیبرالیسم و شهر می‌پردازد؛ و در این چارچوب شکل‌گیری نیویورک امروز، به مثابه یک شهر نولیبرالی را نشان می‌دهد.

نیویورک، اکنون شهری «تقسیم‌شده» است، از سویی «منهتن» بهشت رویایی میلیاردرها هست و از سوی دیگر محلاتی که بر اثر سه دهه حاکمیت نولیبرالی به‌سختی از حداقل خدمات اجتماعی بهره‌مندند. از حدود سال 1973، توقف بودجه‌های دولتی و وام‌های بانک‌های سرمایه‌گذاری به شهرداری نیویورک، اصلاحات سوسیال‌دمکراتیکی را که این شهر در دهه‌های قبل شاهد بود متوقف ساخت. رخدادهایی که هم‌زمان در جهان رخ داد، ازجمله دلارهای نفتی انباشته در کشورهای خلیج فارس و انتقال آن به بانک‌های سرمایه‌گذاری در نیویورک، تفوق ایدئولوژی نولیبرالی در عرصه سیاسی در امریکا، و حاکم‌شدن برنامه تعدیل ساختاری در بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، در عمل نیویورک را پایتخت مالی جهان ساخت. اما پایتختی که تنها در سایه قدرت نظامی امریکا قادر به ایفای نقش خود در درازمدت بوده است.

 

متن سخنراني

شهر منسجم‌ترین و به طور کلی موفق‌ترین کوشش انسان برای بازآفرینی جهانی که در آن زندگی می‌کند - بیشتر بر اساس تمایلات درونی‌اش- است. شهر جهانی است که مرد خلق کرده است؛ از‌این‌رو، جهانی است که محکوم است در آن زندگی کند. بنابراین، به طور غیرمستقیم، انسان بدون درک روشنی از ماهیت کاری که انجام داده، با بازآفرینی شهر، خود را از نو ساخته است.

 

حضور در اين‌جا (کالج ديکينسون)‌ بسيار مسرت‌بخش است. مدت زمان درازي است که به مسايل مربوط به عدالت اجتماعي علاقه‌مند بوده‌ام؛ يکي از نخستين کتاب‌هايم «عدالت اجتماعي و شهر» نام دارد. براي من نوشتن اين کتاب بسيار آموزنده بود و اميدوارم روزي کتابي آموزنده براي خواندن باشد؛ اما گاهي، مانند اين نمونه، از نوشتن بسيار بيش از خواندن مي‌آموزيد. کتاب من درباره شهر بود و مايلم صحبتم را با يکي از نقل‌قول‌هاي مورد علاقه‌ام درباره شهرها آغاز کنم که از رابرت پارک (جامعه‌شناس) است که در دهه 1920 در شيکاگو قلم مي‌زد. پارک اين‌گونه از شهرها سخن مي‌گفت، وي گفت:

گرايش جنسيتي اين نقل‌قول را بايد ناديده بگيريد، اين گفتار در دهه 1920 نوشته شده است. براي من، معناي اين جملات نياز به تامل دارد؛ زيرا نه‌تنها بدان علاقه‌مندم، بلکه به اشکال گوناگون مشابه گفته مشهور مارکس است. مارکس در کتاب «سرمايه» درباره فرايند کار انسان صحبت مي‌کند و اين نکته ديالکتيکي را مطرح مي‌سازد که ما نمي‌توانيم جهان پيرامون‌مان را تغيير دهيم بدون اين که خود را تغيير داده باشيم و ما نمي‌توانيم خود را تغيير دهيم بدون اين که جهان پيرامون‌مان را تغيير داده باشيم. و از اين رو، مارکس کل تاريخ انسان را تبلور ديالکتيک دگرساني‌هاي کيستي و چيستي ما، همراه با دگرساني‌هاي جهان پيرامون ما، محيط زيست و چيزهاي ديگر مي‌داند. البته، پارک مارکسيست نبود، ترديد دارم که اصلاً آثار مارکس را خوانده باشد، اما پارک نيز همين استدلال را مي‌کند. پيامد استدلال پارک اين است که پرسش «ما مي‌خواهيم در چه نوع شهرهايي زندگي کنيم» را نمي‌توان از اين پرسش‌ها جدا کرد که «چه نوع مردماني مي‌خواهيم باشيم» «مايليم چه نوع مناسبات انساني ميان خودمان خلق کنيم» و «چه‌گونه مي‌خواهيم آن را خلق کنيم»؟ اين ساخت متقابل شهر و چيستي و کيستي ماست که گمان مي‌کنم تامل در آن بسيار مهم است. به‌ويژه اگر به لحاظ تاريخي به گذشته باز‌گرديم و بپرسيم آيا اصلاً نسبت به اين وظيفه آگاه بوده‌ايم؟ آيا آگاه بوده‌ايم که اين کار را انجام مي‌داديم؟ فکر مي‌کنم پاسخ آن است که همچنان که شهرها تغيير مي‌کنند ما نيز تغيير مي‌کنيم بدون آن که واقعاً نسبت به آن چندان آگاه باشيم.

هر از چندگاهي کسي، معمولاً يک آرمان‌شهرگرا، مي‌آيد و مي‌گويد؛ «آهاي، ما بايد نوع متفاوتي از شهر بسازيم. و اين نوع متفاوت شهر چنان شهري باشد که در آن ما قصد داريم مردمان شريفي باشيم، برخلاف مردم شيطان‌صفتي که دور و بَر خود مي‌بينيم» از اين‌رو سنتي آرمانشهرگرا وجود دارد که مي‌کوشد با آگاه‌شدن از اين وظيفه و ارائه پيشنهادهايي درباره اشکال شهر و کارکردهاي شهر و رشد شهر که تاحدودي مرتبط با ايده خلق يک اجتماعي انساني آرماني، جهاني آرماني است که در آن مي‌توانيم زندگي کنيم، به اين بحث پارک پاسخ دهد. اغلب طرح‌هاي آرمانشهرگرايانه به دلايلي که اينجا واردش نمي‌شوم هيچ‌گاه عملکرد چندان خوبي نداشته‌اند. اما وقتي به لحاظ تاريخي و جغرافيايي نگاه کنيم به شيوه‌اي که نيويورک ساخته شد، تورنتو ساخته شد، مسکو ساخته شد، شانگهاي ساخته شد، مي‌بينيم که ساخت اين شهرها با ايده مشخصي درباره اين که بنا داريم چه‌گونه مردمي باشيم نبوده است. اما اين حاصل شهرنشيني خلق نوعي از جامعه انساني است و بايد توجه کنيم که اين چه نوع جامعه انساني است.

گفته‌اي بسيار قديمي از دوران قرون وسطي است که مي‌گويد «هواي شهر انسان را آزاد مي‌کند» و از اين جاست که اهميت تاريخي ايده آزادي شهر آغاز مي‌شود. پرسشي که مايلم امروز در آن تامل کنم اين است که «چه نوع آزادي در شهر داريم؟» درست همين الان، اگر بگوييم «هواي شهر ما را آزاد مي‌سازد» فرايندهاي شهري که در پيرامون ما جريان دارد چه نوع آزادي‌اي مي‌سازد؟ اين پرسش‌ها بي‌درنگ به اين پرسش‌‌ها مي‌انجامد که «منظور ما از آزادي چيست؟»، «چه کسي در جايگاهي قرار دارد که به ما بگويد اين آزادي چيست؟» و «چه‌گونه ماهيت اين آزادي را طرح‌ريزي مي‌کنيم؟» البته براي اين ايده موسوم به آزادي اخلاق قدرتمندي داريم.

مردي از حوالي کاروليناي جنوبي، به نام جورج بوش، واقعاً نوشته‌هاي بسيار و سخنراني‌هاي متعددي درباره اين موضوع درباره آزادي و رهايي دارد. من به‌شدت نسبت به اين موضوع کنجکاوم و از اين رو زماني را صرف آن مي‌کنم و تمامي سخنراني‌هاي جورج بوش را باز مي‌خوانم و اينها بسيار جالب است. وي از چيزهاي متفاوتي مي‌گويد. وي در سالگرد 11 سپتامبر گفت:

ما قاطعانه از ارزش‌هايي دفاع مي‌کنيم که اين کشور را به وجود آورد، زيرا جهاني صلح‌آميز از آزادي‌هاي فزاينده در خدمت منافع درازمدت امريکاست، بازتاب استمرار آرمان‌هاي امريکايي است و به متحدان امريکا وحدت مي‌بخشد. انسانيت فرصت آن را دارد که پيروزي آزادي بر دشمنان ديرينه‌اش را جامه عمل بپوشد.

وي در ادامه مي‌گويد که «ايالات متحده يا اين ملت بزرگ از مسئوليت رهبري خويش استقبال مي‌کند.» اين احساسات را مي‌توان در برخي سخنراني‌هاي قبل از 11 سپتامبر جورج بوش نيز يافت – اين‌ها جديد نيست. پيوست جالب‌توجهي وجود دارد. وقتي توني بلر در ژوييه 2003 براي سخنراني به کنگره رفت اصلاح دوستانه‌اي نسبت به تاکيد بوش بر ارزش‌هاي امريکايي انجام داد. وي گفت:

اسطوره‌‌اي وجود دارد که به رغم آن که ما عاشق آزادي هستيم، ديگران نيستند، که پيوند ما با آزادي حاصل فرهنگ ماست، که آزادي، دموکراسي، حقوق بشر، حاکميت قانون، ارزش‌هاي امريکايي يا ارزش‌هاي غربي است. اعضاي کنگره! ايده‌هاي ما ارزش‌هاي غربي نيستند؛ آنها ارزش‌هاي جهان‌شمول سرشت انساني‌اند.

بوش اين اصلاح را پذيرفت. در سخنراني بعدي‌اش که در پاسخ به سخنان بلر در وست‌مينستر ادا کرد، گفت:

پيشبرد آزادي خواسته زمان ماست. خواسته کشور ما از هنگام 14 نکته [در اين جا اشاره او به وودرو ويلسون بازمي‌گردد] ، و چهار آزادي [اشاره به روزولت] و سخنراني وست‌مينستر [اشاره به رونالد ريگان] است. امريکا قدرت خود را در خدمت اين اصل قرار داده که ما بر اين باوريم که آزادي طراحي طبيعت است، ما بر اين باوريم که آزادي جهت‌گيري تاريخ است. ما بر اين باوريم که اعتلا و احترام انساني و با اعمال مسئولانه آزادي تحقق مي‌يابد. ما بر اين باوريم که آزادي که بر آن ارج مي‌نهيم تنها مربوط به ما نيست، بلکه حق و امکاني است براي تمامي نوع انسان.

جورج بوش در سخنراني پذيرش خود در کنوانسيون ملي جمهوري‌‌خواهان در سال 2004، گفت:

بر اين باورم که امريکا در سده جديد به راهبري آرمان آزادي فراخوانده شده است. بر اين باورم که ميليون‌ها نفر در خاورميانه در سکوت تمناي آزادي دارند. اگر شانس آن را پيدا کنند، شرافتمندانه‌ترين شکل دولت را که تاکنون انسان طراحي کرده است در آغوش مي‌کشند. بر اين باورم که تمامي اين چيزها از آن روست که آزادي هديه امريکايي‌ها به جهان نيست، بلکه موهبت قادر متعال به تمامي مردان و زنان در اين جهان است.

مجموعه تغييرات جالبي در اين سخنراني‌ها وجود دارد. از اين ايده که رهايي و آزادي ارزش‌هاي امريکايي است، تا اين ايده که آنها ارزش‌هاي جهان‌شمول‌اند، تا اين ايده که آنها ارزش‌هاي نهفته در طبيعت‌اند، و تا اين ايده که آنها البته بخشي از طراحي هوشمندانه قادر متعال براي زمين است. آنچه در اين لفاظي جالب است آن است که در دولت بوش دايمي است. مي‌توانيم دو رويکرد در اين زمينه اتخاذ کنيم. يکي آن است که اين‌ها صرفاً لفاظي‌هاي توخالي، حرف‌هاي پوچ رياکارانه است. وقتي به خليج گوانتانامو يا زندان ابوغريب نگاه کنيم، وقتي همه چيزهايي که روي زمين جريان دارد ببينيم، ناهماهنگي غريب ميان اين لفاظي درباره آزادي و رهايي و واقعيت‌هايي که در سياست‌هاي واقعي برملا مي‌شود تکان‌دهنده است. حتي در قانون ميهن‌دوستانه در امريکا، در تمامي سطوح دولت اقتدارگرايي مي‌بينيم ـ اين لفاظي کاملاً دروغ و رياکارانه است و اين روشي غلط براي تفسير آن است. فکر مي‌کنم به چند دليل اين غلط است. بوش خيلي به ادعاهايش بر سر آزادي و رهايي اتکا کرده است. ديويد بروکس، ستون‌نويس محافظه‌کار نيويورک تايمز اين نظر را ارائه کرده و من تاحدودي با او موافقم، او مي‌گويد:

نبايد فرض کنيد که امريکا تصاحب‌کننده پول، هدردهنده منابع، داراي انواع و اقسام شبکه‌هاي تلويزيوني، بي‌فکر روي زمين است و همه اين زبان مدروز صرفاً پوششي براي طلب نفت، براي منافع ثروتمندان، سلطه يا جنگ است.

من واقعاً فکر مي‌کنم امريکا همه اين چيزهاست، اما آنچه بروکس در مورد آن کاملاً حق دارد اين است که مي‌گويد امريکا صرفاً همه اين چيزها نيست. آرمان‌هاي بوش در واقع ريشه عميقي در فرهنگ امريکا دارد و در زمينه روشي که طي آن مردم امريکا موقعيت خود را در جهان تعبير مي‌کنند، بايد قدرت اين لفاظي، اهميت اين لفاظي و سنت اين لفاظي را دريابيم. وقتي مثلاً بوش از وودراو ويلسون نقل مي‌کند، ارتباط بسيار بسيار قدرتمندي پديد مي‌آورد. وودراو ويلسون (که ليبرال بود) نگران آزادي و رهايي در جهان بود. در عين حال، او نگراني‌هاي ناشايست‌تري داشت. براي مثال، ويلسون وقتي رييس‌جمهور بود اين‌گونه بر آن تاکيد کرد:

از آن جا که تجارت مرزهاي طبيعي را ناديده مي‌گيرد و توليدکننده بر آن تاکيد دارد که جهان را همچون يک بازار در اختيار داشته باشد، پرچم کشورش بايد او را دنبال کند و درهاي کشوري را که بر وي بسته است بايد درهم شکست. امتيازاتي که تامين‌مالي کنندگان بدان دست مي‌يابند بايد با وزارتخانه‌هاي دولتي، يعني با ارتش، تضمين يابند، هرچند حاکميت يک ملت ناراضي در اين فرايند مورد تجاوز قرار گيرد. از آن‌جا که هيچ گوشه‌اي از اين سرزمين نبايد ناديده گرفته شود يا از آن استفاده نشود، مستعمره‌ها بايد تصرف گردد و از آن بهره‌برداري شود.

روزولت طرح‌هاي جهاني مشابهي داشت. البته ريگان نيز از همين سنخ بود. اکنون قصد من از گفتن اين نکات آن است که ديدگاه نادرستي وجود دارد که مي‌گويد بوش نوعي انحراف در سنت امريکا است. چنين نيست، وي کاملاً در اين سنت جاي گرفته است. بنابراين نمي‌توانيم از اين نظر استقبال کنيم که صرفاً راي دادن به رقيب بوش و رييس‌جمهور کردن کسي مانند کلينتون اين مسئله را حل مي‌کند.

ترديدي نيست که ايده آزادي اهميت بسيار دارد، اما بايد معنايي ملموس براي آن تعريف کنيم. روشي که بوش معناي ملموسي براي آن مي‌گذارد صرفاً همراه‌ساختن دوباره و دوباره آن در سخنراني‌هايش با اين ايده است که آزادي بازار و آزادي تجارت معرف آزادي است. معناي آزادي در نزد بوش را به بهترين شکلي پل برمر، رييس ائتلاف دولت انتقالي در عراق نشان داد. بازسازي کامل ساختار نهادي در دولت عراق وجود دارد. حکم به خصوصي‌سازي همه‌چيز داده شد. هيچ مانعي در برابر مالکيت خصوصي نبايد وجود داشته باشد. هيچ مانعي براي ورود سرمايه‌گذاري خارجي و عمليات موردنظرشان، هيچ مانعي در برابر دارايي‌هايي کشور که مي‌توانند به مالکيت در آورند، و هيچ مانعي در برابر تجارت نبايد وجود داشته باشد. در واقع، آنچه پل برمر، قبل از انتقال قدرت، انجام داد، طراحي مجموعه کاملي از شرايط در ساختار نهادي عراق بود که با دستگاه دولتي نوليبرالي سازگاري داشته باشد. هماهنگي تمام‌عيار با سازمان تجارت جهاني و نيز با نظريه الزامات دستگاه دولتي نوليبرالي. برمر، حدود 80-‌70 مقررات و لايحه‌ براي عراقي‌ها برجا گذاشت. وقتي دولت را به عراقي‌ها واگذار کردند، يک شرط انتقال قدرت اين بود که عراقي‌ها چيزي را تغيير ندهند. پس، از عراقي‌ها خواسته شد که ايده آزادي را اين گونه بپذيرند. ماتيو آرنولد سال‌ها قبل گفت: «آزادي ايده بزرگي است، اسب با‌شکوهي براي سواري است، به شرط آن که بداني با آن به کجا مي‌روي». از عراقي‌ها خواسته شد درست در اصطبل نوليبرالي سوار اسب آزادي شوند. قانون اساسي عراق که در 2003 طراحي شد تقريباً مشابه قانوني بود که 30 سال قبل، دقيقاً در 1975، در پي کودتاي شيلي، برکناري سالوادور آلنده و به قدرت رسيدن پينوشه، برقرار شد. يک وقفه دو ساله در شيلي وجود داشت زيرا مسئله اين بود که چه نوع برنامه اقتصادي مي‌تواند اقتصاد را احيا کند؟ آنچه در شيلي انجام دادند ارمغان بچه‌هاي شيکاگو بود که مي‌گفتند: «همه‌چيز را خصوصي کنيد، کشور را به روي سرمايه‌گذاري خارجي، تجارت خارجي باز کنيد، هيچ مانعي در برابر بازگشت سود مالکيت خصوصي به کشور مبداء نگذاريد، الگوي رشد مبتني بر صادرات داشته باشيد.» البته آنها نمي‌بايست نيروي کار را منضبط سازند چرا که تمامي رهبران کارگري کشته شده بودند، همه اتحاديه‌هاي کارگري منحل شده بودند. همه درمانگاه‌هاي بهداشتي که دگرانديشان راديکال در آن شورش راه مي‌انداختند منحل شده بودند. در 1975، يک نظام تمام‌عيار نوليبرالي در شيلي به اجرا درآمد که کاملاً مشابه چيزي بود که ايالات متحده در 2003 بر عراق تحميل کرد.

بنابراين، بار ديگر مفهوم معيني از آزادي است که بر آن تاکيد مي‌شود. فکر مي‌کنم آنچه بعد از کودتاي شيلي رخ داد و آنچه در عراق رخ داد، نظريه تاريخي کاملي را مشخص مي‌سازد که طي آن فرايندهاي قدرتمند نوليبراليسم جهان را دگرگون ساخت و ما را دگرگون ساخت تا جايي که امروز همه ما خواه ناخواه نوليبراليسم، و درنتيجه، ما به شيوه‌هاي بسيار متفاوتي با يکديگر ارتباط برقرار مي‌کنيم. اين‌ دگرگوني را از همه‌ بيشتر در نحوه تحول شهرها در طي اين دوره مشاهده مي‌کنيم.

يکي از خيره‌کننده‌ترين چيزها دنبال‌کردن مسير نوليبرال‌سازي در شهر نيويورک در 1975 بوده است. اين درست در همان مقطعي بود که کودتا در شيلي رخ مي‌داد. ورشکستگي نيويورک رخدادي منحصربه‌فرد بود که پيامدهاي جهاني مهمي داشت. در آغاز، بودجه نيويورک يکي از بزرگ‌ترين طرح‌هاي بخش عمومي در جهان بود. اين بودجه چها‌ردهمين يا پانزدهمين طرح بزرگ عمومي در جهان به شمار مي‌رفت. از اين رو، ورشکستگي چيزي از اين نوع برابر با ورشکستگي کشوري مانند ايتاليا يا فرانسه بود. اين ايده به طور بالقوه چنان مخاطره‌آميز بود که صدراعظم آلمان غربي و رييس‌جمهور فرانسه هر دو به دولت فورد متوسل شدند و گفتند «اجازه ندهيد چنين اتفاقي رخ دهد.» اما اين اتفاق رخ داد و آنچه بعد از آن رخ داد کاملاً سرنوشت‌ساز بود.

چه چيزي رخ داد و چرا؟ در طي سال‌هاي دهه 1960 نيويورک شاهد کاهش اشتغال بود و شرکت‌ها به سمت حومه‌ها يا خارج به آمريکاي جنوبي (هنوز حرکت به مکزيک، تايوان يا چين را آغاز نکرده بودند اما با اين حال خارج مي‌شدند). در نتيجه اشتغال صنعتي در نيويورک کاهش مي‌يافت. البته، در آن مقطع اين امر در بسياري از شهرهاي آمريکا رخ مي‌داد و نتيجه آن بود که مرکز شهرها در اشغال، جماعت ناراضي، بيکار، حاشيه‌نشين و معمولاً اقليت‌هاي نژادي بود. اين امر در دهه 1960 بحران‌هاي بسياري پديد آورد و به بحران شهري دهه 1960 معروف است.

شورش‌ها، به خصوص شورش‌هاي بعد از قتل مارتين لوترکينگ در 1968 در بسياري از شهرهاي مرکزي خشونت‌هاي بسياري پديد آورد. دولت فدرال تصميم‌ گرفت کاري در اين زمينه انجام دهد. دولت درصدد برآمد تلاش کند به بهبود وضعيت شهرهاي مرکزي کمک کند؛ يک برنامه بهبود را در دستور کار قرار داد. برنامه بهبود عمدتاً متکي به گسترش بخش عمومي بود. بخش عمومي گسترش يافت زيرا وجوه فدرال خيلي سريع به سمت شهرها پرواز مي‌کرد و شهرداري‌ها شروع کردند به گسترش نيروي کار و توسعه‌ خدماتي که ارائه مي‌کردند. گسترش آموزش، گسترش مراقبت‌هاي بهداشتي، گسترش جمع‌آوري زباله، گسترش کارگران حمل‌ونقل، رخ داد. بخش شهرداري نيويورک، به عنوان بخشي از اين برنامه تثبيت، در اواخر دهه 1960 و اوايل دهه 1970 به‌شدت گسترش يافت. اين برنامه همچنين درهم‌آميزي اقليت‌هاي نژادي در نيروي کار از طريق اشتغال عمومي را نيز دربرداشت. کل برنامه منوط به آن بود که شهر منابع مالي کافي داشته باشد. شهر منابع مالي کافي نداشت، پس از اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 شروع به گرفتن وام‌هاي سنگين کرد. بانکداران سرمايه‌گذاري عاشق نيويورک بودند زيرا شهر بودجه هنگفتي داشت و به همين خاطر سرمايه‌گذاري مطمئني به شمار مي‌رفت. بانکداران سرمايه‌گذاري از تامين مالي اين طرح‌ها بسيار خوشحال شده بودند. در حقيقت، آنان در واقع طراحي ابزارها و بازي‌هاي مالي جديد، حسابداري خلاق و همه چيزهايي از اين دست را آموختند و بنابراين مي‌توانستند با انواع شيوه‌هاي «پيچيده‌»تر تامين مالي کنند. اما 1973 آغاز وخيم‌شدن اوضاع بود. منابع مالي شهر کاهش يافت، ماليات بر دارايي روند کاهنده يافت و درآمدها کاهش مي‌يافت. در 1973 دولت فدرال خود را در شرايط بحران مالي ديد. هميشه روزي را به خاطر مي‌آوردم که پرزيدنت نيکسون به راديو آمد و در سخنراني راديويي خطاب به کنگره گفت «بحران شهري به پايان رسيده است.» من از پنجره به بيرون نگاه کردم و گفتم «بالتيمور به نظر من تغييري نکرده است.» فکر کردم مردم بايد در خيابان‌ها برقصند. اين همان نوع پليدي، کثافت‌کاري، و افتضاح موجودي است که مثل هميشه جريان دارد. معناي آنچه نيکسون گفت اين بود: «قصد نداريم که ديگر بازهم پول به شما بدهيم.» آنها دادن پول به نيويورک را متوقف کردند با حذف ورود پول از جانب دولت فدرال، بودجه‌ها قطع شدند. بنابراين نيويورک شروع به قرض‌گرفتن بيشتر کرد. در 1975، بانکداران سرمايه‌گذاري گفتند «نه، ديگر قصد نداريم که به شما بيش از اين قرض دهيم.» اين لحظه مهمي بود که مديريت شهر گفت: «چي؟ پس چه کار بايد بکنيم؟» بانکداران سرمايه‌گذاري پاسخ دادند که «نمي‌دانيم» و اين بخشي از ماجراست.

بخش دوم ماجرا اين است که در طي دهه‌هاي 1960 و 1970 برنامه‌اي براي آن‌چه من «سرمايه مازاد» مي‌خوانم وجود داشته است. سرمايه بسيار زيادي وجود داشت و کسي نمي‌دانست با آن چه کند. بخش زيادي از آن به سوداگري در مستغلات روي آورد. رونق گسترده ساختمان در بسياري از شهرهاي آمريکا و به‌خصوص در نيويورک وجود داشت. اين همان زماني است که مرکز تجارت جهاني را پديد آورد، که يک فاجعه اقتصادي بود زيرا هيچ‌کس نمي‌خواست در آنجا ساکن شود و هيچ‌گاه ساکنان دايمي در آن ساکن نشدند. رونق بخش ساختمان وجود داشت و به‌خصوص در بخش اداري ساخت‌وساز اداري مازاد باورنکردني بود. شهر همه‌کاري مانند معافيت از ماليات بر دارايي انجام مي‌داد. يک بازي واقعي جريان داشت که بازيگران آن ساخت‌وسازکنندگان در بازار مستغلات بودند. بازار مستغلات در 1973 سقوط کرد. همه اين ساختمان‌هاي خالي دوروبر ما بودند که ماليات نمي‌پرداختند و اين بخشي از مسئله نيويورک بود. بنابراين، در فاصله کمبود اشتغال و نبود ماليات بر دارايي، اين بحران را داشتيد. اما مسئله ديگري وجود داشت، چرا بانکداران سرمايه‌گذاري ناگهان تصميم گرفتند دادن وام را قطع کنند؟ اگر نگاهي به اقتصادي بياندازيد که به‌شدت گرفتار بدهي بود و از طريق کسر بودجه به گونه‌اي افتضاح مديريت مي‌شد، نگاهي به ايالات متحده معاصر انداخته‌ايد. داده‌هاي اقتصادي آن روز ايالات متحده بدتر از داده‌هاي کلان اقتصاد آمريکا درست در زمان حاضر نبود. و معادل امروز اين خواهد بود که بانک مرکزي چين، بانک مرکزي ژاپن، بانک مرکزي کره جنوبي ناگهان تصميم بگيرند که: «ديگر پول بيشتري به شما قرض نخواهيم داد.» پول بيشتري در آمريکا براي تامين مالي جنگ، براي رونق مسکن، براي اين همه مصرف‌گرايي وجود ندارد، پول بيشتري براي اداره اين کسري بودجه عظيمي که مديريت مي‌شود نيست. پرسش اين است که چرا بانکداران سرمايه‌گذاري ناگهان تصميم گرفتند که ديگر به نيويورک وام ندهند؟ به نظر من، اين ماجراي واقعي بحران مالي نيويورک است. روشن است که نيويورک آسيب‌پذير بود، نيويورک چه مي‌کرد که بانکداران سرمايه‌گذاري دوست نداشتند؟ آنچه آنان انجام مي‌دادند براي اتحاديه‌ها دوست‌داشتني بود، آنها در واقع پول را جايي خرج مي‌کردند و درگير انواع و اقسام طرح‌هاي نوع‌دوستانه شده بودند که به مزاق اقليت‌ها، سياه‌پوستان و ديگر گروه‌هاي اقليت خوش مي‌آمد. شهر همه کارهايي را انجام مي‌داد که برخلاف راه بلندپروازانه‌اي کساني مانند ديويد راکفلر بود که مي‌خواستند نيويورک جزيره رفاه بورژوازي باشد. در همان زماني که پول‌ها از نيويورک بيرون کشانده مي‌شد احساسات ضدبانکداران و ضدشرکت‌ها در شهر جاري بود.

به خاطر بياوريد که اين درست همان زماني بود که دانشجويان در سانتاباربارا يک شورولت را در خاک دفن کردند و ساختمان «بانک آمريکا» را آتش زدند. راديکاليسمي گسترده، سياستي گسترده بر ضد شرکت‌ها وجود داشت. شرکت‌هاي بزرگ در آغاز دهه 1970 عصبي شده بودند. آنها با يکديگر تلاش کردند که از نو يک سرمايه‌داري شرکتي قابل‌اتکا پديد آورند که از قدرت کافي برخوردار باشد. در راس نيويورک يک شهرداري با گرايش سوسيال‌دمکراتيک و کم‌وبيش سوسياليستي وجود داشت. شرکت‌هاي بزرگ به لحاظ سياسي ترسيده بودند. از اين رو کودتايي مالي عليه شهر را سازمان دادند. بحث من اين است که اين کودتاي مالي عليه شهر همان تاثير کودتاي نظامي در شيلي را داشت. آنچه بعد رخ داد آن بود که نيويورک بايستي در نوع جديدي از انضباط اقتصادي نظم يابد. چه‌طور مي‌‌شد اين کار را به طور دموکراتيک انجام داد؟ يکي از کارهايي که فوراً انجام شد آن بود که اعمال قدرت نسبت به بودجه از مقامات منتخب گرفته شد و به شرکت مساعدت شهرداري داده شد. اين شرکت بعداً هيئت کنترل مالي اضطراري خوانده شد. شرکت يادشده را بانکداران سرمايه‌گذاري، نمايندگاني از دولت و نمايندگاني از شهر اداره مي‌کردند. آنچه در عمل آنها انجام دادند گرفتن تمامي دريافتي‌هاي شهر و تمامي ماليات‌ها بود و آنها گفتند «ما همه اين پول‌ها را مي‌گيريم و قبل از هرچيز آنها را به دارندگان اوراق قرضه و طلبکاران پرداخت مي‌کنيم. آنچه مي‌ماند به بودجه شهر مي‌رسد.» خب مي‌توانيد تصور کنيد پيامد آن بر روي بيکاري و قطع خدمات شهري چيست. اين فاجعه بود. آنها حتي تاکيد کردند که اتحاديه‌هاي شهرداري بايد تمامي وجوه بازنشستگي خود را به حساب بدهي‌ها بريزد. پس، اگر اتحاديه‌هاي شهرداري هر نوع مسئله‌اي ايجاد کردند شهر نيويورک ورشکسته شده است، بايد تمامي پس‌انداز بازنشستگي‌شان را از دست بدهند. اين حرکت بسيار ماهرانه‌اي در آن زمان بود.

فکر می‌کنم این جا بود که یک اصل بی‌نهایت مهم که یک اصل جهانی شد برای اولین بار به اجرا درآمد. اگر تضادی بین رفاه نهادهای مالی و رفاه مردم وجود داشته باشد، رفاه مردم به جهنم، دولت رفاه نهادهای مالی را انتخاب می‌کند. این البته مرام صندوق بین‌المللی پول و برنامه تعدیل ساختاری شد که در دهه 1980 آغاز گردید و یکی از نخستین موردها مکزیک بود.

 هيات مساعدت شهرداري شهر را منضبط ساخت، نيروي کار و انواع هزينه‌هاي اجتماعي را زير ضرب گرفت. اما بانک‌هاي سرمايه‌گذاري يک مشکل داشتند؛ مشکل‌شان اين بود که آنها مالک همه اين دارايي‌ها بودند. از اين رو نمي‌توانستند از شهر بروند و بگويند «به جهنم». بايد شهر را احيا مي‌کردند و در عين حال آن را منضبط مي‌ساختند. اين وضعيت واقعاً به خدمات آسيب رسانده بود. زباله‌ها جمع نمي‌شد؛ آنها بايد با راهبردي براي احياي شهر مي‌آمدند به ترتيبي که ارزش تمامي اين دارايي‌ها که در دهه 1970 منفي شده بود بار ديگر به جريان مي‌افتاد.

چه‌طور اين کار را انجام دهند؟ به دو شکل اين کار را انجام دادند. اولي تمهيدي بين‌المللي بود. اگر به خاطر داشته باشيد، يکي از اتفاقاتي که در 1973 رخ داد رشد شديد بهاي نفت با راه‌افتادن اوپک و تحريم نفتي بود. به دنبال افزايش قيمت نفت دلارهاي نفتي در کشورهاي خليج فارس انباشته مي‌شد. عربستان سعودي، مانند ديگر کشورهاي خليج فارس، ناگهان متوجه خروارها و خروارها دلار شد. پرسش اصلي اين بود که قرار است چه بر سر اين پول بيايد؟ آن را زير تشک‌هايشان بگذارند؟ آنچه از گزارش‌هاي اطلاعاتي بريتانيا که پارسال منتشر شده است مي‌دانيم آن است که اطلاعات بريتانيا گمان مي‌کرد که احتمال بسيار وجود داشت که در 1973 ايالات متحده به منظور اشغال چاه‌هاي نفت و پايين کشاندن قيمت آن، عربستان را اشغال نظامي کند. نمي‌دانيم اين برنامه چه چشم‌انداز گسترده‌اي داشت. نمي‌دانيم که آيا اين صرفاً برنامه‌اي احتمالي بود يا اين که چقدر جدي بود. هيچ کس نمي‌داند و احتمالاً مدت زمان درازي نيز همچنان نخواهيم دانست. آنچه مي‌دانيم آن است که سفير آمريکا در عربستان سعودي به نزد سعودي‌ها رفت و اين مسئله را مطرح کرد که قصد دارند با دلارهاي نفتي‌شان چه کنند. آنها بر سر ساختاري خاص با سعودي‌ها مذاکره کردند که عربستان سعودي از طريق بانک‌هاي سرمايه‌گذاري در آمريکا دلارهاي نفتي‌اش را به گردش آورد. آيا آنها مي‌دانستند قرار است اشغال شوند يا نه، يا آنها مي‌دانستند که قرار است بمباران شوند تا به عصر حجر بازگردند يا نه؛ نمي‌دانم. اما آن چه دقيقاً مي‌دانيم اين است که سعودي‌ها موافقت کردند که همه اين دلارهاي نفتي را با بانک‌هاي سرمايه‌گذاري نيويورک بدهند که به آنها بر اساس شرايط مالي جهاني موقعيتي ممتاز مي‌داد. اين مسئله تضمين کرد که نيويورک پايتخت مالي جهان بشود. اغلب فکر مي‌کنيم که نيويورک پايتخت مالي جهان است چون چنين چيزي طبيعي به نظر مي‌رسد. اما اين طبيعي نيست، اين تاحدودي قدرت نظامي آمريکاست که اين را تضمين کرده است. بنابراين بانک‌هاي سرمايه‌گذاري نيويورک پول پيدا کردند و کسب‌وکار پيدا کردند. آنها در ادامه اشتغال بسياري در خدمات مالي در نيويورک ايجاد کردند. صنعت در شهر اهميتي نداشت. آنها مي‌بايست شهر را حول خدمات مالي و همه چيزهايي که همراه آن است بازسازي مي‌کردند.

بنابراين در آن زمان، بانکداران سرمايه‌گذاري و شرکت‌ها حول ايده احياي اقتصاد نيويورک به ياري يکديگر آمدند. آنها چيزي موسوم به مشارکت کسب‌وکار شهري تشکيل دادند. اين مشارکت در صدد برآمد که شهر نيويورک را به مثابه هدفي براي علاقه‌مندان به فرهنگ به فروش برساند؛ آنها واقعاً نهادهاي فرهنگي مانند موزه هنر مدرن، برادوي و ديگر نهادها را به مثابه اهداف مصرفي، به مثابه اهدافي توريستي به فروش رسانند. اين در مقطعي بود که آنها با اين نشانگان آمدند که «من عاشق نيويورکم». آنها قصد داشتند شهر را به فروش رسانند؛ اين‌گونه مي‌خواستند شهر را احيا کنند. اما وقتي کسي در شهر زباله‌ها را جمع نمي‌کرد، چه طور اين کار را انجام دهند؟ چرا گردشگران به شهري بروند که خيابان‌هايش پر از زباله است؟ پس آن‌ها به‌تدريج بايد به بررسي نحوه اداره شهر و دستکاري آن شروع مي‌کردند، در اين فرايند با مقاومت جدي روبرو شدند. اتحاديه‌هاي پليس و آتش‌نشاني از اين که دستمزدهايشان کاهش يافته بود، قراردادهايشان لغو شده بود و برخي از آنها اخراج شده بودند، برآشفته بودند. از اين رو کارزاري عليه ايده «من عاشق نيويورکم» سازمان دادند. آنان جزوه‌اي به نام «شهر ترس» منتشر کردند. آنان به فرودگاه کندي مي‌رفتند و آن را به گردشگران مي‌دادند. در اين جزوه چيزهايي از اين قبيل گفته شده بود که «به شهر نرويد، زيرا اگر هتل شما دچار حريق شود بايد از پنجره به خيابان بپريد زيرا ماموران آتش‌نشاني وجود ندارند که شما را نجات دهند.» «در شهر قدم نزنيد»، «تنها مي‌توانيد بين ساعت 9 صبح و 5 بعدازظهر سوار اتوبوس شويد»، «هرگز به مترو نرويد زيرا خود را در معرض جيب‌برها قرار مي‌دهيد.» از اين رو آنان به کارزار «شهر ترس» روي آوردند که عملاً اروپا و مسافران اروپايي مخاطب آن بودند که طبيعي است بگويند «فکر نمي‌کنم بتوانم به نيويورک بروم.» اين زماني بود که چيزهاي ديگري مانند «تابستان سام»، و قتل‌هاي مخوف در جريان بود. روشن است که مشارکت کسب‌وکار شهري با مشکل تصوير بيروني نيويورک مواجه بود. از اين رو با اتحاديه‌هاي پليس و آتش‌نشاني مذاکره کرد و گفت «کارزار را متوقف کنيد و ما گروهي از شما را دوباره استخدام مي‌کنيم.» آنها هم قبول کردند و کارزار را متوقف ساختند و گروهي از آنها به کار بازگشتند. اما آنها در منهتن مشغول به کار شدند. چنين است که برانکس (منطقه‌اي در جنوب شرقي نيويورک) در آتش سوخت، بخش مهمي از زباله‌هاي کويينز (منطقه‌اي ديگر در جنوب شرقي نيويورک) هيچ‌گاه جمع‌آوري نشد، و جنايت‌هاي بسياري در آن منطقه جريان داشت. اما منهتن مهروموم شد و آن را يک مکان ممتاز کردند. منهتن را تا جايي که مي‌توانستند امن ساختند. در اوايل دهه 1980 منهتن خيلي امن نبود، در واقع کاملاً به هم ريخته بود، اما تصرف دوباره منهتن قدم به قدم انجام شد.

پس اين دومين اصل بود: شهرداري ديگر وظيفه خدمت‌رساني به مردم را ندارد، شهرداري بايد فضاي مناسب کسب‌وکار خلق کند. هدف اين بود: خلق فضاي مناسب براي کسب‌وکار. و در صورتي که تضادي بين ايجاد فضاي مناسب کسب‌وکار و اين يا آن بخش از جمعيت وجود داشت، اين يا آن بخش جمعيت به جهنم. در دهه 1980 نيويورک شهري تقسيم‌شده بود، موج شگفت‌انگيز جنايات شهر را دربر گرفت. اگر همه‌چيز را خصوصي مي‌کنيد، چرا بازتوزيع درآمد از طريق فعاليت مجرمانه را خصوصي نکنيد. اين چيزي بود که در عمل رخ مي‌داد. با توجه به روشي که وسايل دفاعي طراحي مي‌شد به نحو روزافزوني خصوصي‌سازي خيلي ثروتمندان مشکل‌تر مي‌شد. تنها براي مردمان فقير يا طبقه متوسط مي‌توانستند اين کار را انجام دهند. مسئله ديگر البته آن بود که نيويورک ديگر، نيويورکي که ممتاز نبود، از بيماري همه‌گير، اپيدمي ايدز و بحران بهداشت عمومي آسيب مي‌ديد. پس نيمي از شهر شوربختانه رنج مي‌بردند و نيمي ديگر با مفهوم طبقاتي «اين منهتني است که مي‌شناسيم و عاشق‌اش هستيم» به‌آرامي در سرپناه مشارکت‌هاي کسب‌وکار قرار مي‌گرفتند.

حالا، درست حالا با شهرداري مايکل بلومبرگ، به نقطه پايان رسيده‌ايم. اينک مردي که ميلياردر است و اساساً مسير رسيدن به شهرداري را با پول خريده است و در عمل شهردار بدي نيست. وي آن‌قدر که برخي از شهرداران قبلي بوده‌اند بد نيست و واقعاً دل‌مشغولي او رقابتي‌ساختن نيويورک در اقتصاد جهاني است. اما، اما رقابتي براي چه چيزي؟

 

یکی از نخستین چیزهایی که مایکل بلومبرگ گفت آن بود که «دیگر قصد نداریم به شرکت‌هایی که این‌جا می‌آیند یارانه بدهیم». وی در ادامه می‌گوید «اگر شرکتی برای این که به این جا، به این منطقه پرهزینه، باکیفیت، و فوق‌العاده نیویورک بیاید به یارانه نیاز دارد، نمی‌خواهیم به این‌جا بیایید. ما تنها شرکت‌هایی را می‌خواهیم که استطاعت بودن در این‌جا را داشته باشند.»

وي اين را در مورد مردم نگفت، اما در حقيقت اين سياست بر مردم تحميل مي‌شود. مهاجرت گروه‌هاي کم‌درآمد به‌ويژه اسپانيايي‌زبان‌ها از نيويورک جريان دارد. آنان به شهرک‌هايي در پنسيلوانيا و شمال ايالت نيويورک مي‌روند، چرا که ديگر استطاعت آن را ندارند که در نيويورک زندگي کنند. شرايط زندگي براي آنها در شهر نيويورک نفرت‌انگيز است. در عين حال که شرايط زندگي براي بسيار بسيار پولدارها کاملاً شگفت‌انگيز است. اين شهري است که من اکنون در آن زندگي مي‌کنم. از سويي مي‌توانيد زندگي در محيطي مانند منهتن را ستايش کنيد که اکنون نسبتاً امن است و خدمات‌اش مطلقاً بد نيست. آن را تحسين مي‌کنيد، اما مسئله آن است که براي مردمان طبقه متوسط مانند خودم زندگي در منهتن ديگر امکان‌پذير نيست، و بخشي از آن مربوط به مسيري مي‌شود که نوليبرال‌سازي پيموده است.

بانکداران سرمايه‌گذاري همه اين پول‌ها را از عربستان سعودي گرفتند، مسئله اين است که با اين پول چه بايد مي‌کردند؟ اقتصاد آمريکا دچار رکود بود، اين پول را به کجا قرض مي‌دادند؟ نمي‌توانستند آن را در ساختمان‌هاي جديد در منهتن بگذارند؛ ساختمان‌هاي بسيار زيادي در آنجا بود. مسئله حقيقي سرمايه مازاد در 1975 وجود داشت. اين پول مازاد را در کجاي کره زمين سرمايه‌گذاري کنند؟ واتلر ريستن يکي از بانکداران سرمايه‌گذاري گفت: «ساده است، ما به کشورها قرض مي‌دهيم، زيرا کشورها وجود خواهند داشت، همواره مي‌توانيم آنها را پيدا کنيم.» از اين رو، آنان شروع به وام‌دهي مقادير هنگفتي پول به جاهايي مانند مکزيک، آرژانتين، برزيل و حتي لهستان کردند. آنها با نرخ‌هاي بهره نسبتاً کمي وام مي‌دادند چرا که نرخ‌هاي بهره در دهه 1970 پايين بود. آن‌گاه پل ولکر ناگهان به خاطر نرخ‌هاي بالاي تورم در 1979 نرخ بهره را افزايش داد. وقتي نرخ بهره افزايش يافت، ناگهان مکزيک دريافت که بايد نرخ بهره بالاتري بازپرداخت کند و توان آن را ندارد. چنين است که مکزيک در 1982 ورشکسته شد.

جناح راست نوليبرال‌ها علاقه‌اي به صندوق بين‌المللي پول ندارد. در نخستين سال دولت ريگان، جيمز بيکر برنامه‌اي طراحي کرد تا در عمل صندوق بين‌المللي پول را حذف کند و دولت ريگان قصد داشت اين کار را انجام دهد. استثنا آن بود که مکزيک ورشکست شد. مسئله‌اي واقعي وجود داشت، اگر اجازه دهيد مکزيک ورشکست شود، آنگاه وام‌هايش به مشکل برمي‌خورد، سيتي‌بانک، چيس منهتن، و همه بانک‌هاي نيويورک بر اثر ورشکستگي مکزيک دچار مشکل مي‌شوند. پس در اينجا بود که آنها تصميم گرفتند که مکزيک را نجات دهند. آنها بايد مکزيک را نجات مي‌دادند. خب خزانه‌داري آمريکا وارد اين کار شد و در آن مقطع جيمز بيکر ناگهان گفت: «بله، اين جايي است که صندوق بين‌المللي پول مي‌تواند کمک کند و آنها مي‌توانند اين کار ناخوشايند را براي ما انجام دهند.» مشکل آن بود که در آن مقطع صندوق متشکل از افرادي با تفکر کينزي بود. بنابراين، نخستين چيزي که بيکر گفت اين بود «بگذاريد کسي را که يک نوليبرال پول‌گراي بي‌خاصيت است آنجا بگذاريم.» بنابراين آنها کاري را انجام دادند که جوزف استيگليتز «تصفيه همه کينزي‌ها از صندوق بين‌المللي پول و بانک جهاني در 1982» ناميده است. آنان تمامي اقتصاددانان ديگري را که تفکرشان بر اساس پول‌گرايي و اصول نوليبرالي است به صندوق آوردند. بعد گفتند «به مسئله مکزيک بپردازيم». آنچه صندوق بين‌المللي پول آغاز کرد درگير شدن در اين فرايند با اين نظر بود که «راه برگشت پول از مکزيک تحت فشار قرار دادن مردم مکزيک است.» بار ديگر اصلي که در نيويورک برقرار شده بود که اگر تضادي بين نهادهاي مالي و رفاه مردم وجود داشت، رفاه مردم مکزيک به جهنم، رفاه مردم برزيل به جهنم، رفاه مردم اکوادور به جهنم، رفاه مردم هر جاي ديگر به جهنم، تعديل ساختاري دقيقاً اين کار را انجام مي‌داد و در عين حال بر اصلاح نهادي تاکيد مي‌کرد. «از اتحاديه‌هاي قدرتمند خلاص شويد و انعطاف‌پذيري در بازار کار ايجاد کنيد، و ساختارهاي بازنشستگي را اصلاح کنيد» چنين است که تعديل ساختاري نام اين بازي شد. اين‌گونه است که صندوق بين‌المللي پول کار جهاني خود را آغاز کرد و بانک‌هاي سرمايه‌گذاري نيويورک که البته در کانون آن هستند به نحوي باورنکردني ثروتمند شدند. آنچه علاوه بر اين رخ داد فرايند مالي‌گرايي در مقياس جهاني بود.

ابزارهايي جديد که برخي حيرت‌انگيزند پديدار شدند، مثلاً صندوق‌هاي سرمايه‌گذاري خطرپذير، 15 سال قبل 300 تا از آنها وجود داشت، اکنون چيزي حدود 3000 صندوق خطرپذير وجود دارد. اخيراً ديديم يکي از آنها ورشکست شد و چيزهايي از اين دست زياد مي‌شنويم، با اين حال مديران صندوق‌هاي اصلي سرمايه‌گذاري خطرپذير سال گذشته به طور شخصي هر کدام 250 ميليون دلار درآمد داشتند. يعني، درآمد شخصي هر يک از آنها طي يک سال 250 ميليون دلار بود. اکنون مي‌دانم که همه شما آرزو مي‌کنيد که از مديران صندوق‌هاي خطرپذير باشيد، اما دقت کنيد، دقت کنيد. اين حقوق در صنعت خدمات مالي غيرمتعارف نيست. در منهتن بسياري هستند که دوست دارند در جايگاهي زندگي کنند، که کانوني ممتاز براي طبقه‌‌اي است که شما سرمايه‌دار فرامليتي مي‌ناميد ـ من خودم به اين اصطلاح علاقه‌اي ندارم. اين طبقه به دستکاري ساختگي در ارز‌ها دست مي‌زند. آخر هفته گذشته نيويورک تايمز داده‌هايي درباره برخي آمارهاي کلي که اخيراً منتشر شده بيرون داد که بسيار جالب است. چيزهايي با نام ابزار مشتقه نرخ بهره و ارز وجود دارد. مي‌توانيم درباره ماهيت آنها صحبت کنيم، اگر مي‌دانيد علت جذابيت آنها چيست و اگر نمي‌دانيد لازم است بدانيد که در 1988 آمار اين‌ها صفر بود. اکنون حدود 8/250 تريليون دلار هستند. چيز ديگري است به نام «سواپ اعتباري» و ارزش آنها در که سال 2000 معادل صفر بود اکنون 26 تريليون دلار است. ابزار مشتقه سهام در سال 2002 حدود 2 تريليون دلار بودند و اکنون آنها حدود 4/6 تريليون دلار هستند. اين مقاله مي‌گويد که کل اين سواپ‌ها و ابزارهاي مشتقه در پايان ژوئن 2007 معادل 2/283 تريليون دلار بودند. مجموع توليد ناخالص داخلي ايالات متحده، اتحاديه اروپا، کانادا، ژاپن و چين 34 تريليون دلار است. اين آدم‌ها خروارها و خروارها پول از دل اين بازي درمي‌آورند. اين بازي‌هاي ساختگي و اين همه نيويورک امروز است. شهر نيويورک اکنون در سلطه نوعي ثروت است که با اين نوع فعاليت پديد آمده است. البته بخشي از اين ثروت به طبقات ديگر رسوب مي‌کند، اما نه به افرادي مثل من، بلکه به‌طور کلي به خدمات مالي؛ به خدمات حقوقي و فرار مالياتي رسوب مي‌کند. من کسي را مي‌شناسم که اخيراً بازنشسته شد و سالانه براي کار پاره‌وقت 000/400 دلار مي‌گيرد. چه کار مي‌کند؟ او ياد مي‌دهد که مردم چه‌طور در سطح بين‌المللي بازي مالياتي بکنند. البته اين چيزي است که نوليبرال‌سازي پديد آورده است. وقتي به اين داده‌هاي کلي نگاه کنيد که کاملاً حيرت‌انگيزند، مي‌بينيد يک‌درصد بالايي جمعيت آمريکا طي 20 سال گذشته سهم خود را از درآمد ملي دوبرابر کرده‌اند. وقتي به 01/0 بالايي نگاه کنيد مي‌بينيد که سهم اين‌ها از درآمد ملي طي 20 سال گذشته، 497 درصد افزايش داشته است. تمامي آنچه بايد انجام دهيد اين است که به اين داده‌ها نگاه کنيد و ببينيد که در تمامي کشورهايي که نوليبرال شده‌اند، تاحدودي نوليبرال شده‌اند يا عمدتاً نوليبرال شده‌اند، تمرکز شگفت‌انگيز ثروت رخ داده است. چين درست اکنون نوع ويژه‌اي از نوليبراليسم را برگزيده‌ است. ثروتي هم که در چين در دست گروه معدودي متمرکز شده حيرت‌آور است.

نتيجه آن است که نوليبرال‌سازي از همان آغاز به اعاده قدرت طبقاتي و به طور خاص اعاده قدرت طبقاتي به نخبگاني بسيار ممتاز، يعني بانکداران سرمايه‌گذاري و روساي شرکت‌ها، مربوط مي‌شده است. داده‌ها اين موضوع را بارها و بارها و بارها نشان داده‌اند. در اينجا بايد بگوييد که اين سياستي آگاهانه بود و ‌تصادفي نبود. وقتي نظرات افرادي مانند استيگليتز را در دهه 90 مي‌خوانيد به نظر نوعي شوخي مي‌رسد وقتي مي‌گويد «بله ما اين سياست را اجرا کرديم و جالب است که به‌تصادف ثروتمندان ثروتمندتر شدند و فقرا فقيرتر.» نه، اين چيزي است که اين سياست‌ها به منظور آن طراحي شده‌اند و محصول فرعي اين سياست‌ها نيست. اين چيزي است که اين سياست‌ها دقيقاً در نيويورک انجام دادند. از زماني که مکزيک بعد از اين که چند دور مورد ضرب صندوق بين‌المللي پول و همچنين بانک جهاني قرار گرفت، در فاصله 1988 تا 1992 واقعاً نوليبرال شد. پنج سال بعد، حدود 20 مکزيکي در فهرست ثروتمندترين افراد جهان قرار گرفتند. فکر مي‌کنم که سومين يا چهارمين ثروتمند جهاني مردي به نام کارلوس اسليم است که مکزيکي است. تعداد ميلياردرهاي مکزيکي از عربستان سعودي بيشتر است. آن دسته از شما که در مکزيک بوده‌ايد، آيا متوجه وجود فقر در آنجا نشده‌ايد؟ آيا متوجه بيکاري گسترده در آنجا نشده‌ايد؟ آيا متوجه فلاکت گسترده آنجا نشده‌ايد؟ انواع بيماري‌ها و نبود خدمات عمومي، آب آلوده است. اين چيزي است که نوليبرال‌سازي پديد آورده است و آنچه بر سر شهرها آورده واقعاً حيرت‌انگيز است. در مثال نيويورک، نوليبرال‌سازي با موج مهيب جنايت و موج بيماري‌ها همراه بود که به دنبال آن سرکوب جولياني رخ داد. عملاً اگر به شهرهاي آمريکاي لاتين در دوره نوليبرالي نگاه کنيد مي‌بينيد همه آنها، به استثناي سانتياگو، شاهد افزايش سطح مطلق فقر بودند. همه ‌آنها و از جمله سانتياگو افزايش حيرت‌انگيزي در نابرابري اجتماعي داشته‌اند. نتيجه آن است که اکنون شاهد شهرهاي تقسيم‌شده هستيم؛ جماعت‌هاي دربسته در اين‌جا و جماعت فقرزده در آنجا. شهرها در دولت‌هاي کوچک فقير و غني مضمحل شده است. اين را در نيويورک داريم، يا منهتن در برابر محلات ديگر. چيز ديگري که داده‌هاي مربوط به شهرنشيني در آمريکاي لاتين نشان مي‌دهد موج مهيب جناياتي است که شهرها را فراگرفته است تا جايي که دارودسته‌هاي جنايتکار طي ماه‌هاي اخير در مقاطعي کنترل سائوپائولو را در دست گرفته‌اند که نشان داده‌اند که مي‌توانند شهر را اداره کنند. فعاليت‌هاي مجرمانه و سرقت‌هاي مسلحانه را مي‌بينيد. من مرتب به آرژانتين مي‌روم چون همسرم اهل اين کشور است. کريسمس گذشته ما را روي زمين خواباندند و در حالي که اسلحه‌ها را به سمت ما نشانه گرفته بودند همه‌چيزمان را به سرقت بردند. و اين عادي است، اين غيرعادي نيست، اين عادي است. اين خصوصي‌سازي بازتوزيع درآمد است، فکر مي‌کنم آن‌را بايد اين‌گونه تعبير کنيد.

بنابراين مهم آن است که نگاه کنيم با تکامل چنين شهرهايي چه چيزي جريان دارد. اکنون آثاري مانند «سياره زاغه‌ها» نوشته مايک ديويس وجود دارد و ما از آن صحبت مي‌کنيم. بايد درکي از اين فرايند به دست آوريم، ريشه آن چيست، چه کسي آن را انجام مي‌دهد و چه مي‌کند. براي درک آن بايد به برخي راهبردهاي ساده بازگرديم. اگر شبيه مبارزه طبقاتي است، به مبارزه طبقاتي توجه نشان دهيد! و تنها راه براي بررسي آن اين است که به اصطلاحات مبارزه طبقاتي بازگرديد. اما همکاران دانشگاهي‌ام به من مي‌گويند که طبقه ديگر مفهومي معتبر نيست. پيرمردهاي ديگر به من مي‌گويند که طبقه مخرب است. اگر از طبقه صحبت کنيد، «قايق را به قعر دريا کشانده‌ايد». وال‌استريت ژورنال کساني را که از اين بازتوزيع درآمد سخن بگويند ريشخند مي‌کند و مي‌گويد «آنها مي‌خواهند يک مبارزه طبقاتي نفاق‌افکنانه راه بيندازند»، انگار ما همه در يک قايق نشسته‌ايم. ما همه در يک قايق نيستيم. من در همان قايقي نيستم که صاحبان درآمد سالانه 250 ميليون دلاري در آن نشسته‌اند. بنابراين ما اکنون در اين نقطه قرار گرفته‌ايم. براي اينکه کاري انجام دهيم فکر مي‌کنم بايد تصديق کنيم که شهرها همواره کانون‌هاي مبارزه، تغيير و تحول بوده‌اند. در عمل جنبش‌هايي در شهرهاي مختلف جريان دارد که مي‌کوشد چيزهايي را تغيير دهد. مي‌توانيد اکنون به زباله‌هايي که شهرهاي مختلف برزيل و برخي شهرهاي اروپايي را دربرگرفته نگاه کنيد. شهرها صحنه‌هايي هستند که سياست جديد مي‌تواند در آن ساخته ‌شود و ظهور ‌کند. مهم‌ترين مشکل جاري آن است که شهرها با دولت‌هاي خرد تقسيم شده‌اند. از اين‌رو امروز به من گفته مي‌شود که «شهر» ديگر يک مفهوم معتبر نيست. پاسخ من آن است که بايد بار ديگر از مفهومي از شهر بهره‌مند شويم که «رابرت پارک» از آن صحبت مي‌کرد، نوعي بدنه سياسي که مي‌توانيم از طريق آن نه تنها شهر که مناسبات انساني و خودمان را از نو بسازيم. بايد در اين شرايط درباره آن بينديشيم و بايد درک کنيم که اين پروژه‌اي سياسي، پروژه‌اي طبقاتي است. در غير اين‌صورت صرفاً وارد دور بعدي تجديدساختار مي‌شويم خود را در موضعي منفعلانه در موافقت با آن مي‌يابيم. با چنين ايده‌اي است که مايلم صحبت‌هايم را به پايان ببرم و اين يکي از مضمون‌هاي مهمي است که در نشريه جديدتان بدان خواهيد پرداخت.

 

مقاله  پیاده رو1

Constructing the sidewalks: municipal government

and the production of public space in Los Angeles,

California, 1880e1920

Renia Ehrenfeucht a,* and Anastasia Loukaitou-Sideris b

a College of Urban and Public Affairs, University of New Orleans, 308 Mathematics Building,

2000 Lakeshore Drive, New Orleans, LA 70148, USA

b Department of Urban Planning, University of California, Los Angeles, 3250 Public Policy Building,

Box 951656, Los Angeles, CA 90095-1656, USA

Abstract

The process of creating public spaces has been one of defining what constitutes public activities and how they

can occur. This was as true for the sidewalks as for spaces such as the roadbed, parks and markets. The sidewalks

in the late nineteenth and early twentieth centuries were used for commercial, political and social activities.

During this period, the Los Angeles municipal government and urban residents constructed hundreds of

miles of sidewalks along with other street improvements. In response to differing claims to the sidewalks and

varying interests in the purpose of the streets, the city began to emphasize pedestrian circulation and through its

process, the pedestrian was defined as the public for which the sidewalks were provided. As sidewalks were legally

defined as public ways, the more clearly and narrowly the notion of the public was construed, and fewer

activities had guaranteed access. In this paper, we explore different types of claims to sidewalks in the late nineteenth

and early twentieth century.We discuss sidewalk provision, abutters’ use and responsibility, and the regulation

of commercial and speech activities. The examination of municipal response to conflicting demands by

property owners,merchants, political and charitable organizations, and other interested parties about sidewalk

use helps us to better understand the process by which public space and public activities were defined.

2005 Elsevier Ltd. All rights reserved.

Keywords: Public space; Sidewalks; Los Angeles; United States; Municipal government; Regulation

* Corresponding author.

E-mail addresses: renia.ehrenfeucht@uno.edu, sideris@ucla.edu.

0305-7488/$ - see front matter 2005 Elsevier Ltd. All rights reserved.

doi:10.1016/j.jhg.2005.08.001

www.elsevier.com/locate/jhg

Journal of Historical Geography 33 (2007) 104e124

اغلب مي گويند رومي ها ملتي اهل عمل بودند و کمتر به تفکر مي پرداختند و چنانچه معماري هاي عظيم انها را مشاهده کنيم به اين نکته بيشتر پي مي بريم رومي ها علاقه خاصي به ايجاد و گسترش شهر ها داشتند و عامل اصلي گسترش راههاي ارتباطي شهر هاي روم به اروپا بودند چنانچه راههايي به شمال و غرب المان و نيز به فرانسه و بريتانيا احداث کردند بيشتر خيابانهاي شهري را با قلوه سنگ بستر رودخانه ها مي پوشاندند تا اينکه در اواخر قرن دوم بعد از ميلاد سطح انها را با سنگهاي گدازه ايي پوشش دادند زهکشي شهرها و سکونت گاهها و خشکاندن باتلاقهاي اطراف انها را در همين زمان اغاز کردند قابل ذکر است که همه دانش و مهارت علمي و نظري روميان در واقع جلوه و نمادي از فرهنگ و تمدن يوناني بود به طوري که خود روميان چنين مي گفتند : انچه از يونان به شهرهاي ما روان شدند جويباري باريک بلکه رودي پهناور از فرهنگ و دانش بود .
برخي جغرافي دانان رومي :
استرابون :
قسمت اعظم انچه را که اساتيد جغرافيا فکر مي کردند در مورد جغرافياي باستان مي دانند از استرابون سر چشمه گرفت اغلب کتاب هايي که به وسيله اساتيد پيشين نوشته شده همگي از بين رفته و يا فقط قسمت هايي از ان باقي مانده است بيشتر انديشه هاي تاريخ جغرافيا در يونان و روم باستان که در مأخذها باقي مانده اند بايد به صورت قطعه قطعه در کنار هم قرار گيرند اما کارعظيم استرابون در جغرافيا تا حدودي دست نخورده پيدا شد که قسمت هاي خيلي کمي از ان از بين رفته است و خوشبختانه اولين قسمت از نوشته هاي استرابون مروري بر چيزهايي است که ديگر جغرافيادانان چون هومر انجام داده بودند کار استرابون مثال ديگر از چيزي است که غالبا به صورت تجربه استاندارد در امده است اعلام يک مؤلف که چه چيزي تاليف کرده است در حقيقت يک جغرافياي جديد است کتاب جغرافياي استرابون  سرشار از نوشته هاي متقدمين وي مي باشد او از دانش جغرافياي هومر با وسعت نظر دفاع مي کند و نظرات هردوت را اغلب قبول نداشته است او سفرهاي پي تياس به شمال غرب اروپا را مردود مي شمارد و همچنين مناطق سکونتي ارسطو را که توسط اراتوستن تعريف شده قبول دارد و بعد ادعا مي کند که محدوده ي ممکن براي زندگي انسان به طرف استوا در عرض 5/12 درجه ي شمالي  قرار دارد که اصول و علت انرا بازگو نمي کند او همچنين محدوده ي شمالي زمين را براي زيست تا 640 km  فاصله از درياي سياه مي داند او بالا ترين دما را در سراسر منطقه حاره مردود مي شمارد محاسبه ي محيط کره ي زمين را که توسط پوسيدونيوس انجام شده را تاييد ميکند از طرف ديگر استرابون نيز توصيف درستي از سيل هاي نيل دارد و انها را به بارانهاي سنگين اروپا –اتيوپي نسبت مي دهد که ظاهرا داراي انگيزه هاي سياسي بود ولي از هر فرصتي براي گرد اوري اطلاعات جغرافيايي استفاده مي کرد استرابون مي گفت : توسعه امپراتوري روم سبب وسعت يابي دانش جغرافيا شده است ولي معتقد بود که قاره هاي کشف نشده هنوز در ان سوي اقيانوس اطلس وجود دارد او اظهار داشت سواحل همواره بر اثر ابروبي يا فوران در تغييرند و احتمالا متلاشي شدنهاي قسمت هاي زيرين زمين ممکن است روزي تنگه سوئز را شکافته و دو دريا را يکي کند کتاب جغرافياي او 17 جلد بود که محفوظ مانده است اين اثر عمدتا توصيف دايرة المعارف گونه ايي از دنياي شناخته شده در زمينه ي تشريح تفاوتهاي فرهنگي ، انواع حکومت ، شرايط طبيعي و اداب و رسوم نواحي مختلف است .
 
بطلميوس :
ستاره شناس ، رياضيدان و جغرافيدان معروف حوزه ي اسکندريه است که حدود قرن 2 ميلادي به کار مطالعه در حوزه ي اسکندريه مشغول بود اين دانشمند در ناحيه ايي واقع در کنار رود نيل به دنيا امد که نامش منسوب به انجاست کتاب هاي او " المجسطي" و "تحقيقات جغرافيايي" نام دارد در کتاب تحقيقات جغرافيايي معلومات موجود رد باره ي سطح کره ي زمين را خلاصه و جمع بندي کرده است اين کتاب در قرن 16 ميلادي چندين بار تجديد چاپ شد و به زبانهاي مختلف از جمله به عربي ترجمه شده است اطلاعات بطلميوس در اين کتاب عمدتا از اراتوستن ، استرابون و مارينوس است در عهد او امپراطوري روم به حد اکثر وسعت خود رسيد لذا جهان شناخته شده ي او بسيار بزرگتر از گذشته بود نقشه ترسيمي بطلميوس از اين جهان که تا قرن 18 ميلادي مورد استفاده جهان گردان و سياحان بود تمام سرزمينهاي بين جبل الطارق و چين را نمايش مي داد بطلميوس منابع و سرچشمه هاي رود نيل را به خوبي توصيف کرده و معتقد بود که اين رود از دو درياچه که خط عرضي حدود 21 درجه شمالي با هم تلاقي مي کنند سرچشمه مي گيرد که اين فزض به حقيقت نزديک است چرا که محل خروج درياچه برت در خط عرضي مذکور است به نظر مي رسد اطلاعات نسبتا دقيق او از نيل از تجار شرق افريقا کسب شده است نه از ساکنان مستقر در مجاورت رودخانه نيل در مورد اروپا نيز اطلاعات جغرافيايي او از جزاير بريتانيا و سرزمينهاي جنوب درياي بالتيک  از اطلاعات قبلي دقيقتر بود زيرا موقعيت جزيره ي تول را در عرض 63 درجه شمالي نزديک جزاير شت لند تعيين کرده است همچنين وي نخستين کسي است که در جغرافيا واژه ي مدار و نصف النهار را به کار برده است و در نقشه هايش يک سطح کروي را روي يک سطح صاف با موقعيت ترسيم کرد .
 
 
 
جغرافيا از رنسانس تا قرن 18 ميلادي :
 
در اين دوره يک نهضت علمي ادبي  که عمدتا بر احياي ميراث فرهنگي يوناني –رومي استوار بود اغاز شد واز ميان موضوعات جغرافيايي مورد اهتمام متفکران اين دوره بيشتر موضوعات زير بوده است :
1 – پراکندگي خشکي ها و ابها در سطح زمين
2 – رابطه انسان و طبيعت
3 – ثبت نتايج اکتشافات بزرگ بر روي نقشه ها
به نظر جغرافيدانان تقسيم زمين به خشکي و اب مسئله مهمي است که از زمانهاي باستان مطرح بوده است متفکران عصر رنسانس معتقد بودند که حجم درياها هزار برابر حجم خشکي هاي اباد کره ي زمين است از جمله انها جان کالدريا و ابلار بودند که هر دو اعتقاد داشتند در نيم کره ي شمالي زمينهايي وجود دارند که اب انها را نپوشانده است ولي در نيم کره ي جنوبي اين مسئله بر عکس است مرکاتور در سال 1569ميلادي نظريه معروف تعادل را مطرح ساخته است که طبق ان ميزان خشکي در دو نيم کره ي زمين متوازن و متعادل است اين ديدگاه تا کشف قطب جنوب که توسط جيمز کوک که خطاي نظريه تعادل را ثابت کرد تفوق و برتري داشت موضوع ديگري که ذهن بسياري از انديشمندان اين عصر را به خود مشغول کرده بود ارتباط ميان انسان و طبيعت از جمله انها  بودين  معتقد به جبر جغرافيايي بود و اينکه ميان اب و هوا و اخلاق مردم رابطه وجود دارد و وي در کتاب جمهوري خود اظهار داشت که شکل جمهوري بايستي با ويژگي هاي گوناگون انسان مطابقت داشته باشد او ساکنين مناطق گرم جنوبي را مثال زد که داراي قدرت شناخت حق از باطل هستند ولي اخلاق انتقام جويانه ايي دارند در حالي که ساکنين مناطق معتدله باهوشتر از ساکنين شمال و پر کار تر از ان ساکنين جنوبي هستند و از تئانايي رهبري بالاتري برخوردارند منتسکويو مولف کتاب " روح القوانين  " که در قرن 18 ميلادي مي زيست معتقد به جبر جغرافيايي و تاثير اب و هوا بر اخلاقيات انساني است و کوشيد تا ميان ويژگي هاي انساني و طبيعت پيوندي بر قرار کند او از تاثير دشت و کوه بر خلقيات انسانها و نظام سياسي انها سخن گفت و ميان دشتهاي حاصلخيز و برپايي جوامع روستايي و اشرافي ارتباط بر قرار کرد و معتقد بود که دشت محل سکونت جنگ اوران است و لذا پايگاه و مرکز حکومتهاي مستبد مي شود ولي مملکت کوه نشينان داراي ارامش سياسي است زيرا قوي و شجاع هستند به اين ترتيب  نويسندگان وانديشمندان اين دوره قبل از اينکه به بررسي زمين و محيط جغرافيايي جماعات بشري بپردازند بيشتر به بررسي خلقيات ملتها همت مي گماشتند در مورد موضوع ثبت نتايج اکتشافات بر روي نقشه ها گفتني است که انواعي از نقشه ها در قرن 15 ميلادي ترسيم شد که توپوگرافي کشورها را به تصوير کشانده و متکي به اطلاعات و توضيحات حاصله از نقشه هاي دريايي قديمي بود از انجايي که مجاري رودخانه ها از راههاي مهم داخلي براي مسافران و مکتشفان بود رسم تعيين مسير ئ و جهت انها از مسلمات کارتوگرافي شناخته شد همچنين روش تصويري يا نشانه هاي برجسته در ترسيم ويژگي هاي توپوگرافي سطح متداول شد و بعضي از مباني هندسي که مورد توجه و بررسي اختر شناسان بود و در نقشه هاي اين دوره به کار گرفته شد در اين دوره نقشه سازان مي کوشيدند تا از جهان گردان عقب نمانند دانشگاه وين در اتريش محل تجمع پژوهشگران نجوم و اخترشناسي بود که جغرافيا را از دريچه شناخت نجوم مورد بررسي قرار دادند و موفق شدند که موقعيت هاي مختلف نقاط سطح زمين را بر روي نقشه ها مشخص کنند يکي ديگر از کشور هاي دانش پرور در اين دوره هلند بود که با وجود جنگ با اسپانيا يکي از مراکز مهم علمي در جهان به شمار مي امد سيمون استيون اولين کسي بود که موفق به ساخت نوعي کشتي بادي سريع شد و توانست در ناحيه ي فنلاندريک مکتب جغرافيايي ايجاد کند که در ان افرادي مانند مرکاتور تربيت يافتند مرکاتور توانست دستگاه جديد نقشه برداري دريايي را ابداع کند و بهترين کرات جغرافيايي اسماني و زميني را بسازد وي در سال 1550ميلادي به سمت منجم و نقشه کش مخصوص دوک دوکلو انتخاب شد و دستگاه مخصوص تصوير را که نامش بر ان ثبت شد اختراع کرد کتاب معروف او " نقشه هاي مرکاتور " داراي اطلاعات وسيعي است که دريانوردي را تصحيح ميکرد به اين معنا که همه نصف النهارات را با يکديگر موازي و همه مدارات رابا خطوط مستقيم و هر دو دسته خطوط را عمود بر يکديگر نشان داد در سال 1585ميلادي شروع به انتشار اطلس بزرگ خود کرد که در ان 50 نقشه منطقه ايي با دقت بي سابقه ايي ترسيم شده بود و سراسر زمين را به صورتي که تاان زمان شناخته شده بود شرح داد او با همکاري دوستش ابراهام پرتليموس جغرافيا را از انقياد هزار ساله بطلميوسي رها ساختند و به سبب خدمات اين افراد بود که هلند تقريبا انحصار نقشه کشي را تا يک قرن حفظ کرد همچنين در اين دوره يسوعيان همانقدر به علوم علاقه مند بودند که به مذهب و سياست علاقه داشتند ماتينو ماتيني جغرافيادان يسوعي در سال 1650 ميلادي کتاب اطلس چين خود را که حاوي کاملترين توصيفات جغرافيايي چين است منتشر کرد لويي چهاردهم پادشاه فرانسه نيز شش دانشمند يسوعي مذهب خود را با تجهيزات کامل براي ترسيم مجدد نقشه چين به ان ديار روانه کرد و انان در سال 1718 ميلادي نقشه پهناوري در 120 شيت از چين ، منچوري ، مغولستان و تبت کشيدند که تا دو قرن بعد اساس نقشه ها بود اعجاز نقشه نگاري اين عصر نقشه ايي بود که جيواني کاسيني و دستيارانش به قطر 7 متر و 30 سانتيمتر و با مرکب کشيدند و در ان نقاط مهم دنيا را دقيقا با طول و عرض جغرافيايي نشان داده بودند در اين مقطع زماني جغرافيدانان فرانسوي خدمات در خور توجهي به علم جغرافيا ارائه دادند در سال 1700 ميلادي يکي از جغرافيدانان فرانسوي به نام گيلوم دليسل نقشه هاي جهان نماي منحصر به فردي ترسيم کرد و با حذف اضافات نقشه هاي قبلي فقط انچه شناخته شده و واقعي بود را مورد تأکيد قرار داد جغرافيدان فرانسوي ديگر جين پيکارت و جمعي از اختر شناسان روش سه بعدي دقيقي را رايج کردند و نقشه هاي برجسته با خطوط مشخص فاصله ايي را ترسيم کردند اگر چه در قرون 16 و17 ميلادي نقشه نگاري ناحيه ايي و کيهان نگاري توسعه بسياري يافتند و اختر شناسي و جغرافياي عمومي هنوز با يکديگر مخلوط بودند ولي پيشرفت هاي اوليه در جغرافياي المان نيز ديده شد جغرافيدان الماني پتروس اپيانوس اطلاعات بسياري از نوشته هاي رياضيدانان و جغرافيدانان از جمله والد سيمولر و جانز شونر اقتباس کردند ولي از الگوي بطلميوسي در شناخت و تمييز جغرافيا از نقشه نگاري ناحيه ايي تبعيت کرد و چارچوب هاي خاصي را در کيهان نگاريش به کار گرفت همچنين اولين کتابهاي علمي در جغرافياي انگلستان به احتمال زياد دو کتاب جغرافيايي نانتيل کارپنتر است
وي بيشتر بر جنبه هاي عمومي و طبيعي جغرافيا تأکيد داشت با اين فرض که کيهان نگاري جغرافيا و ناحيه نگاري و توپوگرافي فقط در مقياس از هم متفاوت مي باشند وي به عنوان جغرافيدان روشن انديشي در قرن 17 ميلادي در برابر جزميت نظريه ي سيستمي خود را مطرح کرد بدين مضمون که مجموعه سياره زمين به منزله يک نظام هماهنگ طبيعي با عناصر و بخش هاي مختلف داراي تعاملات است وي تجربه را منبع اصلي در اثبات واقعيت هاي جغرافيايي مي دانست و به دنبال علت يابي انها بود وي شايد از اولين جغرافيدانان در تاريخ جغرافياست که انسان را به عنوان يک عامل ويرانگر در ادبيات جغرافيا وارد کرده است در اواخر قرن 17 مطالعه اثار يوناني در جغرافيا از سر گرفته شد اما روح تحقيق و بررسي کلاسيک همچنان احيا نشده بود رنسانس به عنوان يک حرکت مذهبي - فرهنگي  بيشتر در جهت حفظ اطلاعات و اثار گذشته و نه گسترش انها قرار داشت بدين ترتيب انتقال از جغرافياي قرون وسطي  به جغرافياي جديد به کندي صورت گرفت به تدريج ديدگاههاي جديد در علم جغرافيا به اشکار شدن حدود و مرزهاي جهان مسکون و غير مسکون منجر شد و نيز تلاشهايي براي طبقه بندي اطلاعات و ترسيم انها با دقت بالا صورت گرفت که توسعه زيادي را در کارتوگرافي پديد اورد شيوه جديدي که در طبقه بندي و تأليف اطلاعان قابل شناسايي به کار رفت در واقع پايان عصر سنت گرايي و اغاز دوره ي خرد گرايي و تجدد را نشان مي دهد يکي از اين اثار تحت عنوان  " مقدمه ايي بر جغرافياي عمومي " توسط کلاوريوس نويسنده الماني نوشته شد و در سال 1626منتشر شد که با يک مقدمه و گزارش از جغرافياي رياضي اغاز مي شود و سپس با توصيف منطقه ايي کشورهاي جهان ادامه مي يابد توصيفات جالب کلاوريوس با اشاره به زمينه هاي تاريخي اهميت خاصي يافت و شيوه ايي که او در جغرافياي منطقه ايي پديد اورد تا مدتهاي مديدي متداول بود بيشترين تأثير در پيشبرد افکار جغرافيايي را وارنيوس الماني داشت  او عميقا کارهاي کپرنيک ، کپلر و گاليله را مورد مطالعه و تأکيد قرار داد و جغرافيا را به عنوان شاخه ايي از رياضي تعريف کرد و انهايي را که جغرافيا را محدود به توصيف مناطق و کشورهاي مختلف مي کردند مورد سرزنش قرار مي داد تقسيم بندي او از جغرافياي عمومي خود به سه بخش تقسيم مي شد :
1 – بخش مطلق يا طبيعي ( که در ان زمين به عنوان يک کل به همراه شکل ، اندازه و مجموعه شرايط طبيعي ان مورد بررسي قرار مي گيرد )
2 – بخش نسبي يا کيهاني ( که در ان زمين نسبت به ساير سيارات مورد توجه قرار مي گيرد  )
3 – بخش مقايسه ايي ( که در ان توصيفي کلي از زمين ، موقعيت نسبس مکانهاي روي سطح زمين و ارتباط انها بايکديگر ارائه مي دهد ) .

جغرافیا در یونان

جغرافيا به عنوان يک زمينه يادگيري در دنياي غرب از يونان و در بن اساتيد يونان باستان شروع شده است اين گفته به معني ان نيست که مطالعه زمين به عنوان خانه انسان کنجکاوي او را در خارج از يونان سبب نگرديده است در سرزمين ها ي مختلف کارهاي جغرافيايي زيادي انجام شده است که با خواندن بسياري از مکتوبات تاريخي و جغرافيايي اروپاييان مي توان با بسياري از انها اشنا شد از جمله اينکه توجه زيادي به مطالعه جغرافيا در چين باستان مي شده است و کاشفان چيني براي کشف اروپا بيش از انچه که اروپاييان براي  رسيدن به خاور دورانجام دادندکار کرده بودند با اين حال تحقيقات چيني ها بخش مهمي از جريان فکري غرب را تشکيل داده است يونانيان مانند همه مردم بدعت گذار و عاريه گيران و امانت ستانان بزرگي بودند و بيشتر چيزهايي را که در منطق و نظم در کنار هم قرار دادند در اصل از تمدن هاي خيلي قديمي تر از جمله :  مصري ها ، سومريان ،بابليان ، اشوريان ، فينيقيان که با انها در تماس بودند گرفتند

 اساتيد يوناني چار چوبي از مفاهيم و يک مدل يا الگوي روش تحقيق که براي قرن هاي بسيار راهنماي تفکر غربي شد بوجود اوردند بعضي از مفاهيم يونان تاثيراهسته ايي بر تحقيقات غربي داشتند به گونه اي که مي توان گفت با وجود تاثير فراگير و غالب ارسطوعلوم اروپايي نتوانست بروز کند لکن بسياري از روش هاي اساسي تحقيق که هنوز هم مورد استفاده اند اولين بار در يونان بوجود امده اند .

 
برخي از جغرافيدانان يونان :
 
هومر :
جغرافيدانان يونان مقام هومر را تا پدر جغرافيا بالا مي برند اما هومر شاعر يوناني است که منظومه هاي ايلياد واديسه منسوب به اوست منظومه اديسه داراي اهميت جغرافيايي زيادي است انچه مسلم است اين است که با اختلاط تاريخ اساطير و جغرافيا و در واقع چار و چوپ تفکرات مديترانه شرقي و مرکزي را نشان ميدهد هومر در اين اثرش اهميت جغرافيايي حواشي جهان معلوم ان روز را بازگو ميکند برخي از جغرافي دانان و مورخان يونان قديم از جمله استرابو سعي کردند جزاير و نقاطي که در اديسه نام برده شده است را با حقيقت تطبيق دهند زيرا در اين از سرزميني سخن به ميان امده که سراسر ان داراي افتاب دايمي است و بعدازان به سرزميني با تاريکي مطلق ميرسد که پوشيده از مه است در کتاب هومر ( اديسه ) اسامي اروپا و اسيا به عنوان مکانهاي خشکي ديده نمي نميشود دراين ارتباط نام اروپا به ساحل درياي اژه ( بين ترکيه و يونان امروزي) روي به جانب غروب خورشيد و اسيا به ساحلي که روي به جانب طلوع خورشيد بود اطلاق مي شد .
 
تالس :
حدود سال 640 ق.م در يونان بدنيا امد شهرت تالس در درجه اول در حوزه اخترشناسي و جغرافيا و در درجه بعد در قلمرو فلسفه بودازمصرديدن کرد و احتمالا هندسه را درانجا اموخت به مدد نجوم مصري و بابلي به پيش بيني کسوفي که در 28 ام ماه مي در سال 525  ق.م روي داد موفق شد ، او اولين استاد يوناني بود که در مورد اندازه گيري و موقع اشياء بروي سطح زمين به اظهار نظر پرداخت او در سرشت جهان تفکر کرد و نتيجه گرفت که اب عنصر متشکله و بنيادين همه چيز است به نظر او جهان نميکره اي است که بر پهنه بي کران اب قرار دارد و زمين دايره اي شنا ور در اب ميباشد اين نظر براي کسي که به مصر سفر کرده و ديده بود که زمين خشک ان را طغيانهاي نيل زندگي بخشيده است  ميتوانست فکري معقول باشد تالس براي علت حاصل خيزي زمين دست به دامان خدايان نشد بلکه کوشيد توضيحي مادي و طبيعي براي ان بيابد و با همين ديد زمين لرزه را تشرح کرد او فرضيه زمين شناور را مبنا قرار داد و به اين نتيجه رسيد که زمين لرزه ناشي از فوران اب داغ در اقيانوس اطراف است که زمين را مي لرزاند.
 
اناکسي ماندر :
وي شاگرد تالس مي باشد که در قرن 6 ق.م مي زيست اناکسي ماندر به سبب نداشتن ابزارهاي علمي مانند دانشمندان ديگر در حوزه نجوم دچار پندارهاي غلط گرديد و معتقد بود که زمين استوانه ايي است معلق در مرکز عالم و چون فاصله ان با همه اجرام پيرامون يکسان است وضعي ثابت دارد او براي نظر خود احتمالا با استفاده از منابع بابلي در اسپارت دست به ساختن يک گنومون يا شاخص افتابي زد و به وسيله ان حرکات سيارات و انحراف دايرة البروج و توالي انقلابين و اعتدالين و فصول را نشان داد او معتقد بود که زمين در نخستن مرحله تکويني حالتي سيال داشته و سپس بر اثر حرارت بيروني بخشي از ان خشک شد و بخشي به صورت بخار در امد همچنين او اعتقاد داشت که از تفاوت دماي طبقات جو حرکات بادها پديد مي ايد و تحول تدريجي رطوبت موجب ظهور موجودات جاندار بوده است او با همکاري  هکاتائوس با ترسيم نقشه ايي از عالم بنياد جغرافياي علمي ان زمان را نهاد . نقشه او که ظاهرا روي ورقه فلزي از برنج نقش بسته شده بود قديمي ترين نقشه ايي است که نامش در تاريخ امده استنقشه جهان نماي او اولين نقشه با مقياس است که در ان يونان در وسط و ساير قسمت هاي اروپا و اسياي شناخته شده نسبت به يونان در اطراف ان مشخص شده بود اين نقشه مدور و همه جوانب ان را اقيانوس فرا گرفته بود .
در واقعمي توان تالس و اناکسي ماندر را مبتکران سنتي کاربرد رياضيات در مطالعه جغرافيا دانست .
 
هکاتائوس :
جغرافيدان ميلتوسي ( يوناني ) در قرن 5 و    6ق.م بود او اولين کسي است که جمع اوري و طبقه بندي اطلاعات مربوط به دنياي شناخته شده و اطراف ناشناخته ان زمان را در ميلتيه يا ميلتوس انجام و رواج داد
شهر ميلتوس در ان زمان مرکز مبادلات اخبار جغرافيايي بود و اطلاعات در ان زمان هنگامي حالت قطعيت و رسميت پيدا مي کرد که مرد دانشمندي انرا جمع اوري و تاييد ميکرد وي با نوشتن دو کتاب مهم (( پژوهش ها ))
و (( سير زمين ))  هم علم تاريخ وهم علم جغرافيا را به پيش برد
در کتاب سير زمين يا توصيف زمين کره زمين را به دو قاره اروپا و اسيا تقسيم کرد و مصر را هم جزء اسيا قرار داد و البته او اسيا و افريقا را يک قاره مي دانست . اقدام وي در گرد اوري ئ تنظيم اطلاعات و اسناد جغرافيايي در نوع خود کاري بديع بود و به دليل کوششي که براي ترکيب و تاليف گزارشات و اطلاعات درباره جهان محسوس و معلوم انجام داد يکي از مؤسسان علم جغرافياي سنتي قلمداد مي شود .
 
هردوت :
تقريبا يک قرن بعد از هکاتائوس مي زيسته است ودر قرن 5 ق. م  به کار نقد و بررسي اثار گذشتگان پرداخت در قرن 5  ق.م هيچ يک از محققان صاحب يک تخصص و حرفه مشخص نبودند و مورخان و جغرافيدانان جامعه ي حرفه ايي تشکيل نمي دادند لذا هر چند هردوت را به عنوان مورخ مي شناسيم اما بسياري از نوشته ها و کارهاي او در زمره ي کارهاي جغرافيايي شناخته مي شود وي در سن 32 سالگي مسافرت هاي طولاني خيش از فينيقيه به مصر را شروع کرد و هنگامي که حدود سال 447 ق.م در اتن متولد شد ملاحظات و ياداشتهاي بسياري درباره ي تاريخ و جغرافياي کشور ها ومردم اطراف مديترانه فراهم اورد اعتبار هردوت تا حدي به دليل نظريه اش است که معتقد است بايد با تاريخ برخوردي جغرافياي و با جغرافيا برخوردي تاريخي کرد و نيز گفته بود که تفکر جغراقيايي زايدهي تاريخ است او علاقه اي به مسائل رياضي و اختر شناسي مانند : اندازه گيري کره ي زمين و تعيين موقعيت دقيق مکانها که بعدها با جغرافيا نزديکي خاصي يافتن نداشت و نظريه اي که زمين را مسطح و صفحه اي ميدانست که خورشيد از بالاي ان در مسير قوسي شکل از شرق به غرب عبور ميکند را پذيرفته بود او اصرار داشت که دره ي نيل از گل ولاي همل شده از اتيوپي به وجود امده است که خاک تيره رنگ و با قابليت زراعت بالا دارد او ميگفت مسير رودخانه ي نيل بين اسيا و ليبي تقسيم شده است و ليبي از مغرب مصر شروع ميشود و اين قضيه يکي از نخستسن مباحث مرز بندي منطقهاي به شمار ميرود او هم چنين خطوط ساحلي باستاني را بازسازي کرد و نشان داد که بسياري از بنادر قطبي اکنون در فواصل دوري دردرون خشکي واقع اند در  5ق.م که براي بيان کيفيت دلتا ها يا برقراري رابطه بين درجه حرارت و جهت بادها تفکري وجود نداشت هردوت اشاره داشت که عمل دلتا سازي در بسياري نقاط خصوصا در جلگه هاي رسوبي رود ماياندر در ملتيه صورت ميگيرد و بادها معمولا از مناطق سرد به طرف نقاط گرمتر مي وزند او مانند اغلب جغرافيدانان يوناني علاقه مند به مطالعه ي نظم سالانه در تقيانهاي نيل بود اين رود در اوايل بهار شروع به بالا امدن مي کرد و در ماه سپتامبر ( مهر ماه) به بالاترين مرحله ي سيلابي ميرسيد و از ان به بعد کاهش مييافت در اوايل بهار و اواخر زمستان به پايين ترين مرحله ي مقدار خود مي رسيد هردوت ابتدا توصيفات ارئه شده از طرف ساير اساتيد را با بازنگري و انها را مردود تلقي نمود سپس فرضيه خود را ارئه نمود براي مثال : اين فرضيه را که باد پر قدرت ماه مي که در زمستانها در شمال نيل مي وزد سبب برگشت اب ميشود به اين خاطر که سيل و کم ابي چه باد بوزد يا نوزد روي ميدهند را مردود دانسته و ميگويد چنين تأثيري نمي تواند در بالا امدن سطح ساير رودها که باد به انها مي وزد مشاهده شود او اين اظهار نظر را که سيلهاي نيل ناشي از ذوب برفها در اتيوپي هست را رد ميکند زيرااتيوپي به استوا نزديکتر از مصر ميباشد مصر هرگز برف نداشته است بنابراين اتيوپي چگونه مي تواتند برف داشته باشد فرضيه ي شخصي او مبتکرانه است و استفاده از منطق را در تفکر يوناني روشن مي سازد هردوت مانند تمام اساتيد به عنوان يک اصل بنيادي پذيرفت که جهان بايد متقارن تنظيم شده باشد او معتقد بود که رود ايستر ( دانوب ) سرچشمه هاي خود را از سواحل غربي مجاور اروپا دريافت مي کند و قبل از انحراف به سمت جنوب از طريق درياي سياه ( تنگه ي داردانل) و درياي اژه و رسيدن به مديترانه به سمت مشرق جريان مي يابد نيل نيز بر اساس اصول متقارن بايد مسير مشابهي را طي کند از مجاورت مرز غربي انچه که در ان روز ليبي خوانده مي شد بالا مي ايد و به سمت مشرق  جريان يافته قبل از انحراف به سوي درياي مديترانه از درون مصر به طرف شمال جاري ميشود او ادامه داد در زمستان بادهاي سرد شمال خورشيد را وا مي دارد تا در مسير طولاني جنوب حرکت کند و مستقيما از طول دره ي اولياي نيل عبور کند گرماي متراکمي که در راس زيرين خورشيد وجود داراد اب رود خانه را به سمت بالا مي کشد (  تبخير مي کند ) و در زمستان رود خانه را با کاهش زياد حجم اب رها مي کند اما در طول تابستان که خورشيد از طريق ميانه ي اسمان به مسير خود باز مي گردد اب دوباره بالا مي ايد زيرا نيل سوفلي راه خورشيد را در زواياي راست ميپيمايد و قسمت خيلي کمي از ابش تبخير ميشود از انجا که اين توضيح در موافقت با مفاهيم دوگانه ( تقارن  ) و مشاهدات مستقيم ( زمان وقوع سيل ) بود مورد پذيرش  عمومي اساتيد قرار گرفت .
 
اناکساگوراس :
جغرافيدان يوناني در قرن 4 و 5  ق.م وي شاگرد اناکسي ماندر بوداو شيفته ستاره شناسي و علم نجوم بود و نقشه زمين و اسمان را ترسيم نمود و روشن فکران يونان کتاب او را که  (( در باب طبيعت ))  نام داشت بزرگترين کتاب قرن دانستنداو معتقد بود که خورشيد و ستارگان از توده هاي سوزان سنگ پديد امده اند و ماه جسم سخت و درخشاني است که نور خود را از خورشيد مي گيرد و ماه از ديگر اجرام سماوي به زمين نزديکتر مي باشد وي نيز معتقد بود که طغيان سالانه نيل بر اثر ذوب شدن برفها و ريزش بارانهاي بهاري در اتيوپي مي باشد همچنين او تنگه جبل الطارق را شکافي مي دانست که بر اثر زمين لرزه پديد امده است و جزاير درياي اژه را نتيجه فرونشست اب دريا مي دانست .
 
بقراط :
بقراط يک پزشک بود اما کار جغرافيايي او مشاهده شايع ترين امراض در يونان بود که انها را با نوع اقليم و اب و هواي هر منطقه مربوط مي دانست او نخستين رساله پيرامون رابطه اقليم و طب به نام (( اب و هوا و مسکن و رابطه ان با سلامت ))  را نوشت که در ان اثرات درجه حرارت و اب و هوا بر ميزان سلامتي انسان و شيوع بيماري هاي واگير دار را شرح مي دهد شايد بتوان گفت اين کار بقراط اولين مرجع در ادبيات جغرافياي پزشکي مي باشد .
 
ارسطو :
وي در قرن 5  ق.م  سهم عمده ايي در توسعه انديشه هاي جغرافيايي داشت او مفهوم افلاطون را در مورد کرويت زمين پذيرفتو شروع به پيدا کردن توصيف و ازمايش ان مفهوم از طريق مشاهده نمود توصيف او بر گرفته از تئوري مکانهاي طبيعي بود ( وقتي ماده سختي که کره زمين از ان ساخته مي شود به سوي يک نقطه مرکزي فرو مي رود مي بايد تشکيل يک گلوله را دهد ) ارسطو اولين استادي بود که اهميت حقيقت مشاهده را در هنگام افتادن سايه زمين بر روي ماه در طول يک خسوف که به صورت هاله ايي نمايان مي شود باز شناخت او همچنين دانست که ارتفاع ستارگان مختلف موقعي که انسان به سوي شمال حرکت مي کند بالاي افق افزايش مي يابد که اين فقط وقتي بيننده در حال مسافرت بر روي سطح منحني يک کره است اتفاق مي افتد بنابر اين زمين بايد کروي شکل باشد يکي ديگر از نظرات جغرافيايي ارسطو اصطلاحي به نام اکومن ( قسمت مسکوني زمين ) ميباشد ارسطو قابليت سکونت در عرض هاي جغرافيايي مختلف را متغير مي دانست که با فاصله از خط استوا تعيين مي شد او مي گفت اگر زمين يک کره و خورشيد به دور ان در گردش باشد قسمت هايي از زمين که خورشيد درانجا مستقيما در بالاي ان قرار دارد بايد خيلي داغتر از اماکني که در فاصله دورتري از خورشيد هستند باشداو مي گويد موقعي که دما در ليبي به اين اندازه زياد است به طوري که بيشتر مردم انجا داراي پوست
سياه مي باشند پس در استوا به دليل گرماي زياد زندگي امکان ندارد همچنين مي افزود قسمتهايي از زمين که از استوا دور هستند بايد يخ بسته و غير قابل سکونت باشند بنابراين زندگي تنها در مناطق بين ايندو که اب و هوا ملايم مي باشد و به ان اکومن گفته مي شود امکان دارد .
 
پي تياس :
او در قرن 4 ق.م مي زيست و سفرهاي زيادي به اروپاي غربي و شمالي داشت که گزارشهاي اصلي اين سفرها
باقي نمانده است ولي در اثار برخي نويسندگان به عنوان مأخذ مورد استناد قرار گرفته است او با کشتي در طول سواحل فرانسه به سوي کانال مانچ رفت و در اطراف بريتانيا طي طريق کرد پي تياس به حدي اطلاعات جزئي و مختصر گرداوري کرد که تا ان روز به ندرت صورت گرفته بود به طوري که برخي اساتيد ان زمان اطلاعاتش را خيال پردازي مي دانستند و از اداب و رسوم استفاده از انبار براي غلات و تغييرات شيوه کشت و ذرع در شمال اروپا و بويژه انگلستان نسبت به جنوب ان نوشت و به توصيف درياي يخي و يخ ها ي اطراف قطب شمال پرداخت  او همچنين اولين يوناني بود که در مورد امواج اقيانوسي نوشت و اظهار داشت که امواج تحت تأثيرحرکات و تأثيرات کره ي ماه هستند .
 
اراتوستن :
وي را به عنوان پدر جغرافيا مي شناسند زيرا در بين ساير زمينه هاي علمي او اولين کسي است که کلمه جغرافيا را به کار برد هر چند بسياري از افراد در زمينه بست انديشه هاي جغرافيايي دست داشتند لکن اراتوستن از طرق زيادي مهر تاييدي بر مطالعه ي کره ي زمين به عنوان جايگاه انسان زده است که هنوز پابر جاست وي در قرن 3 ق.م  مي زيسته است و شايد بيشترين شهرت او به خاطر محاسبه اش در ارتباط با محيط کره ي زمين مي باشد او از گزارش هاي رسيده دريافت که خورشيد گرم در انقلاب تابستانه در شهر سوئنه ( اسوان کنوني يا مصر ) مستقيما به داخل چاه مي تابد و با اطلاع از اينکه در همان زمان خورشيد بر يک ستون در شهر اسکندريه مايل مي تابد دريافت که با اندازه گيري زاويه ستون با سايه اش و با احتساب فاصله اين دو مکان
مي تواند محيط کرهي زمين را محاسبه کند که با عدد واقعي امروزه اختلاف چنداني ندارد وي بعد از اندازه گيري محيط کره ي زمين با نوشتن کتاب جغرافيايي خود به توصيف کره ي زمين پرداخت او با استفاده از گزارشهاي جهان گردان و افرادي چون اسکندر تغييرات سطح زمين و عوارض مختلف انرا شرح مي دهد زمين را به شکل کروي در نظر گرفته و منطقه بندي مي کند اراتوستن تنها به شرح مشخصات فيزيکي زمين اکتفا نکرد بلکه کوشيد تا انرا از طريق اعمال اب ، اتش ، زمين لرزه و اتشفشان تبيين کند او اطلاعات چنداني از شمال اروپا و اسيا نداشت ولي ظاهرا اولين کسي است که در کتابش نام سرزمين چين را اورده است و در يکي از بخشهاي کتابش نوشته است اگر بزرگي اقيانوس اطلس مانع نبود مي توانستيم در امتداد يک مدار از اسپانيا به هند برويم وي روي نقشه هاي جغرافيايي نيز کار کرد و نقشه هاي پيشين يوناني راکه خشکي ها را محصور در اقيانوسي مدور نشان مي دادند تصحيح کرد او با استفاده از اطلاعات سياحان توانست مدارات و نصف النهارات متعدد ديگري را در نقشه بگنجاند و همين مطلب به او کمک کرد تا بعدها کره ي زمين را به مناطق منجمده ، معتدله و حاره تقسيم کند در نقشه جهاني اراتوستن که در واقع اصلاح شده ي نقشه هاي پيشين بود افريقا به طور نامفهومي به طرف جنوب و اسيا به طرف شمال کشيده شده اما در عوض حتي جزاير بريتانيا و سيلان در ان وارد شده است .
 
هيپارکوس :
او در قرن 2 ق.م مي زيست او بر مبناي طول و عرض جغرافيايي تعيين مو قعيت نقاط زيادي را انجام داد او خاطر نشان کرد که استوا يک دايره ي بزرگ است و زمين را به دو قسمت مساوي تقسيم کرده است و به همين طريق نصف النهارات را که به طور متناوب از از دو قطب مي گذرند را تعيين کرد از طرف ديگر مدارات را تعيين نمود که هر چهبه طرف قطبها نزديک مي شوند کوچکتر مي گردند او اولين کسي است که با مشکل نمايش سطح منحني زمين بر روي سطح صاف کنار امد و چگونگي ساختن نقشه برجسته را با انداختن يک پوست ظريف به حالت صا ف و مماس بر زمين بيان کرد او اميدوار بود که زماني جغرافيا بتواند با ثبت موقعيت ها از طريق شبکه طولي و عرضي دقيقتر عمل کند .
 
پوسيدونيوس :
اخرين مغز خلاق عهد يونان باستان بود که در قرن 2 ق.م بدنيا امد ايالات بسياري را در نورديل ورسالات بسياري را نگاشت از جمله رساله اي موسوم به " درباره ي اقيانوس " نوشت تخميني که او از فاصله ي زمين تا خورشيد زده بيش از هر محاسبه ي ديگر عهد باستان به تخمين هاي جديد نزديک است ( 83 ميليون KM ) براي مطالعه ي جزر ومد به کاديث ( گاوس ) در اسپانيا رفت و انرا ناشي از عمل همراه خورشيد و ماه با هم دانست او وسعت اقيانوس اطلس را کمتر از انچه که هست مي دانست همچنين او نظر ارسطو در مورد غير قابل سکونت بودن استوا را نپذيرفت و براين نکته پا فشاري کرد که بالاترين درجه حرارت و خشک ترين بيابانها در منطقه ي معتدل و درمجاورت منطقه حاره قرار دارند چرا که در منطقه ي استوا خورشيد مدت کوتاهتري نسبت به مناطق جنب حاره تابش مستقيم دارد او همچنين محيط کره ي زمين را مجددا مورد محاسبه قرار داد که عدد ان 29 هزار کيلو متر بود که با عدد واقعي امروز هم خواني ندارد جالب اين است که نظر درست او در مورد قابليت سکونت در استوا مورد پذيرش قرار نگرفت لکن نظريه ي اشتباه او درباره ي اندازه گيري محيط کره ي زمين از سوي دانشمندان ان زمان پذيرفته شد .

سطح بندي شبكه جاده هاي كشور

نوشته شده توسط ريحانه شاهمرادي   

سطح بندي شبكه جاده هاي كشور

 

ريحانه شاهمرادي لطف اباد    

 

شبكه راه هاي كشور به عنوان شبكه اصلي پوشش دهنده فضاي كشور در تغذيه به سطوح پائين مراكز زيست وفعاليت نقش ويژهاي و در حمل ونقل مسافروكالا نقش غالبي دارند درسطح بندي شبكه راههاي كشور جهت طراحي فضايي به جاي معيارها و مشخصات فني خصوصيات شبكه ها در تامين و تحرك فضايي توسعه مد نظر قرار گرفته است.وبا توجه به اين معيارها كليه راههاي كشوربه سه سطح به شرح زير تقسيم شده است:

 

سطح يك:

 

شبكه هاي اصلي با نقش فعال در توسعه حمل و نقل كه جابجاييسريع كالا و مسافر را ممكن مي سازند اين شبكه ها از انجا كه پيوند دهنده مراكز اصلي توسعه كشور هستند در مناطقي گسترش خواهند يافت كه از توان توسعه كافي برخوردار باشند فضاي اطراف اين شبكه ها غالبا در طول مسير سازمان يافته مي باشد.اين شبكه ها درواقع ارتباط نقاط ورودي وخروجي اصلي پيوند مراكز عمده صنعتي ومعدني و بنادركشوررا برقرار مي سازند.همچنين پيوند اصلي مراكز استانها به يكديگر و تهران ازاين طريق فراهم مي گردد.اين شبكه ها به تدريج برانتخاب ازاد راه هاهستند(ازاد راه تهران كرج و سپس كرج قزوين)ودر واقع به صورت ازاد راهها-راههاي اصلي ويا تلفيقي ازانها عينيت خواهند يافت

 

سطح دو:

 

شبكه راههايي كه نقش مؤثردرارتباط ميان مناطق ويا ارتباط مراكز اصلي زيست و فعاليت به عهده دارند.اين سطح از شبكه ها با هدف كاهش مركزيت تهران و به ويژه گسترده شبكه ها وتامين ارتباطات افقي درسطح كشور پيش بيني گرديده است و امكان پيوند ديگر مراكز استانها با شبكه اصلي را امكان پذير مي سازد.اين شبكه هاجاده هاي ارتباطي مراكز صنعتي و معدني و بنادر و نقاط ورودي وخروجي كم اهميت تررا تشكيل داده ودرمواردي كه توان سرمايه گذاري-بعد فاصله-شرايط محيطي احداث شبكه هاي سطح يك را بامحدوديت مواجه مي سازند جايگزين ان مي گردند.به طور نسبي از توان تامين سرعت كافي برخوردارند و مشخصات فني انها غالبا مطابق با جاده هاي اصل  خواهد بود                                                                                                    

 

سطح سه:

 

شبكه راههايي كه نقش ميان منطقه اي ضعيف ولي درون منطقه اي و حاشيه اي فعال دارند.اين شبكه ها اكثرا ازشبكه هاي سطح يك و دومنشعب مي گردند و عملكرد اصلي انهابرطرف ساختن ضعف پيوند شهرها و نواحي دورافتاده ومحروم نيز تامين ارتباط با ان دسته از مبادي ورودي وخروجي است كه به نسبت ازاهميت كمتري برخوردارند.اين شبكه ها همچنين اتصال مراكز كشاورزي ويا مراكز صنعتي ومعدني كه وسعت توسعه انها محدود است را عملي مي سازند به طوري كه در طول مسير انها فضاهاي پراكنده و محدود توسعه قرار خواهند داشت اين شبكه ها صاحب مشخصات جاده هاي اصلي و يافرعي درجه بك خواهد بود.                                                                                                                                                                            

 

 

فضاي جغرافيايي ايران و توسعه راه هاي كشور:

 

با توجه به مطالعات و بررسي هاي انجام يافته قسمتي ازمحروميت هاي بعضي از شهرها ونواحي كشور به ويژه روستاها ناشي از عدم برخورداري انها ازامكانات دسترسي مناسب است.                                                                                               

لذا توسعه شبكه ارتباطي مي تواند وبايد دررفع محروميت و انزواي اين ودرجهت بارور ساختن امكانات بالقوه و توسعه متعادل مناطق صورت پذيرد از جمله:                         

 

1-احداث شبكه هاي اصلي و نواحي شرقي وجنوب شرقي و بعضي مناطق جنوب و غرب كشور.                                                                                                                                                                                     

 

2-احداث شبكه هاي اصلي پشتوانه شبكه هاي حاشيه هاي جنوب وجنوبغرب مورد نظر است                                                                                                                                                                                                                     راستارتباط ازم بين مراكز عمده كشاورزي صنعتي و معدني و بنادركشور ونيز مراكزي كه با برخورداري از پشتيباني شبكه ارتباطي امكان بهره برداري از در اين قابليت انها                    

 

3-ساخت اداري-سياسي و عملكرد اقتصادي-اجتماعي كشور باعث گرديده است تااين  اواخر شبكه هاي ارتباطي به صورتي متمركز و غير متعادل به چند شهربزرگ اصولا به تهران ختم شده و يا ازان منشعب گردند.توزيع متعادل اين شبكه هادرسطح ملي و تغيير ساخت متمركز شبكه كه در پاره اي موارد از كيفيت وتوان عملكرد شبكه هانيز مي كاهد.به ناچار با تصحيح مسيرهايي كه به صورت غير ضوري متمركز گرديده اند  يا تنظيم شبكه هاي مناب با نياز و عملكرد مراكز جمعيتي تحقق يك زير بناي گسترده خدماتي در توسعه ممكن شود                                                                                                               

اين هدف از طريق احداث شبكه هاي مداري و احداث شبكه سراسري شرقي-غربي قابل دست يابي است                                                      

 

4-گستردگي كشور تعداد پراكندگي مكان ها ومراكز صنعتي به خصوص روستاهادر عرضه سرزمين و شرايط متنوع طبيعي و جغرافيايي قطبي شدن توسعه كشور شكل گيري بعضي مناطق دور افتاده و حاشيه اي را موجب شده است.ويژگي عمده اين مناطق عدم برخورداري از شبكه هاي ارتباطي منظم و مناسب جهت پيوند با ساير مناطق كشور است.                                                                                                           

                                                                                                         

منابع و مآخذ:آسايش-حسين-جغرافياي اقتصادي ايران2صنعت حمل ونقل انرژي(رشته جغرافيا)دانشگاه پيام نور-چاپ پنجم-دي1383

" چگونگي استفاده از عكس هاي هوايي و تصاوير ماهواره اي در برنامه ريزي هاي شهري "

نوشته شده توسط ریحانه شاه‌مرادی   

 

 

" چگونگي استفاده از عكس هاي هوايي و تصاوير ماهواره اي در برنامه ريزي هاي شهري "

مقدمه :

آنچه كه امروزه در علوم زمين مطرح است توجه به جنبه كاربردي آن است . افزايش سريع جمعيت و محدوديت منابع غذايي و معدني ، چنان مشكلاتي را براي انسان به وجود آورده است كه امر برنامه ريزي به عنوان يك ضرورت براي همه كشورها تلقي مي شود . تخليه روستاها ، گسترش شهرها ، و گرايش به زندگي شهر نشيني با توجه به مسائل خاص خود به ويژه در كشورهاي جهان سوم از چنان پيچيدگي هايي برخوردار است كه بي توجهي به آن بر مشكلات اقتصادي ، اجتماعي آنان خواهد افزود ، از اين جهت براي دستيابي به يك روند توسعه متعادل ، مطالعات و پژوهش هاي جغرافيايي هم مي تواند راهگشا باشد .

در اين مطالعات حتي الامكان بايد از ابزار موجود و مطمئن بهره گرفت . نقشه ها و عكس هاي هوايي از جمله ابزار قدرتمندي هستند كه جغرافيدانان و برنامه ريزان شهري را در انجام تحقيقاتشان ياري مي دهند و كاربرد عكسهاي هوايي در شناسايي وضع موجود مناطق جغرافيايي و چشم اندازهاي ساخته دست انسان و بهره گيري از امكانات لازم بر كسي پوشيده نيست . مهمترين مراكز تجمع انساني شهرها هستند .

 شهر جايي است كه مركز كليه فعاليت هاي اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي و سياسي است و اغلب ساكنين آن از طريق اشتغال در فعاليت هاي صنعتي و يا خدماتي امرار معاش مي كنند ، گرچه قسمت عمده شهرها را مناطق مسكوني تشكيل مي دهد ، اما بخش هاي ديگري چون خدمات و فضاي سبز نيز در آنها ديده مي شود . مناطق داخل شهر را از نظر نقش به بخش هاي مسكوني ، صنعتي ، خدماتي ، فضاي سبز و نظاير آن تقسيم مي كنند . تمامي اين عارضه هاي شهري و به عبارتي عارضه هاي مربوط به انسان با استفاده از معيارهاي مخصوص خود در روي عكس هاي هوايي شناسايي مي شوند و اطلاعات بسيار زيادي درباره موقعيت و اندازه هر كدام از پديده هاي شهري استخراج مي گردد كه به امر برنامه ريزي شهري كمك شاياني مي نمايد .

كاربرد ديگر عكس هاي هوايي در امور شهري مربوط به آمد و شد شهري و تشخيص و تعيين شبكه هاي ارتباطي متراكم و پرترافيك است كه دست اندركاران امور راهنمايي و رانندگي را در انجام وظايفشان ياري مي دهد .

در باستان شناسي و جامعه شناسي نيز مي توان از عكس هاي هوايي كمك گرفت . در باستان شناسي هدف اساسي مطالعه عكس ها بررسي و شناسايي آثار ساختماني زير زمين است .

اين بررسي به طور غير مستقيم صورت مي گيرد . بدين گونه كه ساختمان هاي مدفون شده در زير خاك تغييري قابل توجه در پوشش گياهي چه از نظر نوع و رشد آن ها به وجود مي آورد و باستان شناسان با تمرين و مطالعه و تفسير عكس ها قادر به شناسايي چنين عوارضي خواهند بود . در جامعه شناسي و جمعيت شناسي نيز عكس ها كمك مؤثري در بررسي تراكم و پراكندگي جمعيت و ساختمان هاي مسكوني مي نمايند و بدين ترتيب در برنامه ريزي مسائل جمعيتي و جامعه شناسي شهرها استعانت از عكس هاي هوايي به پيشبرد كار خواهد افزود .

 

شهر رم

آشنايي با ساختار شهري

1) ساختار شهري و عكس هاي هوايي

بخش هاي عمده اي كه ساختار شهري را تشكيل مي دهند را به دو صورت مي توان تقسيم بندي كرد : اول منطقه مسكوني ، منطقه تجارتي ، بخش صنعتي ، بخش خدمات ، فضاي سبز ، و شبكه ارتباطي .

دوم بخش مركزي شهر ، منطقه قديمي شهر ، منطقه جديد شهر و شهرك هاي حومه شهر . اين بخش ها به صورت دوايري متحد المركز هستند كه در بيرون همديگر قرار دارند . تقسيم بندي اول نقش شهر را مشخص مي كند . در صورتي كه در تقسيم بندي  دوم وضعيت تاريخي و رشد شهر ارزيابي مي گردد . البته هيچ كدام از اين مدل ها در همه شهرهاي فعلي ايران صدق نمي كند ، بلكه اين ها مدل هايي كلي و عام هستند . براي مثال در شهر هاي فعلي ايران كمتر شهري پيدا مي شود كه توسعه آن در همه جهات و به يك اندازه صورت گيرد . در نتيجه مشاهده دواير متحدالمركز بسيار مشخص ، چندان آسان نيست . امكانات توسعه در بعضي قسمت هاي شهر بيشتر از نواحي ديگر آن وجود دارد و سبب مي شود كه شهر در آن جهت و به صورت زبانه اي رشد پيدا كند . در هر قسمتي از شهر ممكن است انواع فعاليت هاي تجارتي و يا صنعتي و خدماتي وجود داشته باشد ولي در مجموع و در چهارچوب كلي شهر ، فعاليت هاي شهري تمركز

مكاني پيدا مي كنند و هر كدام در قسمتي از شهر شكل غالب را پيدا مي كنند . به طوري كه مي توانيم در اكثر شهرهاي ايران بخش هايي چون بخش مسكوني ، تجارتي ، و غيره را مشخص نماييم .

 

ميدان نقش جهان اصفهان

1-1) مناطق مسكوني شهر

منطقه مسكوني به آن قسمت از شهر گفته مي شود كه قسمت عمده مساحت آن ( حداقل 50 درصد ) به واحدهاي مسكوني ساكنين شهر اختصاص داده شده است . در  واقع قسمت اعظم شهرها را بخش مسكوني تشكيل مي دهد . در داخل منطقه مسكوني ، خيابان ها ، مراكز خدمات رساني ، فضاهاي سبز و خطوط ارتباطي نيز ديده مي شود . البته ممكن است واحدهاي صنعتي – تجارتي كوچك در داخل منطقه مسكوني پراكنده شوند ولي واحدهاي صنعتي – تجارتي كوچك در داخل و يا بيرون منطقه مسكوني به خود اختصاص مي دهند . در عكس هاي هوايي كوچك مقياس تشخيص واحدهاي خدماتي و فضاي سبز پراكنده در داخل منطقه مسكوني مشكل است . در هر صورت نامگذاري يك منطقه به عنوان منطقه مسكوني يا تجارتي و ... بستگي به مقياس عكس هوايي و اندازه آن دارد .

اغلب خانه ها در شهرهاي ايران به صورت خانه هاي تك خانواري هستند كه به وسيله ديواري از خانه هاي مجاور ، خيابان ، و يا كوچه كنارش جدا مي گردد . تقريبا نصف مساحت خانه ، بنا و نصف ديگر آن را حياط خانه تشكيل مي دهد . ديوار عمده ترين ويژگي خانه هاي مسكوني ايران است . وسعت و عظمت خانه ها نشان دهنده وضع اقتصادي مالك آن است . شرايط طبيعي نيز بر وسعت خانه هاي مسكوني تاثير دارند . مثلا در مناطق سرد خانه ها روي هم رفته كوچكتر از خانه هاي مناطق گرم است . در مجموع اندازه خانه از شهري به شهر ديگر فرق مي كند  ، ولي در هر شهري خانه طبقات مرفه و پردرآمد بزرگتر و مجلل تر از خانه طبقات كم درآمد است . خانه هاي تك خانواري اغلب يك طبقه است و به ندرت ديده مي شود كه در يك خانه يك طبقه ، دو خانوار در جوار هم زندگي كنند . اغلب خانه هاي دو طبقه يا چند طبقه  مورد استفاده چندين خانواده قرار مي گيرند ، در اين واحدها هر طبقه ، محل سكونت يك خانوار مي باشد ، اين نوع خانه هاي دو طبقه جزء بافت قديمي شهرهاي ايران محسوب مي شود .

در سالهاي اخير در اكثر شهرها ، به ويژه در شهرهايي كه توسعه امكانات شهري چندان آسان نيست ، ساختمان هاي بزرگ و چندين طبقه ساخته مي شود .

 در اين ساختمان ها ، هر طبقه به چندين واحد مسكوني تقسيم مي شود . اين گونه ساختمان هاي چندين طبقه ، از نشانه هاي معماري جديد است و در شهرهاي پرجمعيتي چون تهران ، اصفهان ، مشهد ، تبريز و ... متداول است و در شهرهاي كوچك كمتر يافت مي شوند . بهترين نشانه تعيين طبقات ساختمان ها رديف هاي پنجره هاست . هر طبقه حتما يك رديف پنجره دارد كه از روي شمارش رديف هاي پنجره ها ، تعداد طبقات معلوم مي شود . تعيين تعداد خانوارهاي ساكن در هر طبقه چندان آسان نيست . مساحت واحد مسكوني تنها معيار مناسب براي اين منظور است . خانه ها بر اساس تعداد خانوارها به دو گروه تك خانواري و چند خانواري تقسيم مي شود . از نظر كيفيت نيز ، به خانه هاي گرانقيمت و ارزان قيمت تقسيم مي شوند . خانه هاي گران قيمت مساحت نسبي بيشتري دارند و از مصالح مرغوب ساخته شده و حياط وسيع و باغچه خوب دارند .

در اكثر خانه هاي ارزان قيمت مساحت كل خانه كوچك است و از اين مساحت كوچك هم نسبت كمتري به حياط اختصاص يافته است . نماي بيروني خانه ها بسيار ساده و از مصالح نسبتاْ ارزان ساخته شده است .

منطقه مسكوني شهر از نظر موقعيت مكاني و قدمت ساختمان ها به بخش هاي جداگانه اي تقسيم مي شوند . بخش قديمي شهر از نظر موقعيت مكاني و قدمت ساختمان ها هم به بخشهاي جداگانه اي تقسيم مي شوند . در بخش قديمي شهر ، خانه ها قديمي رنگ زمينه آنها نسبتاْ تيره است . كوچه ها باريك و غير مستقيم و اغلب خيابان هاي بزرگ به مركز شهر ختم مي شوند و آرايش شعاعي دارند . كوچه ها و خيابان هاي كوچك تر با زاويه كمتر از 90 درجه به خيابان هاي بزرگتر وصل مي شوند . كل منطقه از پوشش گياهي كمتري برخوردار است و فقط در برخي خانه ها تك درخت هايي وجود دارد كه اغلب حمام ، مسجد ، و درختي بزرگ در آن ديده ميشود . در مجموع علائم مشخص منطقه قديمي شهر ، وجود خانه هاي كوچك گِلي ، كوچه هاي تنگ و خيابان هاي شعاعي ، يك ميدان مركزي ، و پوشش گياهي كمتر است . ديگر ويژگي مهم منطقه قديمي شهر هاي ايران وجود بازار سرپوشيده است .قسمت جديد شهر در بيرون منطقه قديمي به صورت كمربندي پيرامون آن را احاطه كرده است . در اين منطقه خيابان ها وسيع ، منظم ، و داراي فضاي سبز مي باشند .

مصالح ساختماني از موادي به غير از گل مي باشد و اغلب خانه ها از آجر و يا سنگ درست شده اند .پشت بام خانه ها به وسيله موزائيك ، آسفالت و يا شيرواني پوشيده شده است .خانه ها از يك تا سه يا چهار طبقه ديده مي شوند . كنار بيشتر خيابان ها به مغازه ها و واحدهاي صنعتي كوچك اختصاص يافته است . فضاهاي سبز فراوان يافت مي شود . فضاهاي پاركينگ خودرو در كنار خيابان ها و يا در فضاهاي مخصوص مشاهده مي شود . ساختمان هاي نسبتا بزرگ كه اغلب بيمارستان يا مركز آموزشي هستند ، در داخل اين منطقه پراكنده شده است . حاشيه بيروني منطقه مسكوني جديد ، در حال توسعه است . درنتيجه زمين هاي خالي ، ساختمانهاي در دست احداث و مواد زايد پراكنده شده در داخل مزارع بيرون شهر ديده مي شوند .توسعه اغلب شهرهاي ايران در دو شكل كاملاْ متمايز و در دو جهت متفاوت انجام مي شود . در يك طرف شهر خانه هاي گران قيمت با خيابان هاي وسيع ، مشجر و منظم توسعه مي يابد . استفاده از مصالح خوب ، توسعه بر طبق برنامه از پيش تعيين شده و بر اساس اصول معماري و شهرسازي جديد ، وجود امكانات شهري از ويژگي هاي اين بخش از شهر مي باشد . در طرف مقابل خانه هاي ارزان قيمت توسعه مي يابند . و افراد متناسب با توان اقتصادي خود سعي مي كنند كه يك سرپناهي براي خود بسازند . خيابان ها منظم و حساب شده نيستند و اغلب كج و معوج و نامنظم اند . ويژگي عمده و علايم شناسايي اين منطقه در عكس هاي هوايي وجود خانه هاي كوچك و ساده و پراكنده ، خيابان هاي نامنظم ، وسايل نقليه ارزان قيمتي چون موتور ، دوچرخه و وانت و زمين هاي خالي وسيع بين خانه ها مي باشند .

در سالهاي اخير ، توسعه شهرهاي ايران به صورت شهرك هاي اقماري صورت مي گيرد ، يعني در حومه شهر ، بعضي از نقاط به علت امتيازات خاص خود به عنوان يك مركز مسكوني جديد منظور مي گردد و به تدريج و طبق برنامه تنظيم شده توسعه مي يابند . ساكنين اين شهرك ها در مراكز اداري و صنعتي داخل شهر اصلي و در مراكز مجاور كار مي كنند . اين شهرك ها در واقع خوابگاه شبانه كاركنان و كارمندان و كارگران شهر مي باشند . علائم شناسايي اين شهرك ها بر روي عكس هاي هوايي ، وجود راه ارتباطي با شهر ، خيابان هاي منظم و مشجر و خانه هاي نوساز با قيمت هاي متوسط و يكنواخت است .

2-1) مناطق تجاري شهر

منطقه تجاري ، مراكز خريد و فروش شهر را تشكيل مي دهد . مراكز تجاري شهرهاي قديم ايران به صورت بازارهاي سرپوشيده است كه در مركز بافت قديمي شهرها واقع اند . امروزه به علت مشكلات ترافيك و ارزش بالاي زمين در مركز شهرها ، انبار فروشگاههاي بازار مركزي در حومه شهرها قرار دارند و در اينجا فقط عمل داد و ستد انجام مي گيرد و كالا در جاي ديگر رد و بدل مي شود . توسعه شهر و مشكلات فزاينده ترافيك شهري سبب شده است كه امروزه مراكز تجاري در نقاط ديگر شهر هم ايجاد شوند . اين مراكز تجاري يا به صورت مغازه هاي كنار خيابان و يا به صورت مجتمع هاي تجاري به اسم " پاساژ " ديده مي شوند . در كشورهاي غربي ، مراكز خريد و فروش به صورت ساختمان هاي بزرگي هستند كه در حومه شهر واقع شده اند و داراي فضاي وسيع پاركينگ خودرو مي باشند .

شناسايي مراكز تجاري كنار خيابان چندان آسان نيست . تنها معيار شناخت آنها وجود وسايل جلو آنها و يا وجود يك رديف طولاني بام ها در امتداد و كنار خيابان مي باشد . بدين جهت است كه شناسايي و محاسبه مساحت اين گونه مراكز برروي عكس هاي هوايي نسبتاْ دشوار است .

3-1) مراكز خدمات شهري

مراكز خدماتي شهر شامل ادارات ، مدارس و دانشگاهها ، بيمارستانها و درمانگاه ها ، مساجد ، ميهمانخانه ها ، و مراكز تفريحي است كه به صورت واحدهاي پراكنده در داخل منطقه مسكوني ديده مي شوند . معيار شناسايي آن ها اغلب اندازه بزرگ و آرايش ساختمان ها و وجود حياط بزرگ آن ها است .

 مساجد و امامزاده ها توسط گنبد و مناره بلند آن ها شناخته مي شوند .

 اغلب مدارس داراي ميدان بازي و امكانات بازي مانند دروازه هاي ميدان فوتبال و خط كشي هاي  ميدان واليبال و يك ميله بلند پرچم مي باشند .

بيمارستان ها با حياط وسيع و گل كاري شده و ساختمان چندين طبقه شناخته مي شوند .

شناسايي ادارات بر روي عكس هاي هوايي مشكل تر از واحد هاي خدماتي ديگر است . تنها معيار مناسب براي شناسايي آنها تجربه مفسر و اندازه نسبتاْ بزرگ آنها در مقايسه با خانه هاي مجاور است .

بعضي از مراكز خدماتي شهرها مانند دانشگاه ها ، منطقه بسيار وسيعي را به خود اختصاص داده اند . معيار شناخت دانشگاه ها وجود ساختمان هاي بزرگ و چندين طبقه  همراه با فضاي سبز وسيع بين آنها است .

مراكز تفريحي عبارتند از ميدان هاي ورزشي ، استخرهاي شنا ،  باشگاه هاي تفريحات سالم  و  پارك هاي بازي . استخرهاي شناي سرباز به آساني شناخته مي شوند . اغلب ميدان هاي ورزشي داراي چمن فوتبال ، تورهاي واليبال ، زمين هاي تنيس و سكوهاي تماشاچيان و در مجموع فضاي وسيع مي باشند .شناسايي باشگاه ها و استخرهاي شناي سرپوشيده در روي عكس هاي هوايي نسبتاْ مشكل است . پارك هاي بازي معمولا با وسايل بازي برقي مثل چرخ و فلك شناخته مي شوند .

4-1) فضاهاي سبز شهري

فضاي سبز شهري شامل پاركها و ميدان ها و مناطق درختكاري شده كنار خيابان ها مي باشند . اين مناطق به دليل وجود درختان به آساني قابل تشخيص اند . در روي عكس هاي هوايي با مقياس بزرگ مي توان تعداد و نوع درختان را مشخص كرد . در قسمت هاي قديمي شهر فضاي سبز كمتر است . اما در بخش هاي تازه ساخت علاوه بر پارك ها و كنار خيابان ها ، وسط خيابان ها نيز درختكاري شده است و به اصطلاح بلوارها را به وجود آورده اند . فضاي سبز براي تبديل هواي شهر و تصفيه آلودگي هاي آنها لازم است در شهر هايي كه فضاي سبز داخل ، تكافوي نيازهاي حياتي را نمي كند ، دور شهر هم منطقه اي به نام كمربند سبز زير كشت رفته است . اين كمربند سبز در اطراف شهر تهران به خوبي مشهود است و به جنگل هاي مصنوعي معروف شده اند .

5-1) شبكه هاي ارتباطي و راه هاي دسترسي شهر

ميدان ها ، خيابان ها ، و كوچه ها شبكه ارتباطي شهر را تشكيل مي دهند . خيابان ها معمولاْ به تناسب بزرگي و عرض آنها به خيابان هاي يك طرفه و دو طرفه تقسيم مي شوند . بعضي خيابان هاي دوطرفه عريض به وسيله ديوار سيماني و يا نوار سبز كاشته شده به دو مسير تقسيم مي شوند . اين گونه خيابان ها را بلوار گويند . خيابان هاي كوچك از خيابان هاي بزرگتر منشعب مي شوند و كوچه ها كوچكترين واحد ارتباطي هستند كه در داخل منطقه مسكوني به جهات مختلف خزيده اند .

ايستگاههاي قطار ، فرودگاهها و پايانه هاي اتوبوس هاي مسافربري و توقفگاه هاي كاميون ها نيز جزء فضاي حمل و نقل و شبكه ارتباطي شهر به حساب مي آيند . شناسايي اين مراكز بر روي عكس هاي هوايي آسان است . علامت ايستگاه قطار وجود تعداد زيادي خطوط آهن است كه در دو طرف ايستگاه به تدريج به هم مي رسند . در فرودگاهها ، برج كنترل و باندهاي پرواز بهترين معيار شناسايي هستند . در ابتداي هر باند پرواز شماره باند بر اساس گراي مغناطيسي آن نوشته مي شود و پايانه اتوبوس هاي مسافربري نيز به وسيله وجود اتوبوس ها و توقف گاههاي كاميون ها از روي وجود كاميون ها شناخته مي شوند .

 

 

شبكه ارتباطي ( برگ شبدري در كرج و سيستم شعاعي در همدان )

2) كاربرد عكس هاي هوايي در مطالعات شهري

رشد بي رويه جمعيت و مهاجرت و جابجايي روستاييان به شهرها ، باعث توسعه سريع زندگي شهري شده است . لذا اغلب شهرهايي كه با مطالعه قبلي طراحي نشده اند پاسخگوي نيازهاي كنوني جمعيت نمي باشند . از اين گذشته رشد بي رويه مجتمع هاي شهري مشكلات زيادي را به وجود آورده است . از اين رو لزوم برنامه ريزي هاي شهري امري اجتناب ناپذير است .

براي تهيه طرح هاي جامع شهري و مطالعه شهر بايد از كليه اسناد و مدارك ، نقشه ها و بخصوص عكس هاي هوايي استفاده كرد . زيرا عكس هاي هوايي تصوير كاملي از تمام عوارض ظاهري شهر را نشان مي دهد . از خصوصيات عكس هوايي بويژه در مقياس بزرگ ، آن است كه بافت شهر را مي توان مورد تجزيه و تحليل قرار داد . همچنين با مطالعه عكس هوايي قديمي تر مي توان نحوه گسترش و تحول تدريجي شهر را مورد بررسي قرار داد و يا به عبارت ديگر از گذشته شهرها اطلاعات دقيقي به دست آورد . براي مثال هسته اصلي و اوليه شهر ، توسعه شهر و شبكه هاي ارتباطي قديمي را مي توان از روي عكس هاي هوايي مشخص كرد . هسته اوليه شهر را از روي عدم تجانس ساختمان ها و بافت قسمت هاي مختلف آن مي توان شناخت ، همچنين مراحل مختلف توسعه شهر را مي توان با توجه به سبك ساختمان ها مشاهده نمود . با مطالعه عكس هاي هوايي مي توان جاذبه اي در توسعه شهر از جمله نقش رودخانه ها و وضع آبهاي جاري و همچنين جنس خاك و تشكيلات زمين شناسي و ناهمواري هاي طبيعي را مورد بررسي قرار داد . حال پس از بررسي روابط محيط طبيعي و مسكوني مي توان نحوه تكامل شهر را كه به طرق مختلف ( مانند گسترش خطي در اطراف جاده ها ، گسترش پراكنده و گسترش يكنواخت ) انجام مي گيرد ، مورد بررسي قرار داد . حال با مقايسه عكس هاي هوايي كه در زمان هاي مختلف گرفته شده است مي توان نتيجه گرفت كه چگونه و طي چه مراحلي ازدياد جمعيت موجب انفجار شهر و گسترش آن خواهد شد .

با مطالعه عكس هاي هوايي مي توان مناطق شهري را از يكديگر تفكيك كرد ، مثلاْ حدود مناطق مسكوني را مي توان دقيقاْ ترسيم و مشخصات آن ها را مانند مجتمع هاي مسكوني و منازل انفرادي تعيين كرد .

همچنين فضاهاي سبز و فضاهاي خالي از ساختمان ها را نيز مي توان از يكديگر تشخيص داد و محدوده آن ها را از ساير مناطق جدا كرد و پس از محاسبه سطح اين اراضي ميزان درصد آن ها را به دست آورد .عكس هاي هوايي اطلاعات مهمي از عمر ساختمان ها را در اختيار ما قرار مي دهند . براي اين منظور بايد به سبك ساختمان ها و وضعيت پراكندگي آن ها و در صورت تشخيص به نوع مصالح ساختماني و به نوع جنس بام ساختمان ها توجه داشت . اطلاعات ديگري نظير تراكم ساختمانها ، ارتفاع و حجم و سطح زيربنا در ديد استريوسكپي قابل تشخيص است . گاهي تعداد طبقات بناها را در تصاوير حاشيه عكس مي توان مشاهده كرد .

به طور كلي براي تشخيص ساختمان ها و تاسيسات مختلف مي توان از شاخص هاي مستقيم مانند شكل ( مثل كليساهايي كه داراي نقشه اي به شكل صليب مي باشند ، يا بازارهاي سرپوشيده كه داراي گنبدهاي متعدد و رديفي هستند ) و شاخص هاي غيرمستقيم مانند رابطه بناها و تاسيسات ، ابعاد و تناسب ساختمان ها و طرز قرار گرفتن قسمت هاي مختلف ساختمان ها نسبت به يكديگر استفاده كرد ( مثل تاسيسات صنعتي و كارخانجات داراي توقفگاه وسايط نقليه ، منبع آب و حوض ، مخازن مختلف ، ساختمان اداري ، آزمايشگاه و كارگاه ) . اهميت تعداد كاركنان و كارگران از روي اندازه سطح زيربناي كارگاه ها و پاركينگ ها تا حدودي مشخص مي شود.

يكي ديگر از موارد استفاده عكس هاي هوايي در مطالعات شهري ، تهيه عكس از نقاط گرم سطح زمين با استفاده از امواج مادون قرمز است . اين عمل را ترموگرافي مي نامند . براي تهيه اين عكس ها بايد از طول موج هاي مناسب ( 3 تا 6 ميكرون ) و ارتفاع پرواز 200 تا 350 متر استفاده كرد . اين گونه عكس ها نقاط گرم را با رنگ روشن و نقاط سرد را با رنگ تيره نشان مي دهند ، اين نوع عكس برداري بويژه براي مطالعات شهري بهتر است در شب انجام گيرد . ساختمان هاي مسكوني بخصوص در فصول سرد كه حرارت منتشر مي كنند در روي عكس روشن و خانه هاي غير مسكوني به علت سردتر بودن ، تيره رنگ هستند .بدين وسيله مي توان خانه هاي مسكوني را از خانه هاي خالي تشخيص داد .

 به كار بردن اين روش توأم با كنترل زميني در شهرهاي ايران به ويژه در شرايطي كه به علت مشكل مسكن تهيه ليستي از منازل خالي مورد توجه دستگاه هاي اجرايي است توصيه مي شود . چون اين عكس ها از ارتفاع كم گرفته مي شود حتي اتوموبيل هاي در حال كار كردن را مشخص مي سازد . ساعت و فصل عكس برداري در اين گونه عكس برداري ها بيشتر از عكس هاي هوايي معمولي اهميت دارد .

مثال ديگري از كاربرد عكس هاي هوايي در مطالعات شهري تعيين مسير خيابان ها و راه ها و نيز مطالعه وضع ترافيك است . در مورد مطالعه ترافيك شهري هيچ وسيله اي جاي عكس هاي هوايي را نمي گيرد . چنانچه به وسيله هواپيماي سبك عكس هاي هوايي پي در پي از ارتفاع كم تهيه شود با مطالعه آن ها مي توان اطلاعات زير را حاصل نمود .

1) تعداد اتومبيل هاي در حال حركت .

2) تعداد اتومبيل هاي در حال توقف ( بطور مثال بررسي اين نوع اتومبيل ها مي تواند براي ايجاد توقفگاه و حتي تعيين وسعت توقفگاه مفيد باشد ) .

3)نوع ترافيك .

4) نسبت اتومبيل هاي سواري ، كاميون و ديگر وسايط نقليه عمومي .

5) محاسبه ظرفيت خيابان ها از نظر رفت و آمد وسايط نقليه .

6) مشخص كردن نقاط حساس رفت و آمد ، تنگناها – پل ها – چهارراه ها و نقاطي كه در آنها راه بندان ايجاد مي شود . به طور كلي با شناخت اين مسائل مي توان به نحوي اصولي نسبت به انتخاب راه حل هاي منطقي مانند ايجاد مسيرهاي يك طرفه ، پهن كردن خيابان ها ، ايجاد پاركينگ هاي جديد و ايجاد پل هاي هوايي و غيره اقدام نمود . با شناخت مناطق شهري و وضعيت ترافيك در خيابان ها مي توان زمان متوسط لازم را براي رسيدن به محل كار و مراكز مهم شهري محاسبه و خطوط هم مدت يا ايزوكرون را كه يكي از مطالعات جديد در برنامه ريزي شهري است ، بر روي نقشه ترسيم نمود .

بنابراين با مطالعه و تجزيه و تحليل همه جانبه وضع شهر مي توان حالت توازن ، نحوه گسترش و يا كاهش وسعت شهر را مشخص كرد . در عكس هاي هوايي نشانه هاي فعاليت و علائم گسترش شهر كاملاْ مشخص است و برنامه ريزان شهري بايد بر اساس يك خط مشي كلي رشد شهر و كيفيت گسترش آن را مد نظر قرار دهند و به زيبايي و هماهنگي كلي عناصر شهري توجه خاص مبذول دارند و از گسترش بي رويه آن ممانعت به عمل آورند . ضمناْ با مراجعه به عكس هاي هوايي مي توان محل هاي مناسبي را براي احداث پارك ها ، ميهمانخانه ها ، پلاژها و ميدان هاي بازي تعيين كرد .

با مطالعه بنادر از روي عكس هاي هوايي مي توان با توجه به تأسيسات و وسايل متعدد از قبيل اسكله ، باراندازها ، و انبارهاي كالا و جرثقيل ها و مراكز نيروي برق و تجهيزات دفاعي و ... بزرگي و كوچكي آن ها را تشخيص داد ، همچنين  از روي تعداد كشتي ها و نوع آن ها حجم كالاهاي صادراتي و يا وارداتي را مي توان برآورد نمود .

 

تصوير ماهواره از رودخانه قابل كشتيراني كارون در اهواز

3) كاربرد عكس هاي هوايي در شهرسازي

مقدمات ايجاد جاده يا راه آهن با بررسي عكس هاي هوايي آن منطقه شروع مي شود . پس از مطالعه عكس ها و با توجه به وضع پستي و بلندي ها و ساختمان آن ها و شرايط طبيعي ديگر مانند باتلاق ها و شن زارها  كوتاه ترين مسير انتخاب مي گردد . سپس مطالعات ديگري از نقطه نظر خطرات حاصل از ريزش ها ، لغزش ها ، سيل و طغيان آب ها انجام مي شود . پس از اين مطالعات بررسي دقيق ديگري از نظر تعيين محل پل ها حجم موادي كه بايد جابجا شود و امكانات استفاده از مصالح زميني است . از اين رو بررسي دقيق ديگري از نظر تعيين محل پل ها ، حجم موادي كه بايد جابجا شود و امكانات استفاده از مصالح ساختماني به عمل مي آيد .

اين تحقيقات مطمئن تر و كم خرج تر از مطالعات زميني است . از اينرو بررسي و تفسير عكسهاي هوايي در مكان يابي شهرها و شهرك ها ، بنادر و سدها نقش اساسي دارد . بسياري از كارهاي مهندسي ديگر با بررسي هاي مقدماتي توسط عكس هاي هوايي انجام مي شود . مثلاْ طرح هاي زهكشي و آبياري يا تحقيق در شيب زمين ها و خاك هاي منطقه كه بر روي عكس مشخص است . محل حفر چاه ها و خطرات پر شدن سدها و غيره از موارد ديگري است كه به كمك عكس هاي هوايي مي توان به بررسي آن ها پرداخت . البته اغلب اطلاعات به دست آمده بايد به طرق مختلف بر روي زمين كنترل شود ، ولي استفاده صحيح از عكس هاي هوايي مقدار زيادي از هزينه هاي اوليه طرح ها را كاهش مي دهد . در مجموع مي توان چنين بيان كرد كه عكس هاي هوايي در شهرسازي جهت طراحي راه هاي ارتباطي ، مكان يابي كاربرهاي مختلف شهري ، تعيين محل سدها ، پل ها ، ايجاد شهرك هاي جديد و بنادر كاربرد وسيعي دارند .

4) كاربرد عكس هاي هوايي در مطالعات صنعتي شهرها

رشد شهرها به تناسب اشتغال ساكنين آن ها به كارهاي صنعتي صورت گرفته است . البته بعضي شهر ها هم به سبب ايجاد مراكز خدماتي چون دانشگاه و يا مراكز مذهبي ايجاد شده اند ، در هر صورت شغل قسمت اعظم ساكنين شهرها فعاليت هاي غير كشاورزي و بيشتر صنعتي و خدماتي است . در بعضي شهرها بويژه شهرهاي معدني ، اكثر ساكنين آن به كارهاي صنعتي اشتغال دارند . به طور معمول صنايع به سه دسته عمده تقسيم مي شوند : صنايع استخراجي ، صنايع تبديلي و صنايع توليدي .

1-4) صنايع استخراجي : اين صنايع به فعاليت هايي گفته مي شود كه طي آن موادي از منابع زمين استخراج مي گردد . مانند صنعت استخراج ذغال سنگ ، نفت ، استخراج سنگ معدن ، استخراج نمك از معدن و آب دريا ، برداشتن ماسه و شن از معادن ماسه و غيره . ويژگي و نشانه هاي عمده صنايع استخراجي بر روي عكس هاي هوايي عبارتند از : تل هاي بزرگ مواد زايد ، تل هاي بزرگ مواد معدني استخراج شده ، ماشين آلات حفاري ، ماشين آلات و يا لوله و تسمه هاي انتقال مواد ، فضاي بسيار بزرگ ، سطح زمين بهم خورده و ساختمان هاي نسبتاْ ساده و موقتي .

2-4) صنايع تبديلي : صنايع تبديلي به آن دسته از صنايع گفته مي شود كه شكل ظاهري يا ساختمان شيميايي مواد خام ( معدني ) را عوض مي كنند . مانند كارخانه هاي چوب بري كه از چوب هاي جنگلي تخته درست مي كنند . براي تبديل و تغيير مواد اوليه انرژي لازم است . اين انرژي از طريق انرژي مكانيكي ، شيميايي و يا حرارتي تامين مي شود . ماده اوليه مورد نياز صنايع تبديلي مواد معدني است كه با استفاده از انرژي بسيار به محصولات نهايي تبديل مي شوند . دو ويژگي عمده اين صنايع وجود تل هاي بزرگ مواد اوليه و تشكيل توليد انرژي است .

3-4) صنايع توليدي : صنايع توليدي به صنايعي گفته مي شود كه با استفاده از محصولات صنايع تبديلي ، ابزار ، وسايل و ماشين آلات ديگري مي سازند . مثلاْ ، در صنعت نساجي كه جزو صنايع توليدي است با استفاده از پنبه و نخ نايلوني يا ابريشمي پارچه بافته مي شود . در كارخانه توليد پوشاك با استفاده از پارچه تهيه شده در كارخانه نساجي لباس تهيه مي شود . در كارخانه اتومبيل سازي با استفاده از ورق هاي آهن ، آلومينيوم و ساير مواد ديگر ماشين توليد مي شود . صنايع توليدي بسيار متنوع تر از ساير صنايع هستند . در اغلب اين صنايع محصولات نهايي در داخل ساختمان هاي بزرگ انبار مي شوند و مواد زايد بسيار اندك است . صنايع توليدي به دو دسته صنايع سنگين ( شامل صنايع مربوط به ماشين آلات سنگين از قبيل اتوبوس ، سواري ، كشتي ، قطار و هواپيما و نظاير آن مي شود . ) و صنايع سبك ( شامل صنايع سبك چون راديو ، دوچرخه ، يخچال ، پارچه و ... مي شود ) تقسيم مي شود .

5) كاربري هاي برنامه ريزي منطقه اي و شهري

برنامه ريزان منطقه اي و شهري تقريباْ نيازمند مستمر اخذ داده جهت تنظيم برنامه ها و سياست هاي دولت هستند . اين سياست ها و برنامه ها ممكن است از حوزه اجتماعي ، اقتصادي و فرهنگي شروع و تا برنامه ريزي  منابع طبيعي و محيط زيست ادامه يابد .

نقش موسسه هاي برنامه ريزي روز به روز پيچيده تر مي شود و به سوي فعاليت هاي وسيع تر و متنوع تر گسترش مي يابد . نتيجتاْ ، نياز فزاينده اي جهت دسترسي به موقع ، از منابع داده به اشكال گوناگون و به صورت دقيق ، و به لحاظ اقتصادي قابل توجيه ، براي اين موسسات وجود دارد .

بسياري از اين نيازمندي هاي داده از طريق تفسير عكس هوايي به خوبي تأمين مي گردد .

يك مثال كليدي تهيه نقشه هاي كاربري زمين/پوشش زمين مي باشد ، مثال ديگر كاربري تفسير عكس هوايي جهت استفاده از داده براي اهداف ارزشيابي ميزان مناسبت كاربري اراضي مي باشد.

در اينجا ما راجع به قابليت تفسير عكس هوايي در تخمين جمعيت ، مطالعات كيفيت ساختمان ، مطالعات عبور و مرور و پارك نمودن ، فرآيندهاي انتخاب مكان ، و شناسايي تغييرات شهري بحث مي كنيم .

" تخمين جمعيت " از طريق تفسير عكس هوايي به طور مستقيم حاصل مي شود . روش انجام كار به اينصورت مي باشد كه با استفاده از عكس هاي هوايي متوسط تا بزرگ مقياس ، تعداد واحدهاي مسكوني در يك منطقه ( خانه تك خانواري ، چند خانواري ) تخمين زده مي شود و سپس تعداد واحدهاي مسكوني در ميانگين تعداد افراد خانواده ساكن در هر واحد مسكوني نوع خاص ضرب مي شود . تشخيص انواع خانه براساس مشخصه هايي نظير اندازه و شكل ساختمانها ، حياط ها ، باغها و راههاي ماشين رو مي باشد . تفسير عكس هاي هوايي همچنين مي تواند در مطالعات كيفيت خانه سازي كمك نمايد . بسياري از عوامل زيست محيطي مؤثر در كيفيت خانه سازي مي تواند به راحتي از عكس هاي هوايي تفسير گردد . در صورتي كه ساير چيزها ( نظير شرايط داخلي ساختمان ها نمي تواند مستقيماْ تفسير گردند .

يك تخمين معقول از كيفيت خانه سازي مي تواند معمولاْ از طريق تجزيه و تحليل آماري تعداد محدودي از عوامل كيفيت زيست محيطي كه به طور دقيق انتخاب شده اند ، حاصل شود .

عوامل زيست محيطي كه از طريق عكس هوايي تفسير مي شوند و در " مطالعات كيفيت خانه سازي " مفيد به نظر مي آيند مشتمل بر اندازه قطعه زمين ، اندازه خانه ، تراكم ساختمان ، عقب نشيني خانه ، ميزان فضا در پشت خانه ، شرايط و عرض خيابان ، شرايط پياده رو و جدول آن ، عدم يا وجود راه ماشين رو ، عدم يا وجود پاركينگ ، كيفيت فضاي سبز ، حياط و فضاي باز تعميرات ، مجاورت با پاركينگ ، و مجاورت با اراضي مورد استفاده تخصيص يافته به صنايع مي گردد .عكس برداري سياه و سفيد بزرگ مقياس نوعاْ براي مطالعات كيفيت خانه سازي به كار برده شده است . به هر صورت ، فيلم مادون قرمز رنگي بزرگ مقياس تا متوسط مقياس نشان داده است كه در ارزيابي شرايط رويش گياهي ارجحيت دارد . ( چمن ، بوته ها و درختان )تفسير عكس هوايي مي تواند در " مطالعات عبور و مرور و پاركينگ " كمك كند . شمارش متعارف وسايل نقليه بر روي زمين ، تعداد وسايل نقليه در حال عبور و مرور از چند نقطه انتخابي در يك دوره زماني را نشان مي دهد . فضاهاي وسايل نقليه و بنابراين مناطق تجمع مي تواند به وسيله مشاهده چنين عكس هايي ارزيابي شوند .

سرعتهاي متوسط وسايل نقليه مي تواند در صورت آگاهي از مقياس عكس و زمان بين عكس برداري هاي پوشش دار ( پي در پي ) تعيين شوند . تعداد و توزيع فضايي وسايل پارك شده در اراضي و مناطق باز و خيابانها مي تواند از طريق عكسهاي هوايي فهرست شوند .

بر روي عكس هوايي همه وسايل نقليه مناطق شهري قابل رؤيت نيست ، لذا بديهي است كه وسايل نقليه اي كه در تونلها و در پاركينگهاي سرپوشيده مي باشند ، ديده نمي شوند .دريك منطقه داراي ساختمانهاي بلند ، خيابانهاي نزديك به لبه عكس به علت جابه جايي شعاعي و برجستگي ساختمانها ممكن است از ديد مخفي بمانند . به علاوه ، ممكن است تشخيص وسايل نقليه در مناطق داراي سايه بر روي فيلم هايي كه داراي كنتراست زياد هستند ، مشكل باشد . تفسير عكس هوايي مي تواند در تعيين موقعيت هاي مختلف و مسائل مربوط به انتخاب منطقه (سايت ) نظير " تعيين موقعيت محورهاي حمل و نقل " ، " انتخاب منطقه (سايت ) مناسب براي دفن زباله به لحاظ بهداشتي " ، " انتخاب محل براي نيروگاه " و " تعيين موقعيت خطوط انتقال كمك نمايد .

روشهاي تصميم گيري مشابهي در هريك از فرآيندهاي تصميم گيري مربوط به موارد فوق وجود دارد . ابتدا عواملي كه بايد در فرآيند انتخاب مسير يا محوطه يا مكان تعيين شوند ، مشخص مي گردند .عوارض طبيعي و مصنوعي ( فرهنگي ) به علاوه انواع سياسي ، اجتماعي و اقتصادي در نظر گرفته مي شوند . سپس فايلهاي داده در برگيرنده اطلاعات اين عوامل جمع آوري شده و مسيرها و يا مكانهاي مختلف تجزيه و تحليل مي شوند و مسير يا مكان نهايي انتخاب مي شود .تفسير عكس هوايي و فتوگرامتري در جمع آوري بسياري از داده هاي طبيعي و مصنوعي كه مربوط به توپوگرافي ، زمين شناسي ، خاكها ، مواد ساختماني بالقوه ، رويش ، كاربري اراضي ، موقعيت اراضي حاصلخيز ، مكانهاي تاريخي/باستاني و حوادث غيرمترقبه طبيعي ( زلزله ، سرخوردن زمين ، سيلها ، آتشفشان ها ، و امواج عظيم دريا در اثر آتشفشان ) مي گردد ، مفيد هستند .

روشهاي گوناگوني براي به دست آوردن چنين داده هاي طبيعي و مصنوعي از طريق تفسير عكس هوايي در جاهاي ديگر در اين فصل تشريح شده است .

وظيفه تجزيه و تحليل داده به طور قابل ملاحظه اي با استفاده از سيستم اطلاعات جغرافيايي (GIS) تسهيل شده است . تهيه نقشه " شناسايي تغييرات مناطق شهري " و تجزيه و تحليل مي تواند از طريق تفسير عكسهاي هوايي در تاريخهاي مختلف تسهيل شود .

منابع :

1 ) كاربرد عكس هاي هوايي و ماهواره اي در مطالعات شهري و منطقه اي ، دكتر علي اصغر

رضواني ، انتشارات نسل باران ، 1383

2         ) اصول عكس هاي هوايي ( رشته جغرافيا ) ، دكتر بهلول عليجاني ، انتشارات دانشگاه پيام نور ، 1371

3) اصول و مباني سنجش از دور و تعبير و تفسير تصاوير هوايي و ماهواره اي ، ليلساند و كي فر ، ترجمه مهندس حميد مالميريان ، انتشارات سازمان جغرافيايي وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ، 1379

گرد آورنده : عاطفه قرباني

تاریخچه قنات

نوشته شده توسط ريحانه شاهمرادي لطف اباد   

محقق:ريحانه شاهمرادي لطف اباد

                                                                                             

موضوع تحقيق:تاريخچه قنات

باافزايش جمعيت وپيشرفت تمدن در ايران باستان ايرانيان براي اينكه ديگرفقط درمحيط تنگ ومحدوددره هاوپاي رودهاوچشمه سارها نمانند به اميدباران هاي اتفاقي ويا ابهاي جاري موقتي وكشت بندسازي زراعت نكنندو باكشيدن اب ازچاه هاي معمولي بازوربازوهايشان ويااستفاده ازنيروي حيواني(به ويژه دردشت هاوفلات ها)زندگي پرمشقت وكشاورزي ودامداري كاملا محدودوكم درامدي نداشته باشندوخلاصه   بتوانندبازيركشت بردن سطح وسيعي اززمين هاي حالخيزدردشت هاكه به علت نبودن اب بي بهره مانده احتياجات روزافزون خودشان را تامين كننددرچندين هزارسال قبل دست به ابتكارجديدي زده كه ان راقنات يا كهريز نام گزارده اند.بااين اختراع كه درنوع خوددرجهان تاكنون بي نظيراست ميتوان مقدار قابل توجهي ازاب هاي زيرزميني راجمع اوري كردوبه سطح زمين رساند كه همانند چشمه هاي طبيعي اب ان درتمام طول سال بدون هيچ كمكي ازدرون زمين به سطح ان جاري گردد.پيدايش ورواج اين تكنولوژي جديدكه استفاده ازابهاي تحت الارضي رابراي دامداري و به ويژه كشاورزي نسبتاوسيع ممكن ميسازد باعث شدكه اباديهاي متعددي درسراسرفلات ايران به خصوص درنقاط خشك ترمناطق كشور گشترش يابدوبخش هاي جديدي رادركشاورزي ودامداري موردبهره برداري قراردهد تااينكه پس از گذشت قرن ها تكنولوژي تازه ديگري در زمينه استفاده ازابهاي زيرزميني متولدشدكه همان چاه هاي عميق ونيمه عميق موتوري است كه بااستفاده ازان سطحهاي بيشتري به زيركشت وزرع گرفته شد.قنات كه توسط مقنيان ايراني اختراع شده هزاران سال قدمت داردقدمت بسياري ازقناتهاي ايران از پنج شش هزار سال متجاوزاست وعمري برابرباتاريخ كهن ايران دارد.باوجوداين كه چندين هزارسال ازاختراع ان مي گزرد معهذا هنوز هم اين روش استفاده ازاب درقسمت مهمي ازروستاهاومناطق مسكوني وكشاورزي ودامداري كشورمعمول ومتداول است وحتي يكي ازاركان اصلي كشت وزرع در نواحي خشك راتشكيل مي دهد.اين اختراع كه امروزه شهرت جهاني پيدا كرده بعدهاازايران به بسياري از كشورهاي جهان انتقال يافته ومورداستفاده مردم درديگرنقاط دنياقرارگرفته است متاسفانه باپيدايش شيوه هاي حفرچاه هاي موتوري عميق ونيم عميق تعدادقناتهاي دايركشورروزبه روزكاهش مي يابد.براثرغارت ابهاي تحت الارضي دراولين دوره هاي حفرچاه هاي عميق تعدادبسيارزيادي ازقناتها خشك شد خوشبختانه وزارت اب وبرق سابق ووزارت نيروي فعلي حفرچاه هاي عميق ونيمه عميق رامحدودومشروط به كسب اجازه مخصوص كرده است.درضمن ازلحاظ فني راه هايي وجود داردكه ازان طريق مي توان اب اغلب قنات هاراافزايش دادوحتي بسياري ازقنات هاي خشك شده رامجدا داير ساخت                                                                                                                                                                                      

شرح مختصري درباره ساختمان ومشخصات قنات:

قنات تشكيل شده است ازيك دهانه ياهرنج كه روبازاست ويك مجراي تونل مانندزيرزميني وچندين چاه عمودي مه مجراياكوره زيرزميني يانقب را در فواصل مشخص باسطح زمين مرتبط مي سازد چاه ها كه به انها درموقع حفر ميله گفته ميشودعلاوه برمجاري انتقال موادحفاري شده به خاج يعني سطح مين عمل تهويه نقب ياكانال زيرزميني رانيزانجام ميدهدوراه ارتباط براي لايروبي تعميروبازديدازداخل قنات نيزشمار ميرود.قطرچاه هاوابعادومجرارامعمولا انقدرمي گيرندكه خاكبرداري حتي المقدور كم بشوشدولي درضمن مقني هم بتواندبه اساني پايين برودودرانجاكاربكند.اغازقنات همان دهانه قنات است كه مظهرقنات ناميده ميشود.مظهرقنات جايي است كه اب ازدل قنات بيرون مي ايدوظاهرمي شودومي تواند براي ابياري وديگرمصارف مورداستفاده قراربگيرد.قسمت انتهايي قنات پيشكارقنات ناميده مي شودكه دراخرين قسمت ان مادرچاه قنات قرار گفته است.توسعه قنات وافزودن برتعدادچاه هاي ان كه دراصطلاح به اين عمل(نوكني)قنات گويند ازمادرچاه اغاز ميشود.قسمتهايي ازقنات كه باحفرانها هنوز اب بيرون نمي ايد(مانند دهانه قنات وقسمتي هم از نقب)خشكه كار وقسمتي كه ابدار است(قسمت انتهايي)قسمت ابده قنات ناميده مي شود.حفرقنات معمولاازمظهران كه همان سطح زمين است وخشك مي باشد شروع وبه منابع ابده مادر چاه ختم ميشود.بنابراين اول دهانه قنات ياهرنج كه خشك است وبعداولين چاه ياميله ها كه اينهاهم خشك است واب نداردوبه اصطلاح قسمت(خشكه كار)قنات ناميده ميشود حفرمي شود.بعدكار به طرف قسمت هاي بالا دست كه همان قسمتهاي ابده وبيشتر ابده زمين باشد ادامه پيدا مي كند.                                                                           

علاوه به موارد گفته شده براي حفر قنات بايد به مواردي مانند:

1- طول وعمق قنات

                                   شرايط لازم براي احداث قنات وعوامل موثردرابدهي قنات-2

3- افرادووسايل موردنياز براي حفرونگهداري قنات

4- وسايل كارومصالح ساختماني مورد نياز قنات

5- مصالح ساختماني وحفاظتي قنات(اجروكول)

وغيره ميتوان اشاره كرد.                                                                                                           منابع ومآخذ: كدواني-پرويز-منابع و مسائل آب در ايران جلداول آبهاي سطحي وزيرزميني و مسائ بهره برداري از آنها-    انتشارات دانشگاه تهران-چاپ هفتم-1383